به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -ساجده سلیمی: در اوهایو معمولاً زمانی که بیشتر شهر دیتون در خواب است، «جاشوا لیسک» مشغول نوشتن زندگی دیگران است. او نه تنها جملهای را صیقل میدهد یا تاریخچهای را روشن میکند، بلکه به یادهای افراد جان میبخشد: زانو زدن در مراسم نخستین عشای ربانی، لرزیدن از خشم پدر، بازگشت از میدان جنگ یا تامل بر پیامدهای یک ماجرای عاشقانه پنهانی.
در جهانی که نام نویسندگان اغلب بر جلد کتابها میدرخشد، گوسترایترها همان «روحهای بینام» ی هستند که روایت و سرگذشت زندگیها را روی کاغذ ظاهر میکنند. جاشوا لیسک اهل اوهایو، این جایگاه پنهان را به صحنه آورده است. او با ترکیبی از مهارت ادبی، هوش بازاری و حتی هیپنوتیزم، بیش از صد زندگی را نوشته و از خاطرات شخصی تا رسواییهای نیمهمخفی مشتریانش را به روایتهایی منسجم و قابل فروش تبدیل کرده است.
لیسک برخلاف گوسترایترهای سنتی نیویورک و لندن، خود را به صحنه آورده است. او در وبسایت و شبکههایش با شعار «کتابهایی مینویسم که اهمیت دارند» مشتری جذب میکند و با ترکیبی از قصهگویی، بازاریابی، از زندگی مشتریان چیزی شبیه رمان میسازد.
البته در سالهای اخیر هوش مصنوعی به رقیب جدی نویسندگانی مثل لیسک تبدیل شده ولی بازهم او و همکارانش مشتریهای ثروتمند خاص خود را دارند؛ کسانی که دوست دارند خاطراتشان به رمانهایی تبدیل شود که در بازار کتاب فروش زیادی داشته باشد. او میگوید: «هیچکس متنی شبیه ویکیپدیا نمیخواهد. خوانندگان تحول، درام و فایده میخواهند.» در این نگاه، زندگی مثل رمانی بازنویسی میشود که باید هم خواننده را سرگرم کند و هم برای نویسنده اصلی اعتبار تولید کند.
کتابهای او گاه به پرفروشترین کتابهای بازار تبدیل میشوند ولی نامی از خودش در میان نیست. مشتریهایش هم را هیچکس نمیشناسند و در واقع نامهایی که او برای آنها کار میکند به یک راز همیشگی تبدیل شده است. آخرین کارش خاطرات یک جراح قلب بود که ۶۰ هزار نسخه فروخت. دستمزد او بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار دلار برای هر پروژه است و در بهترین سالش ۱.۵ میلیون دلار درآمد داشته است.
اما سایه هوش مصنوعی همچنان بر حرفهاش سنگینی میکند. او معتقد است طی یک دهه بخش زیادی از نویسندگان روح به دست ماشینها خواهد افتاد. با این حال، مزیت او در چیزی است که ماشینها نمیدانند: «هوش مصنوعی همه رازهای تو را نمیداند. و نمیداند کدامشان را باید حذف کند.»
نظر شما