بهاءالدين خرمشاهي، قرآنپژوه و حافظ پژوه در نخستين روز همايش ْگفتوگو با حافظّ در شهركتاب، به ارايه آماري از انتشار كتابهاي مرتبط با حافظ پرداخت و از اننتشار روزانه يك كتاب درباره او سخن گفت. البته خرمشاهي تاكيد كرد كه اين آمار دو استثنا هم دارد؛ روزهاي پنجشنبه و جمعه!/
در روز نخست همايش «گفتوگو با حافظ» علاوه بر سخنراني مدير عامل و معاون فرهنگي شهر كتاب، كورش كمالي سروستاني به بررسي كارنامه حافظپژوهي در قالب «ده سال با حافظ» پرداخت. بهاءالدين خرمشاهي، اصغر دادبه، مهدي محبتي و حسن بلخاري از ديگر سخنرانان روز نخست اين همايش بودند.
عنوان سخنرانيهاي اين افراد عبارت بودند از؛ «استشهادهاي ظريف به ابيات حافظ»، «حافظ و اصلاح اجتماعي»، «دانش و رندي در گفتوگو با حافظ» و «نسبت زيبايي و حقيقت».
خرمشاهي، در ابتداي سخنراني خود با عنوان «استشهادهای ظریف به ابیات حافظ» از نامگذاري 20 مهر با عنوان روز بزرگداشت حافظ به عنوان روزي شكوهمند ياد كرد و با تاكيد بر اثرگذاري طولاني مدت و مخرب كتابهاي كمرنگ و غلطانداز در جهان فرهنگ، به آمار كمالي سروستاني از انتشار كتاب درباره حافظ اشاره كرد و به طنز گفت: طبق آمار در سال 80، 248 عنوان كتاب درباره حافظ منتشر شده. اين بدان معناست به جز روزهاي پنجشنبه و جمعه هر روز يك كتاب چاپ شده، اين امر شگفتآور است!
وي در ادامه به موضوع بحث خود پرداخت و توضيح داد: انگليسي زبانها هميشه گفتهاند نزديك به 600 تا 800 جمله و گزينگويه از شكسپير بر سر زبانها و قلمها بوده و هست. اما اگر به فرهنگ خود توجه كنيم خواهيم ديد علاوه بر نفوذ قرآن در ذهن و زبان ما به آثار ساير بزرگان انديشه و ادب نيز بسيار استشهاد كردهايم. به ويژه در حوزه ضربالمثلها كه استشهادهاي جمعي است. اما در اينجا من استشهادهاي فردي از غزلهاي حافظ را ارائه ميكنم.
خرمشاهي حدود 15 استشهاد ظريف به غزلهاي حافظ را با ذكر كلمه كليدي و قرائت بيت مربوطه ارائه و تصريح كرد:
مستشار و موتمن(ساقيا مي ده به قول مستشار و موتمن)، نفي حكمت(عيب مي جمله چوگفتي هنرش نيز بگو/ نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند)، دولت آن است( دولت آن است كه بي خون دل آيد به كنار)، برق دولت(دارم اميد بر اين اشك چو باران كه دگر/برق دولت كه برفت از نظرم بازآيد)، مصاحب ناجنس(نخست موعظه پير صحبت اين حرف است/كه از مصاحب ناجنس احتراز كنيد)، ديو چو بيرون رود فرشته درآيد، قلبشناسي(گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ/ يارب اين قلبشناسي زكه آموخته بود)، يوسف ثاني(گفتند خلايق كه تويي يوسف ثاني)، قتل اين خسته(قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود) و رندان تشنهلب(رندان تشنه لب را آبي نميدهد كس/گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت) از جمله استشهادهاي گردآوري شده اند كه از سوي افراد مختلف(برخي چهرههاي بهنام) در شرايط گوناگون به كار گرفته شدهاند.
دادبه: حافظ همواره در انديشه رهايي بود
در ادامه نشست، اصغر دادبه به سخنراني درباره موضوع «حافظ و اصلاح اجتماعي» پرداخت و گفت: حافظ صدها بيت دارد و هر يك نوعي اعتراف به تباهي و گناه است. اما اين به زاويه نگاه ما بستگي دارد. رندي در اراده حافظ چيزي نزديك يا شبيه به دنياي روشنفكري ماست.
وي ادامه داد: بيان حافظ همان بيان دنياي مدرن با قالبي متفاوت شده است. آزادي همواره دلپذير بوده و به دوران خاصي اختصاص ندارد. افلاطون ميگويد دنيا چون ميدان بازي است و بازيگران با هم در آن ميدان در ستيزند اما فيلسوف از بالا نظاره ميكند و حرف خودش را ميزند. حال بايد ديد از حافظ چه انتظاري داريم همان فيلسوفي كه افلاطون ميگويد؟ بايد توجه داشت يك فيلسوف، شاعر و هنرمند، هرگز از وضع موجود راضي نيست و همواره حركتي به سوي رهايي از وضع موجود داشتهاشت. مطلوب والاتري را ميطلبد و در آرزوي تحقق آن به سوي كمال در حركت است. آنچه حافظ را حافظ كرده همين جنبه نظريهپردازي است. البته نظريهپردازي حافظ نظريهپردازي صرف نيست و ما حافظ را در حوزه حكمت عملي او دوست داريم.
دادبه با تاكيد بر تقابل همواره وضع موجود و وضع مطلوب اظهار داشت: وضع موجود هميشه از جانب حافظ به باد انتقاد گرفته شده و هر گاه او در آن نظام فكري از زهد و محتسب و غيره سخن ميگويد، نقد ايدوئولوژي خفقانآور روزگار خود را عرضه ميكند. حافظ در نظريهپردازي، عاشقي را در برابر حكمت و رندي را در برابر شجاعت يا عفت قرار ميدهد. مجموعه اين عوامل نشان از آرمانگرايي و كمال طلبي حافظ در تمام زمينهها بوده است.
وي در پايان به افشاگري در بيان طنزآميز حافظ اشاره و تصريح كرد: اگر شعر شمول معنايي نداشته باشد و ابعاد و سطوح مختلف را پوشش ندهد، شعر نيست. اين همان شيوه حافظ است و اگر آن را اعتراف به تباهي حافظ بخوانيم نشان از كوتهانديشي ما دارد. نكته ديگر در شعر و شخصيت حافظ سياسي بودن او و گره خوردن زبان و بيان حافظ با اين ماجراست. نخستينبار ملكالشعراي بهار به اين نكته پي برد. اما گاهي بر حافظ خرده گرفتند و او را مداح برخي از شخصيتهاي سياست و قدرت خواندند. اما حافظ در هر زمان هر شخصيتي را كه مدح كرده، آن شخصيت ارزشي غير از قدرت داشته است.
محبتي: فرديت خلاق حافظ با هنجارهاي اجتماعي در تقابل است
مهدي محبتي ديگر سخنران اين همايش به توضيح درباره مبحث «دانش و رندي در گفتوگو با حافظ» پرداخت و با تاكيد بر تضاد ميان فرديت افراد هنرمند و هنجارهاي اجتماعي اظهار داشت:
در طول تاريخ هنجارهاي اجتماعي ميل به تهديد و ايجاد محدوديت داشتهاند. اما درباره حافظ بايد گفت تقابل فرديت خلاق حافظ با هنجارهاي اجتماعي به وضوح در كل ديوان او ديده ميشود. حافظ شاعري است كه نميخواهد سرخورده باقي بماند و در ستيز با انبوه قوانين و قراردادهاي تهديد كننده تلاش ميكند. سه گرفتاري حافظ را در طول زمان دچار محدوديت كرده و اين سه عبارت از تهديدهاي طبيعي و اجتماعي، قواعد تاريخي و تهديدهاي زباني اند. اما حافظ در مرتبه والاي دانش قرار دارد، هيچ گروهي در جامعه حافظ چون فقها، شيوخ، عاقلان، محدثان، صوفيان و زاهدان از نيش حافظ بيبهره نماندهاند.
وي در ادامه به فرديت خلاق اشاره و تصريح كرد: فرديت خلاق به خويشتنشناسي، درك صحيح از خود و خودباوري، ذائقه هنري و ميل به زيبايي منجر ميشود. هنر در دل زيبايي و زيبايي در دل هنر است. براي رسيدن به درك زيبايي نيازمند خلوت ممتد با خود هستيم. انسان امروزه افسرده يا در جمع گمشده است. اما ثمره اين خودشناسيها ميوههايي چون تنهايي، فقر و گمنامي در اوج شهرت اند.
محبتي در پايان اشاره كرد: تنهايي به معناي ميزان نبوغ در انسانهاست. اين امر معناي جديدي از توحيد را ارائه ميدهد. حافظ در زبان چندلايه خود اين امر را به خوبي به ما نشان داده است.
بلخاري: حافظ وامدار عرفاي پيش از خود است
در آخرين سخنراني روز نخست همايش «گفتوگو با حافظ» حسن بلخاري به ارائه مقاله درباره «نسبت زيبايي و حقيقت» پرداخت و گفت: در نسبت ميان زيبايي و حقيقت برخي معاني را مبنا قرار ميدهند و از زاويه آن به ابيات مينگرند و برخي ديگر زيبايي را مبنا قرار داده و ابيات حافظ را از اين منظر بررسي ميكنند.
بلخاري يادآور شد: بحث زيبايي و حقيقت با سقراط آغاز ميشود. از نظر او حقيقت زيبا و زيبايي حقيقت و عامل ارتباط اين دو معرفت است. از سوي ديگر در فلسفه هنر درباره زيبايي سوال اساسي اين است كه زيبايي صفتي در شيء يا كيفيتي در ادراك است؟ حال اين پرسش مطرح ميشود كه حافظ از كدامين نظريهپردازان است.
وي با خواندن برخي از غزلهاي حافظ به عنوان مثالي در پاسخ پرسشهاي مطرح شده در نتيجهگيري خود توضيح داد: حافظ در معنا وامدار عرفاي بزرگ پيش از خود است. او معنا را در حسن به عرش انداخته و تاثير همنشينياش با قرآن در زيبايي كلام او نمايان شد. طلب حقيقت، طلب زيبايي است. تبيين اين نسبت ذاتي را پيش از حافظ بسياري از عرفا گفتهاند؛ اما وامداري و صيقل زدن دل سبب شده از ديدگاه حافظ، جان و چشم و دل به هر جا بنگرد تمامي عالم را زيبا ببيند. اين زيبايي همان حقيقت جلوه يار است.
نظر شما