سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): به مناسبت ولادت حضرت عباس (ع)، نشست نقد و بررسی کتاب «برادر من تویی» اثر داوود امیریان، روز دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ در سرای اهل قلم برگزار شد. در این نشست، که با حضور نویسنده کتاب و دو منتقد برجسته، مجید قیصری (برنده جایزه جلال آل احمد) و احسان رضایی برگزار شد، زوایای مختلف این اثر داستانی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
در ابتدای نشست، داوود امیریان، نویسنده کتاب برادر من تویی، با اشاره به جایگاه ویژه حضرت عباس (ع) در میان شیعیان، اهل تسنن و حتی پیروان دیگر ادیان، گفت: «ما شیعیان و حتی اهل تسنن، افرادی را میشناسیم که صادقانه و با قلبی مملو از محبت، حضرت عباس را دوست دارند. ارامنه نیز جای خود را دارند و حتی یهودیان. به هر حال، حضرت عباس شخصیتی است که برای همه قابل احترام است.»
او درباره انگیزه خود برای نگارش این اثر توضیح داد: «از همان زمان که نوشتن را آغاز کردم، همواره تمایل داشتم درباره شخصیت ایشان کار کنم، اما احساس میکردم هنوز توانایی لازم را ندارم و منتظر فرصتی بودم. تا اینکه تقریباً ۱۰ یا ۱۲ سال پیش، در واحد کودک و نوجوان حوزه هنری، با مسئولیت احمد دهقان، تصمیم گرفتیم روی این شخصیتها کار کنیم. دهقان نیز علاقهمند بود که درباره حضرت عباس اثری نوشته شود و از من خواست که این موضوع را به عهده بگیرم.»
امیریان در ادامه به چالشهای پژوهشی این اثر اشاره کرد و گفت: «در ابتدا با خوشبینی به این کار نگاه کردم و تصورم این بود که منابع زیادی در دسترس است. اما واقعاً به معنای واقعی کلمه، پوستم کنده شد. یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که درباره شخصیتهای بزرگ تاریخ خود اطلاعات بسیار کمی داریم. مثلاً من همیشه علاقه داشتم درباره نوجوانی حضرت علی (ع) بنویسم، اما اطلاعاتی درباره اینکه ایشان چگونه فنون کشتیگیری و مبارزه را آموختهاند، در دسترس نیست. عدهای به علم لدنی اشاره میکنند، اما اگر بخواهم از دیدگاه یک فرد غیرمسلمان نگاه کنم، این موضوع برایم قابل پذیرش نخواهد بود.»
وی افزود: «متأسفانه اطلاعات تاریخی درباره حضرت علی (ع) بسیار محدود است. ما تنها تا سن ۱۰ سالگی ایشان را در منابع میبینیم و سپس تا زمانی که به جای پیامبر (ص) میخوابد، خبری از ایشان نیست. درباره حضرت عباس (ع) نیز وضعیت مشابهی وجود دارد. تنها مواردی که در تاریخ ثبت شده، ماجرای خواستگاری ایشان، تاریخ تولدشان و چند مورد دیگر است. در مورد وقایع کربلا نیز اختلافاتی وجود دارد، برخی معتقدند چندین عباس در کربلا حضور داشتهاند و حتی درباره عباس اصغر نیز بحثهایی مطرح شده است.»
امیریان با اشاره به چالشهای روایی در پرداخت شخصیت حضرت عباس (ع) اظهار داشت: «به این نتیجه رسیدهاند که حضرت عباس (ع) معصوم نیست، هرچند بسیاری به معصومیت ایشان اعتقاد دارند. یکی از مشکلات فیلم رستاخیز ساخته آقای درویش نیز همین است که چهره حضرت عباس (ع) به گونهای نمایش داده شده که من نسبت به آن انتقاداتی دارم. در نهایت، تصمیم گرفتم تخیل خود را به کار بگیرم و در داستان از این ایده استفاده کنم که حضرت عباس (ع) همیشه همراه امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بوده است.»
وی همچنین از چالشهای انتشار کتاب سخن گفت و افزود: «متأسفانه این اثر چهار سال در حوزه هنری در انتظار چاپ بود و حتی فایل آن را گم کرده بودند. در نهایت، با اینکه سوره مهر تشکیلات بزرگی دارد، اما کار من در آنجا انجام نشد و من اثر خود را به کتابستان معرفت ارائه دادم که خوشبختانه پذیرفته و منتشر شد.»
نویسنده از چیدمان حوادث یک روایت دراماتیک میسازد
در ادامه نشست، احسان رضایی به چالشهای روایت زندگی بزرگان در داستاننویسی اشاره کرد و گفت: «همانطور که آقای امیریان فرمودند، ما در روایت زندگی و داستاننویسی، بهویژه در مورد زندگی بزرگان، با چالشهایی در زمینه تکوین و شکلگیری شخصیت مواجه هستیم. این مسئله به این دلیل است که همواره با شخصیتی بزرگ و در بالاترین درجات معنوی و اخلاقی مواجهایم؛ بنابراین، به مراحل پیشین آن شخصیت از نظر دینی و اعتقادی توجه چندانی نمیکنیم. اما داستاننویس نیاز دارد که یا این مراحل را بشناسد یا آنها را تخیل کرده و بسازد.»
او با اشاره به تجربه مجید قیصری در حوزه داستاننویسی تاریخی، نظر او را درباره شخصیتپردازی در «برادر من تویی» جویا شد و افزود: «آقای قیصری، شما خودتان در زمینه تاریخ اسلام کارهای خوبی انجام دادهاید. البته بهطور مستقیم وارد زندگی معصومان نشدهاید و از زاویهای جنبی به این موضوع پرداختهاید تا آن عظمت را مورد بررسی قرار دهید. نظر شما درباره شخصیتپردازی و تکمیل شخصیتی که آقای امیریان در این کتاب مطرح کردهاند، چیست؟»
مجید قیصری به نحوه مواجهه نویسندگان با تاریخ و شیوههای مختلف روایت آن در آثار داستانی پرداخت. وی با طرح این پرسش که ما بهعنوان نویسندگان چگونه باید با تاریخ برخورد کنیم؟ گفت: «آیا تاریخ را میخوانیم و بر اساس آن، حوادث تاریخی را بررسی کرده و درامی را استخراج میکنیم؟ در این حالت، مبنای ما تاریخ است و نویسنده بر اساس بینش خود، از چیدمان این حوادث یک روایت دراماتیک میسازد؛ کاری که مصطفی عقاد در محمد رسولالله یا داوود میرباقری در آثار خود درباره حضرت علی (ع) انجام دادهاند. در این رویکرد، برخی صحنهها حذف و برخی جابهجا میشوند تا درامی از تولد تا شهادت یا یک برهه خاص شکل بگیرد. آقای امیریان نیز در برادر من تویی از همین روش استفاده کرده؛ یعنی تاریخ را تا جایی که منابع در دسترس بوده خوانده و از دل آن یک درام خلق کردهاست.»
قیصری در ادامه به روشهای دیگر داستاننویسی تاریخی اشاره کرد و گفت: «رویکرد دیگری نیز وجود دارد که در آن، تاریخ بهعنوان مبنا قرار نمیگیرد، بلکه اولویت با درام است. در این حالت، نویسنده ابتدا نمودار درام را ترسیم میکند و سپس روایت را بر اساس آن شکل میدهد، حتی اگر به قیمت حذف بسیاری از جزئیات تاریخی باشد. نمونه این رویکرد را میتوان در آثار علی حاتمی مانند هزار دستان مشاهده کرد.»
وی همچنین نوع سوم مواجهه با تاریخ را بررسی کرد و افزود: «در این روش، تاریخ بهعنوان پسزمینهای کلی در نظر گرفته میشود و نویسنده بر حاشیه آن تمرکز میکند. به عبارتی، تصویر کلی تاریخ روی دیوار قرار میگیرد و نویسنده هالهای از شخصیتها و حوادث را در این بستر خلق میکند. نوع چهارم نیز جایگزینی تاریخ است؛ یعنی نویسنده تصور میکند که اگر یک واقعه تاریخی اتفاق نمیافتاد، چه رویدادی ممکن بود رخ دهد؟ برای مثال، اگر امیرکبیر در حمام فین کشته نمیشد یا میرزا رضا کرمانی گلوله را شلیک نمیکرد، روند تاریخ چگونه تغییر میکرد؟ این نوع روایت در ایران کمتر مورد استفاده قرار گرفته است.»
قیصری با اشاره به اینکه داوود امیریان در برادر من تویی از نوع اول روایت تاریخی استفاده کرده است، گفت: او تاریخ را مبنا قرار داده و حوادثی را که ظرفیت تبدیل به درام را دارند، انتخاب و کنار هم چیده است. بهترین بخش داستان نیز آغاز آن است که از نبرد صفین شروع میشود و سپس با یک فلشبک، روایت از تولد حضرت عباس (ع) تا شهادت او را دربرمیگیرد. این روایت با وفاداری زیادی به متن تاریخ شکل گرفته و حتی دیالوگهای ثبتشده در منابع تاریخی نیز عیناً در آن آمده است.
او در ادامه به چالشهای شخصیتپردازی در این اثر اشاره کرد و افزود: همیشه این سؤال برای من مطرح است که یک نویسنده هنرمند هنگام نوشتن درباره یک شخصیت تاریخی، چه شناخت تازهای از او ارائه میدهد که پیش از این برای خواننده ناشناخته بوده است؟ مثلاً ما حضرت عباس (ع) را به سه صفت میشناسیم: ادب، شجاعت و وفاداری. اما آیا وجه دیگری از این شخصیت وجود دارد که تاریخ به آن نپرداخته باشد؟ برخی تفاسیر اشاره دارند که حضرت عباس (ع) مفسر قرآن بوده است. در کتاب آقای امیریان، بهصورت سربسته اشارهای به این موضوع شده است، اما همچنان روایت کلی بر همان تصویری که در ذهن عموم از این شخصیت وجود دارد، متکی است.
قیصری در پایان این بخش خاطرنشان کرد: نویسنده در این اثر سعی کرده تا حد امکان به تاریخ وفادار بماند، اما مشکل اصلی این است که تاریخ خود نیز در بسیاری از موارد سکوت کرده است. ما درباره بسیاری از شخصیتهای تاریخی اطلاعات چندانی نداریم و در روایتهای مختلف، بیشتر به کلیشهها بسنده شده است.
ابعاد کلیشهای از شخصیتهای تاریخی
داوود امیریان با تأیید نکاتی که مجید قیصری درباره شخصیتپردازی در روایتهای تاریخی مطرح کرده بود، گفت: بحث مفسر قرآن بودن حضرت عباس (ع) تنها در یک مورد بهطور محدود مورد اشاره قرار گرفته است. در این زمینه دستم بسیار بسته بود، زیرا نمیتوانستم تفسیر المیزان علامه طباطبایی را در دهان حضرت عباس بگذارم. این موضوع برای من بسیار دشوار بود. علاوه بر این، در روایتهای مذهبی و تاریخی، سختگیریها و تنگنظریهای زیادی وجود دارد. گاهی حتی بهطور رسمی به ما ایراد میگیرند. من میگویم که حضرت عباس ممکن است جزو معصومین نباشد، اما او در میان معصومین بزرگ شده است؛ عمویش، برادرش و پسرش معصوم بودهاند. این نکتهای است که باید در شخصیت او در نظر گرفت. حضرت عباس شخصیتی بسیار خاص دارد و برای من مهم بود که این جنبه فرهنگی او را بهخوبی نمایان کنم.»
امیریان در ادامه به لحن روایی کتاب اشاره کرد و افزود: من میتوانستم کاری کنم که خواننده تا پایان کتاب اشکش بند نیاید، اما اصلاً نخواستم روضه بخوانم. بهعبارتی، خودم را کنترل کردم و تصمیم گرفتم که با رویکردی خشک و بیطرف پیش بروم. در غیر این صورت، میتوانستم صحنهای را به تصویر بکشم که، مثلاً، حضرت عباس (ع) علیاصغر را در آغوش گرفته و برایش لالایی میخواند یا از رقیه (س) میخواهد که دستش را بگیرد. این رویکرد میتوانست فضای احساسیتری ایجاد کند، اما من بهعمد از این شیوه پرهیز کردم.
او در ادامه به بُعد جوانمردی حضرت عباس (ع) در روایت خود اشاره کرد و گفت: یکی از مباحث مهم، مسئله جوانمردی است. اگر دقت کنید، در جایی حضرت عباس (ع) به یک چادر حمله میکند و فردی دیگر جلوی او را میگیرد. سپس، وقتی با او میجنگد و او را به زمین میزند، دست طرف زخمی میشود و شمشیرش به زمین میافتد. در این لحظه، حضرت عباس (ع) میگوید: «شمشیر خودت بردار!» او با دست چپ نیز نمیتواند بجنگد، عباس (ع) از طرف مقابل میپرسد: «چرا اینجا آمدهای؟» و وقتی پاسخ میشنود که طرف مقابل فقط برای پول آمده است، میگوید: «شمشیر را بینداز و راهت را بگیر و برو.» این بُعد از شخصیت حضرت عباس (ع) برای من اهمیت داشت و سعی کردم در روایت آن به خوبی عمل کنم.
امیریان همچنین به یک صحنه تاریخی که خود در داستان پرداخته بود، اشاره کرد و افزود: یکی از بخشهای دیگر که در تاریخ به آن اشاره نشده، اما من آن را وارد روایت کردهام، ماجرای آب بردن حضرت عباس (ع) برای عثمان است. در منابع تاریخی آمده که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به دستور حضرت علی (ع) از منزل عثمان نگهبانی میکردند. با خود گفتم که در این میان حضرت عباس (ع) که کودک بوده، بیکار نمیمانده است. بنابراین، او هم مشک آبی بر دوش گرفته و برای آنان آب برده است، چرا که واقعاً تشنه بودند. این جزئیات، به باور من، به عمق شخصیت او کمک میکند.
او در پایان تأکید کرد: در روایت این داستان، خودم را بسیار کنترل کردم که وارد فضای احساسی نشوم و نخواهم روایت را به سمت یک کار رمانتیک و اشکآور سوق دهم.
تاریخدانی مخاطب، پیشفرضذهنی نویسنده در روایت تاریخی است
در ادامه نشست، مجید قیصری به مسئله پیشفرضهای ذهنی نویسنده در روایت تاریخی پرداخت و اظهار داشت: بهنظر میرسد ما در حال آسیبشناسی اینگونه داستانها هستیم و بحث من تنها درباره داستان آقای امیریان نیست. مشکل اصلی این نوع روایتها، که درام را بر اساس تاریخ تنظیم میکنند، این است که نویسنده پیشفرضهایی دارد. بهعبارتی، او تصور میکند که مخاطب از قبل با فضا، شخصیتها و حوادث تاریخی آشنایی دارد.
او ادامه داد: در متن چنین بیان میشود که، مثلاً، عثمان چنین و چنان کرد؛ اما نمیدانیم این اتفاق در زمان عثمان رخ داده یا در دوران بنیامیه. حال سؤال این است که اصلاً بنیامیه کیست؟ عثمان کیست؟ عمار کیست؟ مولا علی کیست؟ اگر قرار است داستانی نوشته شود، باید شخصیتها بهگونهای خلق شوند که هویت مستقل داشته باشند، بتوانند در جهان داستان راه بروند و در روند تکاملی خود به شخصیتهای شناختهشده تاریخی تبدیل شوند. اما اگر از ابتدا بگوییم «مالک اشتر چنین گفت» یا «ابوذر چنین کرد»، این نشان میدهد که نویسنده بر این مبنا پیش رفته که خواننده میداند شام کجاست، کوفه کجاست و کربلا چه پیشینهای دارد. درحالیکه چنین نیست؛ روایت باید این مکانها و فضاها را از نو برای مخاطب بسازد.
قیصری در ادامه، تفاوت میان روایت تاریخی و روضهخوانی را مورد بحث قرار داد و افزود: وقتی شما تمامی این پیشفرضها را حذف نکنید، درواقع برای خواننده روضه میخوانید. این نگاه، نگاه روضهخوانی است. روضه یعنی چه؟ یعنی شما و من از پیش یک قصه را میدانیم و سپس آن را بهصورت سربسته بیان میکنیم. برای مثال، میگویید: «سری به نیزه بلند شد» و با هم گریه میکنیم؛ زیرا ما میدانیم نیزه چیست، سر چیست و بقیه مفاهیم مرتبط را درک میکنیم. اما اگر این پیشفرضها برای مخاطبی که آشنایی چندانی با فضا ندارد، وجود نداشته باشد، روایت فاقد تأثیرگذاری خواهد شد.
در نگارش زندگینامه نمیشود از تخیل استفاده کرد
در بخش دیگری از نشست احسان رضایی به موضوع زندگینامه داستانی اشاره کرد و گفت: اگر اشتباه نکنم، در پشت کتاب عنوانی نوشته شده است: «زندگینامه داستانی». درست است؟ البته این سالها این عنوان خیلی پرکاربرد شده و بهویژه در مورد شهدای گرانقدر از این عنوان استفاده میشود. اما آیا این مفهوم اصلاً چیست؟ مثلاً من نمیدانم مفهوم دقیق آن چیست. آقای امیریان، شما که هم در زمینه زندگینامه و هم داستاننویسی فعالیت دارید، آیا این دو ساحت (زندگینامه و داستان) واقعاً از هم جدا هستند؟
در پاسخ، داوود امیریان توضیح داد: ما در بسیاری از موارد دچار ابهام میشویم. برخی از این مفاهیم را خودمان درمییابیم، ولی معنای دقیق آنها را نمیدانیم. اما زندگینامه داستانی هم دقیقاً همین است؛ یعنی داستانی که بر اساس واقعیت و مبنای تاریخی شکل گرفته است. نگاه آقای قیصری کاملاً درست است و حرفشان طلاست. من بهخوبی منظورشان را درک میکنم. مبنای من هم همین بود که خواننده بداند کربلا کجاست، نینوا کجاست، مکه چیست و ابوذر و عثمان چه کسانی هستند. میخواستم این موارد را بنویسم؛ اما توجه کنید، این کار شاید ۵۰۰ یا ۶۰۰ صفحه میشد و حوصلهسربر میگردید. به هدفی که داشتم نمیرسیدم و مطمئناً ناشر هم قبول نمیکرد. مطمئنم که ناشر قبول نمیکرد که مبنای تاریخ را با استفاده از ابزار و عناصر داستان به نگارش درآوریم و زندگینامهای بنویسیم.
مجید قیصری به تحلیل داستانهای تاریخی و تخیلی پرداخته و گفت: در داستانی که آقای امیریان نوشتهاند، صحنهای وجود دارد که در آن میخواهند سیدالشهدا را در مکه ترور کنند. اگرچه شخصیتها واقعی نیستند، اما ماجرا واقعیت دارد. قصد ترور وجود داشته و سوءقصد به سیدالشهدا مطرح است. اینکه این واقعه در کوچه، در خود کعبه یا در خانهای خاص رخ داده، هیچکس نمیداند و شخصیتها نیز مشخص نیستند. اما برخی شخصیتها در جایی که آقای امیریان وارد تخیل میشوند، سعی میکنند حرکاتی انجام دهند. متن به سمت داستان شدن پیش میرود؛ مثلاً در کربلا، در حال حفر چالهای با نیزه هستند تا به آب برسند و در نهایت به آب تلخ نیز میرسند. این جزئیات در بحث رمان بسیار مهم هستند، در حالی که شما در این نوع متن یا حداقل در این متن، تنها با کلیات مواجه هستید.
وی ادامه داد: به همین دلیل، شما حفرهها را مشاهده میکنید و نتیجهگیری میکنید که آن زندگینامهای که اشاره کردید، اصلاً به این شکل نیست. اگر واقعاً زندگینامه است، باید آن را به نگارش درآورید؛ یعنی خاطرات شخص یا خودنوشت است یا دیگرنوشت. بیوگرافی میشود و زندگینامهای به وجود میآید که همه چیزش مستند است و نمیتوان در آن تخیل کرد. حال، زمانی ممکن است بگویید من این ماده خام را دارم؛ مثلاً زندگینامه حقیقی از دکتر حسابی دارم و حالا میخواهم بر مبنای آن یک رمان بنویسم. در این صورت، چیز دیگری به وجود میآید. اما اینکه بگویید ما چیزی داریم تحت عنوان «زندگینامه داستانی»، یعنی آیا من میتوانم به آن استناد کنم یا نه؟ زندگینامه باید مستند باشد و دقیقاً بیان کند که این شخص در این تاریخ کجا بوده و چه حرکتی انجام داده است. شما نمیتوانید از تخیل استفاده کنید. اما وقتی میگویید من میخواهم یک داستان بر اساس زندگی بنویسم، دستتان باز میشود و کلی وارد جزئیات میشوید؛ شخصیتهای فرعی و اصلی با هم تعامل دارند و یک اثر ادبی یا هنری خلق میشود. من لااقل چنین اثری را ندیدهام که بگویم این اثر وجود دارد.
تنگنظریها کاربرد طنز در آثار تاریخیمذهبی را محدود میکند
احسان رضایی در مورد تفاوت سبکهای نوشتاری در آثار مختلف داوود امیریان صحبت کرد و گفت: آقای امیریان، من به عنوان یک خواننده پیگیر و علاقمند به آثار شما، ویژگیهای سبکی خاصی را در آثار شما شناسایی کردهام. حتی اگر نام شما بر روی «جام جهانی در جوادیه» نباشد، متوجه میشوم که این نوشته متعلق به آقای امیریان است. نوع شوخیهایی که شما در متن دارید، مخصوص خودتان است؛ چه در «گردان قاطرچیها» چه در «جام جهانی در جوادیه». اما این متن خب نثر همیشگی شما نیست. آیا این تغییر به خاطر موضوع و حساسیت آن بوده است یا خودتان عمداً تصمیم گرفتهاید از نثر و قلم همیشگی خود فاصله بگیرید؟
داوود امیریان در پاسخ به سوالات احسان رضایی و مجید قیصری درباره سبک نوشتاری و حساسیتهای تاریخی در رمانهای خود، توضیح داد: عرض میکنم خدمت شما که قصد این کار را نداشتم، زیرا بالاخره این یک کار تاریخی بود و نخواستم مانند تاریخ بیهقی بنویسم. بسیاری از دوستان اشتباه میکنند و کتابهای دوره قاجار را به کارهای تاریخی میآورند. مثلاً در «صدای یوسف پیامبر» گفته میشود: «هر آینه چرا پدرمان یوسف را از ما بسیار بیشتر دوست میدارد؟» این عبارت چه معنایی دارد؟ خواستم دیالوگها راحتتر و نثر آسانتر باشد، اما نه به گونهای که خیلی ساده شود. در واقع، خواستم چیزی بینابین باشد و نمیتوانستم شوخی هم بکنم؛ واقعاً دستم بسته بود. تنها در یک جا، فکر میکنم سر به سر شمر میگذارم و در آنجا توانستم کمی طنز بیاورم.
وی ادامه داد: همچنین، من خیلی دوست داشتم که یک شخصیت خل و چل وارد داستان کنم که به حضرت عباس بچسبد و از او خوشش بیاید، اما دیدم این خطرناک است. حقیقتاً، چون تنگنظریها وجود دارد. آقای رضایی، نگاه کنید؛ ما در تعزیه داریم که حسین بقال به نقش شمر درمیآید و آن آقایی که آرایشگر است، به نقش امام حسین تبدیل میشود. سپس مردم گریه میکنند نه به خاطر حسین بقال و آقای آرایشگر، بلکه به خاطر امام حسین. اما در فیلم، بازیگر بسیار خوب بازی میکند، اما نمیگذارند نقش خود را ایفا کند. من نمیدانم چه اتفاقی دارد میافتد. خواستم که آن همذاتپنداری وجود داشته باشد.
امیریان افزود: در خصوص ماجرایی که آقای قیصری فرمودند، بله؛ اگر میخواستم واقعاً داستان بنویسم، دستم باز بود و میتوانستم شیطنتهای زیادی انجام دهم و کارهای مختلفی بکنم. اما ماجرا تاریخی بود و باید حرمت آن را قائل میشدیم. واقعاً نمیشود خیلی به آن نزدیک شد؛ این موضوع خطرناک بود.
در ادامه، احسان رضایی با اشاره به فاصلهگذاری میان شخصیتها در تعزیه و شعر، پرسید: همین سؤال را از شما میپرسم. مثالی که فرمودند، تعزیه یک فاصلهگذاری میان مخاطب و شخصیتها ایجاد میکند؛ بهطوریکه ما احساس میکنیم بین حسین بقال و اکبر آرایشگر و آن شخصیتها و نقشی که بازی میکنند، نوعی فاصله وجود دارد. بهنوعی، ما در شعر نیز همین مسئله را داریم. کلی شعری داریم بهعنوان زبان حال، که هیچکس نمیگوید این عین حدیث نیست و چرا باید چنین باشد. اما در داستان، به نظر میرسد که چون بنای داستان در واقع نمایی است، ما دچار این مشکل میشویم. راهحل آن چیست؟ به فرض، جناب آقای امیریان یا هر نویسنده دیگری مثالهای عینی جذابی ارائه دهند. آیا میتوان یک شخصیت مثلاً خلوضعی را وارد داستان کرد و لحظات طنزآمیزی بسازند؟ این راهحل چیست که بتوانیم این فاصلهگذاری را در یک رمان با این حساسیت انجام دهیم؟
باید این آگاهی را به مخاطب بدهیم که رمان تخیل است نه عین حقیقت
مجید قیصری در پاسخ بیان کرد: من اینگونه میبینم: ما یا داریم تاریخ میخوانیم یا رمان. وقتی متنی را به عنوان رمان در دست میگیرم، دیگر با تاریخ سر و کار ندارم؛ یعنی باید یک متن تخیلی بخوانم. مبنای آنجا تخیل است و مبنای اینکه یک شخصیت خیالی وارد ماجرا میشود، این است که از زاویه دید او، من کل جهان را میبینم. اما وقتی تاریخ میخوانم، این اتفاق نمیافتد. تاریخ بر اساس واقعیت چیده شده است؛ یعنی یک سری پازل کشیدهاند و برخی از موارد را حذف کردهاند و به اصل ماجرا رسیدهاند. در نتیجه، شما نه با تخیل طرف هستید و نه با چیز دیگری.
وی افزود: اما چیزی که اکنون مطرح میشود، زبان است. من توقع دارم که زبانی از آن سو نیز بیاید. وقتی یک اثر تاریخی خلق میشود، بالاخره باید عطر و بوی تاریخ هم در این متن وجود داشته باشد. من نمیتوانم از یک دورانی حرف بزنم و سپس زبانش را به زبان امروزی تبدیل کنم. حالا تکهها و متلکها و اصطلاحات فقط به خاطر کاری که تحت عنوان بازنویسی انجام میدهند، شکل میگیرد. این تقریباً میشود گفت بازنویسی تاریخ؛ یعنی تاریخ را به زبان حال امروز ارائه میدهند تا خواننده امروز بدون اینکه در دستاندازهای تاریخ بیفتد، بتواند با آن ارتباط برقرار کند. مثلاً وقتی از بیهقی نام میبرند، نمیخواهند خواننده در دستاندازهای تاریخ دوران قاجار بیفتد و بخواهد جلو بیاید یا مثلاً با نثر تاریخ مغول مواجه شود. به خاطر اینکه در آن عرصه، کار به زبان حال انجام شده است. اما میگویم وقتی شما اسم متن را رمان میگذارید، من دیگر پیشفرضی ندارم. برای من، متن باید رمان باشد؛ یعنی قرار است اگر حتی درباره تهران باشد، من قرار است تهران را از دریچه همین فوتبالیستهایی که نوشته شده ببینم. من میخواهم از دریچه آقای امیریان به تهران نگاه کنم، به دوران جنگ نگاه کنم یا حتی جنگ را از دریچه گردان قاطرچیها ببینم.
این نویسنده ادامه داد: به خاطر چه میگویید طنز است؟ چون همه طنز میبینند؛ ایشان چون طنز میگوید، ما ماجرا را طنز میبینیم و با آن رابطه برقرار میکنیم. چون پیشفرض خودمان را کنار میگذاریم و دیگر میگوییم اگر قرار باشد این چیزی که تلویزیون دارد میگوید و سالهاست مطرح شده، آقا یک آدمهای مقدسی هستند، در این میان شما با ماجراهای طنز و متفاوتی مواجه هستید. به نظر من، آن مدیومی که انتخاب میکنیم، مشخص میکند که آیا ما داریم رمان میخوانیم یا یک کار مستند. وقتی کار مستند باشد، عملاً تکلیفش معلوم نیست.
در ادامه، احسان رضایی به این بخش از گفتار مجید قیصری اشاره کرد و توضیح داد که نویسندگان باید به مخاطب آگاهی دهند که رمان تخیلی است و نباید آن را با تاریخ اشتباه گرفت. او گفت: پاسخ شما این بود که باید این آگاهی را به مخاطب بدهیم که رمان تخیل است نه عین حقیقت و با رمان به شکل تاریخ برخورد نکنید. با افزایش این آگاهی، آن وقت دست نویسنده نیز باز میشود و او میتواند همه کارهایی را که آقای امیریان نکرده است، انجام دهد.
مجید قیصری سپس ادامه داد: شما در مسخ کافکا دیدهاید که او به سوسک تبدیل شده است؛ شما تا آخر متن را دنبال میکنید و آن را باور میکنید چون دارید رمان میخوانید. اگر میخواستید تاریخ بخوانید، باید یک گزارش پزشکی مطالعه میکردید که اصلاً نمیتوانستید بخندید و بگویید چنین چیزی امکان دارد. مگر شما وقتی صد سال تنهایی را مطالعه میکنید، هر متن دیگری را با رمان مقایسه نمیکنید؟ یعنی تاریخ یک کشور است، اما در آن فرم و قالب خاص خود.
وی افزود: به نظر من، ما باید بگوییم که انتظار خواننده از این متن چیست. آیا ما داریم خوانندگان را برای رمان تربیت میکنیم یا برای همان کلیشههای تاریخی؟ این کاری است که ما داریم انجام میدهیم. اگر تکلیف معلوم باشد که شما با رمان طرف هستید، پس تخیلش کجاست؟ پس باید به یک نگاه جدید بیاندیشیم؛ حالا میتوانیم مانند تاریخ جایگزینی وارد ماجرا شویم یا از زاویه جدیدی یک شخصیت جدید وارد داستان کنیم.
احسان رضایی با اشاره به اثر قیصری «شماس شامی» گفت: کاری که خودتان در شماس شامی انجام دادید.
انشاءالله یک اتفاقی بیفتد که ما بتوانیم راحتتر بنویسیم
در این بخش از نشست، داوود امیریان ادامه اظهار کرد: نگاه کنید، اکنون شما درباره همین بزرگان مینویسید. مثلاً فردی میآید و میگوید: «یا رسول الله، سلام! حالتان چطور است؟» اینجا سؤال پیش میآید که این جمله از کجا آمده است؟ یعنی چه معنایی دارد که از کجا آمده؟ پیغمبر یکی به او میگفت سلام، آیه قرآن که نمیخواند برایش. او صحبتهای روزمره نیز داشت. او به خرید میرفت، لباس میخرید، غذا میخورد. حالا این دیالوگها را من از کجا میآورم؟ من جبرئیل نبودم که بیست و چهار ساعت با او باشم یا جبرئیل بیاید و به من بگوید که من اینها را مو به مو به او گفتم.
وی افزود: ببینید، این سختیها را ما داریم، آقای رضایی، در داستانهای مذهبی نویسنده یک گیرایی ایجاد میکنند. سپس آنهایی که در آنجا نشستهاند، میخوانند و میگویند: «ما بهتر میدانیم یا تو؟» در نهایت هم این جمله را میگویند که آدم را خلع سلاح میکنند. واقعاً حرکت بر لبه تیغ سخت است و انسان را از نوشتن درباره این موضوعات پشیمان میکند. واقعاً انسان را به شدت پشیمان میکند؛ انقدر تنگنظری وجود دارد. من دعا میکنم و آرزو دارم که انشاءالله یک اتفاقی بیفتد که ما بتوانیم راحتتر بنویسیم. نوشتن درباره ۱۴ معصوم، نه درباره فرزندان آنها و نسلهایشان، کار دشواری است. آیا همه فرزندان این بزرگان آدمهای درست و حسابی بودند؟ مثلاً برادر امام حسن عسگری، جعفر کذاب نیست؟ یا خیلی از این شخصیتها آدمهای خونریز بودند. نمیدانم، امام حسین چند برادر داشت؟ چند نفر از آنها با او به کربلا آمدند؟ بسیاری از آنها اصلاً نیامدند و تازه بعد از واقعه کربلا سهم ارث خواستند. سهم ارث خواستند که برادر ما کشته شده، نباید به سجاد برسد، باید به ما برسد. خب، اینها هم فرزندان معصوم بودند.
امیریان گفت: ببینید، باید در این مورد صحبت شود و جلساتی برگزار شود تا این مسائل حل شود. اکنون سریال معاویه ساخته شده است؛ البته دو سال توقیف بود. آقای مجید، امسال در ماه رمضان قرار است پخش شود. دیگر قبلاً شکست خورده است. یعنی بازیگرانی برای نقش عمر و ابوبکر و حضرت علی آوردهاند و فعلاً پیامبر را نشان ندادند؛ حتی در یک فیلم سینمایی هم او را نشان دادهاند.
باید بنشینیم و درباره این مسائل صحبت کنیم. اگر ما کار نکنیم، آنها کار خواهند کرد و در آن صورت ما نمیتوانیم حرف بزنیم. آقای رضایی، اگر ما دائماً تنگنظری کنیم که این سلام علیک از کجا آمده یا صبح بخیر از کجا آمده است، باید دست ما را باز بگذارند تا بچهها بتوانند کارهای مذهبی خوبی بنویسند.
به یک رنسانس در ادبیات دینی نیاز داریم
مجید قیصری در پاسخ به این دغدغهها اظهار کرد: آرزو داریم که انشاءالله به یک رنسانس در ادبیات دینی برسیم. در آن رنسانس، وقتی که این فضاها شکسته میشود، نویسندگان میتوانند برداشتهای خود را بیان کنند و اینجاست که اساساً ادبیات شکل میگیرد. اگر قرار باشد شما همچنان در همان مدار کلیشه و سنت حرکت کنید، با همین وضعیت مواجه خواهید بود؛ یعنی هیچ نوآوری در هیچ زمینهای وجود نخواهد داشت، نه در داستان، نه در نمایش، نه در سینما و نه در سریال. اما اگر آنها را به شکل اسطوره ببینیم و اسطورهها را به این شیوه تحلیل کنیم که قابل بازتولید هستند، یعنی الگوهای تکرارشوندهای محسوب میشوند، اگر اینگونه نگاه کنیم، این بازتولید، اشکال و فرمهای متعددی به خود میگیرد و اساساً ادبیات شکل میگیرد. هدف ادبیات چیست؟ ایجاد بینش جدیدی برای خواننده. اما اگر قرار باشد من مدام با این کلیشهها مواجه باشم و سخنان تکراری بیان شود، هیچکس به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
گفتنی است برادر من تویی روایتی داستانی از زندگی حضرت عباس (ع) است که با زبانی روان و روایتی جذاب، ابعاد مختلف شخصیت این اسوه ایثار و وفاداری را برای مخاطبان نوجوان و جوان بازگو میکند. در این نشست، نویسنده و منتقدان به تحلیل جنبههای مختلف کتاب، از جمله نثر، وفاداری به منابع تاریخی، و تأثیرگذاری آن بر مخاطبان پرداختند.
نظر شما