سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- جواد حیراننیا: اخیراً کتاب «قدرتهای بزرگ و تحولات اجتماعی و سیاسی ایران» (The Great Powers, and Iran's Social and Political Evolution) نوشته «شیرین هانتر» از سوی انتشارات «پالگریو مک میلان» به زبان اگلیسی منتشر شده است. پروفسور «شیرین طهماسب هانتر» بیش از پنجاه سال تجربه در امور بینالمللی دارد که شامل فعالیتهای او به عنوان دیپلمات (خدمات خارجی ایران، ۱۳۴۴-۱۳۵۷)، تحلیلگر اندیشکده، و مدیر برنامه در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی و مرکز مطالعات سیاست اروپا (۱۳۶۲-۱۳۸۴) میشود. او در سال ۱۳۸۴ به مرکز الولید در دانشگاه جورجتاون پیوست و به عنوان پژوهشگر ارشد مهمان، استاد مهمان و استاد پژوهشی فعالیت کرد. او اکنون به عنوان عضو افتخاری مرکز الولید شناخته میشود. هانتر به زبانهای فارسی، انگلیسی، فرانسه و ترکی مسلط است. وی همچنین عضو شورای روابط خارجی امریکاست. کتاب «روابط ایرانی - عربی، فرایندهای تنش و سازگاری» از آخرین آثار وی به شمار می رود. او نویسنده بیش از ۳۰ کتاب و مونوگراف است.
کتاب «قدرتهای بزرگ و تحولات اجتماعی و سیاسی ایران» روایتی شخصی از زندگی و تجربیات شیرین هانتر، به عنوان یک زن ایرانی است که در دوران تحولآفرین تاریخ ایران بزرگ شد. این کتاب با بررسی پیامدهای پس از جنگ جهانی دوم تا انقلاب سرنوشتساز سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) آغاز میشود و روایتی تأثیرگذار از تأثیر عمیق این رویدادهای تاریخی بر زندگی نویسنده ارائه میدهد. کتاب به بررسی پیامدهای چندوجهی دوره اصلاحات که از دهه ۱۳۴۰ (۱۹۶۰) آغاز شد، میپردازد. این اصلاحات به هانتر امکان ورود به خدمات دیپلماتیک را داد، اما در عین حال سایهای از مصائب را بر خانواده او افکند. در نهایت، این اصلاحات به ایجاد شکافهای داخلی دامن زد که منجر به انقلاب ۱۳۵۷ شد. سپس کتاب به تجربه مهاجرت هانتر به ایالات متحده میپردازد، جایی که او نقش یک متخصص از نژاد غیر آمریکایی در عرصه پرتلاطم سیاست خاورمیانه را بر عهده گرفت. این کتاب به صراحت چالشهایی را که او در حفظ صداقت و استقلال فکری در حین کسب معاش با آنها مواجه بود، بازگو میکند. این کتاب راهحلهای قطعی برای مشکلات خاص ارائه نمیدهد. با این حال مطالب مطرح شده در آن، با چالشهای معاصر امنیت بینالمللی و توسعه همخوانی دارد و بینشهایی ارائه میدهد که برای درک مسائل پیچیده جهانی امروز همچنان مفید هستند. با روایتی چندوجهی که شامل تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، مطالعات زنان، تجربیات مهاجران و دیدگاه شخصی درباره نقاط عطف در روابط ایران و آمریکا میشود، این کتاب برای مخاطبان متنوعی جذاب است. این کتاب پنجرهای منحصر به فرد به تجربیات «زیسته» و تأملات تحلیلی فردی ارائه میدهد که در تقاطع تاریخ، هویت و دیپلماسی حرکت کرده است و بینشهای ارزشمندی درباره گذشته و حال ارائه میکند. در ادامه گفتگوی اختصاصی ایبنا با پروفسور «شیرین هانتر» در خصوص این کتاب آمده است.
* کتاب اخیر شما با عنوان «قدرتهای بزرگ و تحولات اجتماعی و سیاسی ایران» منتشر شده است. این کتاب به عنوان یک بیوگرافی از کارنامه حرفه ای شما محسوب میشود. چرا تصمیم گرفتید تجربیات حرفهای خود را به صورت کتاب منتشر کنید؟
کتاب من فقط درباره تجربیات حرفهای من نیست. بلکه تلاشی است از سوی من برای فهم اینکه چرا و چگونه به زندگی در ایالات متحده رسیدم. وقتی به این موضوع فکر میکردم، به این نتیجه رسیدم که مسیر زندگی من جنبههای مهمی از تاریخ ایران و به طور خاص تاریخ خانوادهام را منعکس میکند و عمدتاً تحت تأثیر آن شکل گرفته است.
من در تبریز، آذربایجان متولد شدم، منطقهای که از دیرباز مورد توجه امپراتوریهای روسی، از تزاری تا شورویها، بوده است. آذربایجان در طول جنگ جهانی دوم توسط روسها اشغال شد. این رویداد تأثیر زیادی بر داستان زندگی من داشت زیرا پدرم توسط روسها زندانی شد و در زندان مسموم و چند سال بعد زمانی که فقط سه ماهه بودم، فوت کرد. بنابراین من بدون پدر بزرگ شدم، امری که شخصیت من را شکل داد و مسیر آیندهام را تحت تأثیر قرار داد.
خانواده من، از جمله پدربزرگ مادریام، در انقلاب مشروطه درگیر بودند و دایی مادریام نیز در این انقلاب نقش داشت. پدربزرگم با ستارخان ارتباط داشت و حداقل در دو نوبت جان او را با وساطت از ولیعهد قاجار نجات داده بود. با این حال، ستارخان خانه اجدادی ما را غارت کرده بود. بنابراین من خواستم نکاتی را در مورد تاریخ روشن کنم و نشان دهم که اغلب افسانهها و حقایق تاریخی دو چیز متفاوت هستند و قهرمانان ما همیشه قهرمان نبودهاند.
پدر و مادر و خود من محصول مدرنیزاسیون ایران بودیم، چه خوب و چه بد. پدرم در اروپا تحصیل کرده بود و دو نفر از داییهای مادریام نیز در اروپا تحصیل کرده بودند. مادرم زن تحصیلکرده و ملیگرا بود. من به عنوان یک کودک دوران پرتنش نخستوزیری محمد مصدق بعد در جوانی و اصلاحات دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ و پیامدهای آنها را تجربه کردم. در نهایت، انقلاب ۱۹۷۹ به طور اساسی زندگی و حرفه من را تغییر داد. من به ایران بازنگشتم و مجبور شدم زندگی و حرفهای جدید در آمریکا آغاز کنم. من خوششانس بودم، اما این فرایند آسان نبوده است. من خواستم این تجربیات دست اول را به اشتراک بگذارم و برخی از افسانههای رایج را به چالش بکشم. همچنین تلاش کردهام نشان دهم که چگونه گسلهای زبانی، قومی و فرهنگی ایران و وضعیت ژئوپولیتیک حساس آن تاریخ کشور را شکل دادهاند، حداقل در سیصد سال اخیر. این گسلها همچنان امروز ادامه دارند، به ویژه شکاف میان ایران و اسلام. با این حال، نباید تضادی بین این دو مولفه فرهنگ ایران وجود داشته باشد. ایران و اسلام قرنها با هم در همزیستی بودهاند.
البته، بسیاری با دیدگاههای من موافق نخواهند بود. اما امیدوارم که آنها با ذهنی باز به آنها نگاه کنند.
*آیا از ابتدای کار خود به عنوان یک دیپلمات، یادداشتهایی برداشتهاید با این نیت که روزی آنها را به کتاب تبدیل کنید؟
نه. من هنگام شروع کار دیپلماتیکم هیچ دفترچه یا یادداشتی ننوشتم. هیچگاه فکر نمیکردم که خاطرات بنویسم. زندگی در ایالات متحده و شاهد بودن از دور به آشوبها و جنگهایی که ایران تجربه کرده و گرفتار شدن به طور غیرمستقیم در سیاستهای مربوط به روابط ایالات متحده و ایران، باعث شد که تجربیاتم را بنویسم. به طور کلی، هدف اصلی از نوشتن کتاب این بود که نشان دهم چگونه زندگی مردم عادی تحت تأثیر و حتی تعیینشده توسط سیاستهای کلان دولتی، به ویژه قدرتهای بزرگ و تحولات اجتماعی عمدهای که در سرزمینهای دور رخ میدهد، قرار میگیرد و حتی سرنوشت آنها را تغییر می دهد. داستان من و خانوادهام نمونهای از این حقیقت است.
همچنین میخواستم نشان دهم که همیشه درست اندیشیدن در مسائل به نفع فرد نیست. همچنین منصف بودن و دیدن هر دو طرف یک مسئله هم همیشه مفید نیست. این نگرش اغلب منجر به تنهایی میشود و باعث می شود که نیات فرد سوء تعبیر شود.
*آیا این کتاب میتواند برای اهداف آموزشی دیپلماتها در وزارت امور خارجه مناسب باشد؟
من آنقدر خود را جسور نمیبینم که برای این کتاب ارزشی آموزشی قائل شوم. با این حال، کتاب میتواند برخی بینشها درباره وضعیت ژئوپولیتیکی ایران، به عنوان کشوری که توسط رقبای خود احاطه شده و از دوستان طبیعی محروم است، ارائه دهد. من به محض اینکه کارم را در وزارت خارجه در سن کم آغاز کردم، این واقعیت را کشف کردم، زمانی که با ایرانیانی که از عراق اخراج شده بودند برخورد کردم. همچنین میتواند نشان دهد که چگونه یک خصلت از غیر واقعگرایی و جاهطلبی زیاد منافع ایران را آسیب زده است. ایران هیچگاه نتوانسته است که آرزوهای سیاست خارجی خود را با تواناییهایش تطبیق دهد. این امر در مورد مصدق، شاه و بهویژه حکومت فعلی صدق میکند.
*شما به عنوان اولین دیپلمات زنی که برای مأموریت خارج از ایران اعزام شدید، به یاد آورده میشوید. با این حال، به نظر میرسد این کتاب گزارشهای دستاولی از ملاقاتهای شما با مقامات کشورهای مختلف ارائه میدهد و به عنوان یک سند تحقیقاتی عمل میکند. این کتاب تا چه حد این ملاقاتها را بازگو میکند و به نظر شما مهمترین ملاقاتتان کدام بوده است؟
من با تعدادی از شخصیتهای خارجی ملاقات کردم. خیلی تحت تأثیر نخستوزیر هند، ایندرا گاندی، قرار گرفتم. برعکس، ذوالفقار علی بوتو را فردی نسبتاً سطحی یافتم. او همچنین ثابت کرد که بسیار ناسپاس است. ایران چندین بار به پاکستان کمک کرده بود، اما بوتو عربها را انتخاب کرد چون آنها پول بیشتری داشتند. با این حال، این انتخاب به ضرر پاکستان منجر شد زیرا بنیادگرایی مذهبی پاکستان را فراگرفت. من به عنوان افسر ارتباطی وزیر خارجه ترکیه، توران گونش، خدمت کردم و با او به اصفهان و شیراز سفر کردم. زمانی که در «عالی قاپو» بودیم، او به تصویر نبرد چالدران نگاه کرد و گفت: «آیا تأسفآور نیست که دو ترک در حال جنگ هستند؟»، اشاره به سلطان سلیم و شاه اسماعیل. این نشان میدهد که ترکها هنوز از اینکه ایران از کنترل عثمانیها فرار کردهاند پشیمان هستند. تأثیرگذارترین ملاقات من، با نخستوزیر افغانستان، موسی شفیق بود، زمانی که من نخستوزیر ایران را به کابل همراهی میکردم، زیرا تنها چند ماه پس از بازدید ما، او در پی کودتایی که ظاهرشاه را سرنگون کرد کشته شد. این آغاز تراژدی افغانستان بود، از جمله ظهور طالبان.
*شما به عنوان یک زن، دیدگاهی رئالیستی (واقعگرایانه) نسبت به تحولات بینالمللی دارید. معمولاً انتظار میرود که زنان به سمت رویکردهای فمینیستی، پستمدرن یا نظریههای انتقادی در روابط بینالملل گرایش داشته باشند. چه چیزی باعث شد که شما به مکتب رئالیستی روی آورید؟
من با مشاهده تاریخ خانوادهام، استانم و ایران رئالیست شدم. من به طور مستقیم دیدم که بیش از هر چیز قدرت و معادلات قدرت روابط بینالملل را شکل میدهند. این بدان معنا نیست که عوامل دیگر اهمیت ندارند. در حقیقت، این یک اشتباه است که مکتب رئالیسم ایدئولوژی، هویت، فرهنگ و غیره را نادیده بگیرد. با این حال، این مکتب این عناصر را در خدمت قدرت میبیند. خدمت در سازمان ملل نیز تأییدکننده این دیدگاه من بود. این فکر که یک زن باید به تئوری فمینیستی روابط بینالملل پایبند باشد، از نظر معنایی جنسیتی است. چرا که این نظر زنان را قادر به درک کارکردهای قدرت نمی داند. نظریههای اخیر روابط بینالملل بیشتر شبیه مدها بودهاند. البته، آنها میتوانند به درک دینامیکهای روابط بینالملل کمک کنند. هیچ نظریهای به تنهایی نمیتواند همه چیز را توضیح دهد. با این حال، محاسبات قدرت، کانون روابط بین دولتی هستند.
*نظریه «انزوای فرهنگی ایران» به نام شما گره خورده است. آیا ردپایی از این نظریه در این کتاب یافت میشود؟ کدام یک از ملاقاتهای شما این نظریه را تأیید میکند؟
در طول زندگی شخصی و کاری خودم، من از نزدیک حس کردم که ایران از نظر فرهنگی منزوی است. در حالی که در دهههای اخیر بسیاری از ایرانیان علیه تاریخ و فرهنگ پیش از اسلام خود موضع گرفتهاند، همسایگان ایران آن را به یاد دارند و به آن رشک دارند. آنها بدهی فرهنگی خود را به ایران میدانند اما آن را انکار میکنند و تاریخ ایران را به نام خود میزنند. آنچه تمدن اسلامی خوانده می شود، بدون میراث ایران ممکن نمی شد. من منکر سهم دیگران نیستم، اما بر مرکزی بودن عنصر ایرانی تأکید میکنم. در کابل، من رشک افغانها را دیدم، در پاکستان تجربه مشابهی داشتم. در بحرین، دوره ایرانی جزیره کاملاً نادیده گرفته شده است. تاریخ بحرین با اسکندر مقدونی شروع میشود و پس از چندین قرن سکوت با ورود اسلام ادامه مییابد. اشارهای به هخامنشیان، ساسانیان یا صفویان نیست. تقریباً تمام همسایگان ایران نسبت به سرزمینهای آن تمایلات ارضی دارند. تغییر نام خلیج فارس نمونهای از احساسات همسایگان ایران است.
متأسفانه، در دهههای اخیر انزواگرایی ایران به همسایگان آن حتی کشورهای کوچکتر اجازه داده است که از آن سوءاستفاده کنند، و دولتهای ایرانی متوالی سیاستی بسیار سازشکارانه نسبت به همسایگان خصمانه دنبال کردهاند. این به این معنا نیست که ایران نباید روابط دوستانه با رقبای خود برقرار کند. اما باید این کار را از موقعیتی نسبتاً قوی انجام دهد، بدون اینکه نگرانیهای همسایگان خود را تحریک کند. برای این کار، ایران باید روابط خوبی با تمام بازیگران بزرگ بینالمللی داشته باشد. متأسفانه در بعضی اوقات چه پیش و چه پس از انقلاب پاره ای از سیاستهای ایران، همسایگان آن را نگران کرده است. ایران باید از نظر نظامی و اقتصادی قوی باشد اما با همسایگان به نرمی رفتار کند.
نظر شما