به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رمان سرگذشت ندیمه (The Handmaid's Tale) نوشته مارگارت اتوود نویسنده مشهور کانادایی، نخستین بار در سال ۱۹۸۵ منتشر شد و یکی از برجستهترین آثار ادبیات دیستوپیایی فمینیستی است. این رمان در جهانی خیالی به نام جمهوری گیلعاد میگذرد. نظامی توتالیتر و تئوکراتیک که در بخشی از آمریکای سابق بنا شده است. در این رژیم، زنان به شدت سرکوب میشوند و تنها نقشی ابزاری برای تولیدمثل دارند. شخصیت اصلی داستان، «آفرد» (Offred)، ندیمهای است که تنها وظیفهاش تولد فرزند برای فرماندهای است که به او گمارده شده است.
در سال ۲۰۱۷، شبکه Hulu سریالی با اقتباس از این رمان تولید کرد که بلافاصله به یکی از مهمترین سریالهای تلویزیونی زمان خود بدل شد. با این حال، بین رمان و سریال تفاوتهایی مهم وجود دارد که تاثیر عمیقی بر تجربه مخاطب دارند.
مجله سواپسنترال طی مقالهای به این جزئیات و تفاوتها پرداخته و عنوان میکند که جزئیات پنهان رمان اصلی در سریال مغفول مانده و به خاطر همین خواندن رمان اصلی تجربه بهتری به مخاطب انتقال میدهد.
در رمان، ندیمهای به نام «آفرد» از جهانی بیزمان برای ما سخن میگوید. نامش نه اسم حقیقی او بلکه مالکیت او را نسبت به فرماندهاش نشان میدهد. (Of-Fred). او زنی است خالی از تاریخ، از نام، از آینده. زبان او پارهپاره است، گویی تکههایی از حافظه را در بطری انداخته و به دریا سپرده است. اتوود نه فقط یک داستان، که تجربهای ذهنی خلق کرده؛ خواننده در ذهن آفرد اسیر میشود، همانگونه که او در نظام گیلعاد به بند کشیده شده است.
اما سریال، با افزودن شخصیتهای فرعی و گستردهکردن دنیای گیلعاد، سکون رمان را به حرکت و نبرد تبدیل میکند. از همان آغاز، ژوئن یا جون (نام واقعی آفرد که در سریال آشکار میشود) نه تنها شاهد سرکوب است، بلکه به تدریج به کنشگر مقاومت بدل میشود. فریاد میزند، شورش میکند، فرار میکند، بازمیگردد، و در نهایت علیه نظام میایستد. این تحول اگرچه از نظر درام تلویزیونی ضروری است، اما لحن رمان را دگرگون میکند.
اتوود در رمان، با استفاده از زبانی استعاری، چندلایه و گاه مبهم، تجربهای از نااطمینانی خلق میکند. ما همانقدر از گیلعاد میدانیم که آفرد میداند، یا بهتر بگوییم، به خاطر میآورد. در پایان رمان، حتی مشخص نیست که آیا او نجات یافته یا به سرنوشتی سیاهتر دچار شده است. اما سریال، با عبور از این پایان و ساخت فصلهای متوالی، ژوئن را به شخصیت قهرمانگونهای بدل میکند که برخلاف نسخه ادبیاش، سرنوشتش روشن و پرحادثه است.
در نسخه مکتوب، جمهوری گیلعاد به شدت نژادپرست است؛ اقلیتهای نژادی از آن تبعید یا پاکسازی شدهاند. اما سریال، در راستای سیاستهای معاصر تلویزیون آمریکا، این عنصر را حذف کرده و بازیگران سیاهپوست، آسیایی و لاتینتبار را در نقشهای کلیدی قرار داده است. این انتخاب، اگرچه از منظر نمایندگی نژادی قابل دفاع است، اما بخشی از خشونت ساختاری گیلعاد را محو میکند. گویی با چندصدایی کردن ترکیب نژادی، بخشی از یکدستی هولناک آن از میان میرود.
در نهایت، میتوان گفت رمان اتوود بیش از آنکه داستان یک شورش باشد، تاملی است بر تجربه زن بودن در نظامی که زنان را از زبان، انتخاب، و فردیت محروم کرده است. ولی سریال به بازنمایی نوعی «قدرت زنانه» میپردازد که محصول سالهای اخیر فمینیسم جریان اصلی در آمریکاست. زنانی که سر خم نمیکنند، میجنگند، و پیروز میشوند.
در واقع به عنوان یک نتیجهگیری از این مقاله باید نوشت که اقتباس تلویزیونی «داستان ندیمه» با حفظ هسته اصلی داستان، تغییراتی را اعمال کرده است که آن را با مسائل و دغدغههای معاصر هماهنگتر میسازد. این تغییرات، از جمله تاکید بر هویت فردی، تنوع فرهنگی و جنسی، و نمایش مقاومت فعال، باعث شدهاند که سریال نهتنها بازتابی از رمان، بلکه تفسیری نوین و مرتبط با زمانه خود باشد.
نظر شما