سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: لئا ایپی در کتاب برندهجایزهاش Free (آزاد)، تجربه بزرگ شدن در آلبانی را، هم در دوران پیش از حکومت کمونیستی و هم در سالهای پس از فروپاشی آن، روایت میکند. او در اثر تازهاش Indignity (بیحرمت)، زندگی مادربزرگش را بازسازی کرده است؛ زنی که جوانیاش را در سالونیک گذراند، سپس به تیرانا آمد و بهطور جدی وارد حیات سیاسی کشور شد. ایپی اکنون استاد کرسی «رالف میلیبند» در رشته سیاست و فلسفه در مدرسه اقتصاد لندن است.
الیف شافاک، نویسنده ترک، تاکنون بیش از بیست کتاب داستانی و غیرداستانی منتشر کرده است؛ از جمله رمان 10Minutes 38 Seconds in This Strange World (ده دقیقه و سی و هشت ثانیه در این دنیای غریب) که تا فهرست نهایی جایزه بوکر پیش رفت، و تازهترین اثرش There Are Rivers in the Sky (در آسمان رودخانهها هست). این گفتوگو از راه ویدئو شکل گرفت؛ زمانی که ایپی در سفر به هندوستان بود و شافاک در خانهاش در لندن. صحبتشان از تهدید سانسور و اوجگیری پوپولیسم آغاز شد و به چالشهای نوشتن با هویتهای چندگانه و ضرورت بازنمایی رویدادهای پیچیده تاریخی در ادبیات کشیده شد.
الیف شافاک: این روزها در «عصر اضطراب» زندگی میکنیم. شرق و غرب، پیر و جوان… همه نگراناند و این حس را میتوان در هوا حس کرد. همین فضاست که فرصت طلایی را برای عوامفریبان فراهم میکند تا وارد صحنه شوند و بگویند: «بگذارید همهچیز را برایتان ساده کنم.»
لئا ایپی: برای من، تضاد میان زندگی غنی و متنوعی که در ادبیات و دانشگاه وجود دارد و کلیشههای سطحی سیاست جالب است. ادبیات با زبانها، فرهنگها و فرمهای گوناگونش پیچیدگی میآفریند، اما سیاست به سادهترین شکل ممکن تقلیل یافته است: کوتاه، بیپیچیدگی، و اغلب انحصارگر. گویی پیام باید ساده و گاهی پیشپاافتاده باشد؛ و همین سادهسازی به حذف اقلیتها و مهاجران میانجامد.
شافاک: سانسور تنها از سوی قدرت حاکم اعمال نمیشود، بلکه خودسانسوری درون نویسنده نیز وجود دارد. من از سرزمینی آمدهام که کلمات در آن سنگیناند. رمان The Bastard of Istanbul (حرامزاده استانبول) مرا به دادگاه کشاند، چون درباره خانوادهای ارمنی–آمریکایی و خانوادهای ترک میگفت و به سراغ حافظه تاریخی و نسلکشی ارامنه رفت. دادستان خواستار سه سال زندان برایم شد و حتی جملات شخصیتهای داستانی را به عنوان مدرک ارائه کردند. روزهایی بود که عکس مرا میسوزاندند و مرا «خائن» مینامیدند. اگر نویسنده نگران واکنشها باشد، حتی یک خط هم نمیتواند بنویسد.
ایپی: زیستن در آلبانی کمونیستی و سپس عبور به دوران پساکمونیسم، مرا نسبت به هر نوع تبلیغات حساس کرد. هیچوقت لحظهای نیامد که بگویم «دیگر در دنیای آزاد هستم»؛ همیشه باید گوشبهزنگ بود. در آلبانی مثلی میگوییم: «استانبول میسوزد و پیرزن مشغول شانهزدن موهایش است.» ممکن است فکر کنی کارت بیاهمیت است، اما وظیفهات نقد، یادآوری، و پیوند دادن گذشته به حال است.
شافاک: ما نقاط مشترک زیادی داریم؛ از موضوعات و مکانهایی که دربارهشان مینویسیم، تا سکوتهایی که در دل تاریخ کشف میکنیم. حافظه برای ما راهی برای ماندن در گذشته نیست، بلکه وسیلهای برای ترمیم است.
ایپی: نوشتن Indignity (بیحرمت) نشان داد که یافتن روایت دقیق از زندگی زنان دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ چقدر دشوار است. منابع رسمی روایتهای خود را تحمیل میکنند و تاریخ را مطابق منافع قدرت میسازند. تنها ادبیاتِ مقاومت است که میتواند این انحصار را بشکند.
شافاک: نویسنده شبیه باستانشناس زبان است؛ باید لایههای روایت و فراموشی را کنار بزند. روایت رسمی امپراتوری عثمانی، خلأ بزرگی در خود دارد و پرسش درباره تجربه زنان یا اقلیتها در آن دوره با سکوت پاسخ داده میشود.
ایپی: ادبیات وقتی دموکراتیک است که موعظه نکند. کتاب بعد از انتشار در ذهن خوانندگان ادامه مییابد. حتی وقتی سیاستمداران اقتدارگرا آن را مصادره کنند، این نیز بخشی از داستان کتاب میشود.
شافاک: نویسنده زن ترک بودن تجربهای سنگین است؛ هم فشار سیاست و هم لایههای مردسالاری. با این حال، در کشورهایی که دموکراسی رو به زوال است، ارزش ادبیات دوچندان میشود.
ایپی: تأسفبار است که گفتوگوهای عمیق فرهنگی در سیاست بازتاب نمییابد؛ جایی که سادگی و طرد بر آن حاکم شده است.
شافاک: من همیشه مهاجر بودنم را به یاد دارم، اما به «تعلقهای چندگانه» باور دارم. ترکیه بخشی از من است، اما انگلیس و زبان انگلیسی به من حس خانه دادهاند. خود را شهروند جهان میدانم و با این نگاه که «شهروند جهان بودن یعنی تعلق به هیچجا» مخالفم. بحرانهای جهانی امروز نشان میدهد بیش از هر زمان به هم وابستهایم.
منبع: گاردین، Sat 30 Aug 2025
نظر شما