سه‌شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۷
جهان در سال ۲۰۱۴ از نگاه آیزاک آسیموف در ۱۹۶۴

در روزگاری که جهان در آستانه انفجار هسته‌ای می‌لرزید و آسمانِ نیویورک زیر پرچم‌های رنگین نمایشگاه جهانی آذین شده بود، نویسنده‌ای با نگاهی از پنجره نیم‌قرن بعد، آینده را دید و برایمان روایت کرد؛ آینده‌ای که نیمی از آن محقق شد، و نیمی دیگر هنوز در راه است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از اوپن کالچر، در محوطه شلوغ نمایشگاه جهانی، غرفه‌ها برق می‌زنند، صدای موسیقی با بوی ذرت بوداده می‌آمیزد و پرچم‌ها در نسیم تکان می‌خورند. در همان روزها، آیزاک آسیموف نویسنده پرکار علمی‌تخیلی و استاد بیوشیمی از میان این همه رنگ و صدا، چشمانش را به افقی دورتر دوخته بود. او از خود پرسید: پنجاه سال بعد، جهان چه شکلی خواهد داشت؟

آسیموف در مقاله‌ای برای نیویورک تایمز آینده‌ای را ترسیم کرد که گاه شبیه داستانی تخیلی است و گاه شبیه گزارشی از همین امروز. او نوشت که خانه‌ها به جای بوی دود اجاق، بوی ماشین‌های خودکار آشپزخانه را خواهند داشت؛ جعبه‌هایی که شبانه برنامه‌ریزی می‌شوند تا صبحگاه، قهوه را بجوشانند، نان را برشته کنند، تخم‌مرغ را بپزند.

تماس‌ها دیگر فقط صدا نخواهند داشت، بلکه چهره را نیز منتقل خواهند کرد. صفحه‌نمایش‌ها همان‌قدر برای دیدن یک دوست به کار می‌آیند که برای ورق زدن کتاب یا خواندن نامه‌ای دوردست. ماهواره‌هایی در مدار ثابت، شماره‌گیری مستقیم به هر نقطه زمین را ممکن می‌کنند، حتی به ایستگاه‌های کوچک در سرمای قطب جنوب.

او پیش‌بینی کرد که بشر از طبیعت فاصله خواهد گرفت تا محیطی بسازد که به خواست خود نزدیک‌تر باشد؛ سقف‌هایی که نرم و رنگارنگ می‌درخشند، دیوارهایی که با لمس یک دکمه از آبی دریا به سرخ غروب بدل می‌شوند.

ربات‌ها، هرچند هنوز کامل و فراگیر نیستند، حضور خواهند داشت. سیم‌های برق از خانه‌ها حذف خواهند شد و باتری‌های کوچک اما پرقدرت، وسایل را تغذیه خواهند کرد. خیابان‌ها دیگر پرهیاهو نخواهند بود؛ وسایل نقلیه بر لایه‌ای از هوا خواهند لغزید و «مغزهای روباتیک» آنها را به مقصد می‌رسانند، بی‌آنکه انسانی پشت فرمان بنشیند.

در خانه‌ها، تلویزیون‌ها به دیوار چسبیده‌اند و مکعب‌های شفاف سه‌بعدی به آرامی وارد زندگی می‌شوند. جمعیت زمین به ۶٫۵ میلیارد رسیده و آمریکا ۳۵۰ میلیون نفر جمعیت دارد. آسیموف هشدار داد که اگر این روند ادامه یابد، زمین روزی چون «منهتنی خفه» خواهد شد؛ پیش از آن هم شاید تمدن فرو بپاشد. او آینده‌ای را می‌دید که در آن کارزارهای جهانی کنترل موالید به ضرورتی اجتناب‌ناپذیر بدل می‌شوند.

کشاورزی سنتی به نفس‌نفس افتاده و «مزارع» به پرورش مخمر و جلبک روی آورده‌اند؛ غذایی ارزان، مغذی و در طعم‌های گوناگون. در چنین جهانی، مدارس نه شعر می‌آموزند و نه تاریخ، بلکه زبان ماشین‌ها، حساب دودویی و برنامه‌نویسی. انسان‌ها بیشتر «نگهبان ماشین» خواهند شد تا آفریننده اثر.

و در پایان، او تصویری تیره‌تر کشید: بشر، در میانه فراغتی اجباری، به «بیماری ملال» دچار می‌شود؛ بیماری‌ای که روان‌پزشکی را به مهم‌ترین رشته پزشکی بدل می‌کند. آن‌گاه «کار» نه به معنای معیشت، که به معنای معنا باشکوه‌ترین واژه در زبان خواهد شد.

این پیش‌بینی‌ها امروز که به آنها می‌نگریم، گاه به دقت یک آینه‌اند: تماس تصویری، خودروهای نیمه‌خودران، نمایشگرهای دیواری، و جهانی که از شلوغی و سرعت نفس می‌برد. و گاه به رؤیاهایی دور می‌مانند: صبحانه‌های کاملاً خودکار، خیابان‌های شناور و خانه‌هایی که نورشان با فکر تغییر می‌کند.

آسیموف در این نوشته بیش از یک پیشگوست. او قصه‌گوی آینده است، نویسنده‌ای که میان خطوط پیشرفت، ردّ نگرانی را نیز کشیده است: نگرانی از آنکه انسان، در ازدحام فناوری و آسایش، فراموش کند که چرا و چگونه باید زندگی کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

اخبار مرتبط

تازه‌ها

پربازدیدها