سه‌شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۳۸
از جمهوری تا جمهوری، از هشت تا هشت چقدر فاصله است؟

گیلان- قلم‌های شاعران گیلانی در نخستین روز از شنیدن خبر تلخ شهادت آیت الله رئیسی و همراهان در اندوه و سوگواری و فقدان شهید آیت الله رییسی رئیس جمهور به حرکت درآمد و مکنونات قلبی شان از این حادثه را بر روی کاغذها به رشته تحریر درآورد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در رشت، فهیمه ایمانی شاعر گیلانی در شعر خود آورده است:

چشم‌ها بسته

قلب‌ها خسته‌اند

آنقدر که اگر پوتین‌های تا گلو در گل فرو رفته

پیراهن‌های طوفان‌زده

دردهای پیرمرد روستای مرزی را بیاوری

هیچ دستی چشم وا نمی‌کند

درد

پشت میز نمی‌نشیند!

پای صندوق‌های رأی

با سر انگشتی از جوهر و گل

درد را انتخاب می‌کند

درد که تنها گزینه روی میز است!

درد به خانه می‌آید

همه دردهای در جیبش را می‌شمارد

و دردهای همسایه را

تا با آب سقاخانه بشوید

خادمان صحن جمهوری

درد را بهتر میشناسند

از جمهوری تا جمهوری

از هشت تا هشت

چقدر فاصله است؟

درد

تنها در آغوش خودش آرام می‌گیرد

سبز در جنگل

از کوچک تا سید

جنگل به آسمان نزدیک‌تر است

شاعر: فهیمه ایمانی

همچنین سیده مریم اسدالهی یکی دیگر از شاعران گیلانی در شعر خود آورده است:

سخت است بی بدرود هر پایان، خدا حافظ!

روح و روانت شاد و در رضوان! خدا حافظ!

از میز قدرت، خاکریز خدمت آوردی

هم‌سنگرِ مردانِ در میدان، خدا حافظ!

ای مردِ اهل درد و اهل داد و دادِستان

نوشِ شهادت‌گونه نوشِ جان، خدا حافظ!

ابری‌ست حال مردمم، ابری‌ست حال دل

رفتی و باران می‌زند، باران! … خدا حافظ!

دیگر صدایت تا ابد در کوه می‌پیچد

ای مشهدت آغوشِ کوهستان، خدا حافظ!

ای رسته از توهین و تهمت‌های پی‌درپی

تا روز رستاخیزِ آقایان، خدا حافظ!

ایران عزادار بهشتی‌هاست همواره

با شانه‌های تا ابد لرزان، خدا حافظ!

پیوندهایت با امامت (ع) جاودان، سید!

یک روز رازت را بیاموزان! خدا حافظ!

ای انتخاب مردم ایران، سلام و نور

ای انتخاب مردم ایران، خدا حافظ!

شاعر: سیده مریم اسدالهی

طاهره جوانی فرد نیز شاعری از سرزمین سبز گیلان در پی شهادت آیت الله رئیسی در شعر خود آورده است:

آتش که نه میان گلستان است

مردی که یار و یاور قرآن است

دیروز در میانه‌ی میدان بود

امروز در میان شهیدان است

مردی که خواب پر زده از چشمش

باید از آشیانه جدا باشد

از راه عشق باز نخواهد گشت

دستی اگر به دست خدا باشد

دستی اگر به دست خدا باشد

از راه عشق باز نخواهد گشت

در سوگ آن‌که "یاور محروم" است

این شعر چاره‌ساز نخواهد گشت

غم اشک شد دو چشم مرا پر کرد

غم گوشه‌گوشه قلب مرا لرزاند

از داغ او که رد نفس‌هایش

در کوه و دشت و جنگل و صحرا ماند

تاریخ می‌نویسد از او یک‌روز:

اردیبهشت بود و زمستان شد

از پشت میز تا دل میدان رفت

تا عاقبت رجایی دوران شد

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها