خداداد حیدری در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره وضعیت ادبیات افغانستان توضیح داد: با نگاهی به حوادث چند دهه گذشته در کشور افغانستان و بهویژه بروز جنگهای داخلی، جنگهای درون حزبی و جنگهایی که در مقابل کشورهای متخاصم رخ داده، تاثیراتی که داشته را می توانیم بر زندگیهای فردی و اجتماعی مردم افغانستان شاهد باشیم. سنگینی سایه جنگ و تبعات آن را همچنین میتوان مانند خیلی از مسائل دیگر در ادبیات افغانستان هم احساس کرد. به طور مثال وقتی ما نگاهی میاندازیم به تاریخچه داستان کوتاه در افغانستان و بدو تولد داستان کوتاه بیشتر به این تاثیر پی خواهیم برد.
این نویسنده با بیان اینکه تولد داستان کوتاه در افغانستان به تایید اساتید داستان و پژوهشگران حوزه داستان با یک داستان رزمی و جهادی شروع شده، افزود: «جهاد اکبر» را میتوان به عنوان اولین داستان کوتاه به معنای معنای و مفهوم داستان کوتاه در عصر خود برشمرد. این اثر در مورد دلاوریها و شجاعتها و جنگاوریهای مردم افغانستان در مقابل کشور استعمارگر انگلیس است که در نهایت منجر به شکست انگلستان و خروج از افغانستان میشود. بعد از داستان جهاد اکبر دفاع از ارزشها ملی و تجلیل از ایثارگریها و جانبازیهایی که مردم افغانستان برای خروج نیروهای انگلستان انجام دادند بیشتر مضمون نویسنده ها برای خلق آثارشان بوده است. در دهههای بعد با تهاجم نیروهای متخاصم جماهیر شوروی به داخل خاک افغانستان ما دوباره شاهد هستیم که مردم افغانستان از گوشه و کنار برای دفاع از وطن و ناموس خودشان گرد هم جمع میشوند و دست به جهاد میزنند و باز شاهد تاثیر این جنگها در ادبیات افغانستان هستیم.
وی توضیح داد: نویسندگانی که دست به خلق آثار با مضمون و محتوای آن دوران زدهاند، گاه آن شرایط را تجربه کردهاند و با استفاده از تجربهها و شواهد برای ثبت وقایع و اتفاقات دست به قلم شدهاند اما گاه در بیشتر موارد هم پیش آمده که نویسندهها با به کارگیری تجربیات دیگران و منابع موثق و استفاده از تاریخ و منابع شفاهی به خلق آثار دست زدهاند.
این پژوهشگر ادبی با اشاره به اینکه بعد از خروج نیروهای شوروی جنگهایی برای کسب قدرت آغاز شد، گفت: این امر نیز تاثیر منفی روی زندگی و اجتماع مردم افغانستان گذاشت و دوباره سرنوشت مردمان افغانستانی را محکوم به تقدیری ناخواسته کرد. در همه این جنگها و تشدید اوضاع سبب شد تا خیل کثیری از مردم برای حفظ جان و خانواده دست به مهاجرت بزنند. در این میان نویسندگانی که در آن زمان با استفاده از تجربه زیستی که داشتهاند و شاهد اتفاقات بودهاند، داستانهایی را ثبت کردند و بروز همین حوادث سبب شد که بسیاری از نویسندگان و شاعران از وطن خارج شوند مهاجرت کنند و تجربه زیستی جدیدی را داشته باشند. این نویسندگان با مهاجرتی که داشتند گاه نتوانستند در کشور جدید به فعالیتهای فرهنگی خودشان ادامه بدهند و غرق در روند زندگی خودشان شدند اما نویسندگانی بودند که دوباره دست به قلم شدند و برای ثبت وقایع و انتقال آنن به نسلهای بعدی تلاش کردند.
وی به ادبیات مهاجرت اشاره کرد و توضیح داد: وقتی ما با ادبیات مهاجرت مواجه میشویم برداشت اولیه ما از این مفهوم این است که یک نویسنده و شاعر در کشور دیگری که حکم کشور میزبان دارد شروع به خلق اثر میکند که ما تجربه آن را در مهاجرت نویسندگان بزرگی داریم که در دوران نوجوانی به دلایلی مهاجرت داشتهاند و ترک وطن کردهاند و پس از رشد و تحصیل در کشوری که حالا حکم وطنشان را دارند دست به خلق اثر زدهاند. این نویسنده و یا شاعر در مقابله به فرهنگ جدید دچار سردرگمیهای مقطعی شده است تا خود جدیدش را در هویت جدید تثبیت کند اما در مورد نویسندگان مهاجر افغانستانی این روند به نوعی دیگری بوده است. زمانی که یک نویسنده از افغانستان مهاجرت کرده و وارد ایران شده خودش را بسیارغریب با فرهنگ و زبان کشور میزبان ندانسته پس ما به صورت کلی نمیتوانیم بگوییم که ادبیات مهاجرت در داخل ایران شکل گرفته است. در مورد نویسندگان و فعالان اجتماعی فرهنگی کم میبینیم که به هنگام ورود با فرهنگ کشور میزبان بهویژه در ایران از لحاظ تطابق فرهنگی مشکلی پیش بیاید. به همین دلیل ما با چالشهایی که یک نویسنده مهاجر در بدو ورود به یک کشور دیگر مواجه بوده، خیلی کمتر مواجه شدیم.
وی با تاکید بر اینکه مهمترین چالشی که برای نویسندگان مهاجر در ایران وجود دارد قضیه جنگ و تبعات و کشتارها و فجایع آن است، افزود: نویسندگانی را داشتیم که تجربه زیستی از جنگهای افغانستان داشتهاند؛ چه جنگهای شوروی و چه جنگهای داخلی که بعد از خروج نیروهای متخاصم شوروی در افغانستان رخ داده و با استفاده از تجربه زیستیشان برای حفظ و انتقال وقایع به نسل بعد دست به قلم شدهاند. بزرگترین چالشی که برای نویسندگان افغانستان وجود داردهمین عبور از جنگ و نگاه به آینده است. این جنگها به صورتی بر سر ادبیات افغانستان و سیر داستاننویسی ما سایه گسترانده که ما حتی شاهد هستیم که نویسندگانی حتی یک بار هم افغانستان را ندیدهاند و جنگها را درک نکردهاند ولی با اعتقادی که داشتهاند و حس و رسالتی که برای خود تعبیر کردهاند دست به قلم میشوند و درباره جنگها مینویسند. گاه داستانهایی که درباره جنگها مینویسیم نه تنها صرف داستان بودن است بلکه یک ثبت وقایع رخ میدهد. نویسنده مهاجر برای خودش این وظیفه را تعریف کرده که مطالب را به نسل های بعد انتقال دهد؛ حوادثی که در جریانات جنگها رخ داده و هیچ جا ثبت نشده و شاید کمتر کسی از بعضی از مسائل خبردار شده باشد و گاه برخی آنها را به نفع خودشان تغییر دادهاند.
حیدری همچنین گفت: چالش بعدی که برای نویسنده مهاجر افغانستانی وجود دارد، هویت و تعیین تکلیف نویسنده با دنیای داستان و دنیایی که در آن زیست میکند، است. زبان یکی از ابزارهای داستان نیست که از آن استفاده ابزارگونه داشته باشیم. بارها پیش آمده که نویسندگان ما برای اینکه رنگوبوی داستانهایشان افغانستانی باشد با تغییر در گویش دیالوگهای شخصیتها سعی کرد هاند که داستانشان را افغانستانیتر کنند اما به دلیل تسلط نداشتن بر روی گویشها این کار به ثمر ننشسته است. یک گویش متعلق به یک منطقه از افغانستان است و یک گویش برای جای دیگر افغانستان، اما نویسنده مهاجر چون در موقعیتی قرار دارد که ساکن در محل اصلی تکلم گویش مورد نظرش در وطن اصلی آن نیست و بیشتر این گویشها را از زبان و کلام سایرین فرا گرفته است و تشخیص این امر هم برایش کاری دشواری بوده، همین امر باعث ناکار آمدی داستان میشود، بهویژه نویسنده مهاجری که متولد در وطن مادری خودش نباشد بیشتر دچار این سردرگمی میشود. او شخص شاغلی در یک کارخانه است که همکاران هموطنش هرکدام متعلق به یک گوشه از سرزمین مادری هستند. این چالشی است که باید نویسنده افغانستانی تکلیف خودش را معلوم کند که چرا اصلاً باید با گویش مختلف افغانستانی بنویسد؟ آیا با تغییر در گویش میتوان یک داستان را افغانستانیتر کرد؟ آیا و اصلاً چه نیازی است که یک نویسنده افغانستانی یک داستان در مورد کشوری که اصلاً آن را ندیده بنویسد؟ به نظر من چالشی که برای یک نویسنده مهاجر افغانستانی مخصوصاً جوانان نویسنده افغانستانی وجود دارد ابتدا عبور از جنگ است. درباره افغانستان مطلبی مینویسند که از زبان پدران و مادرانشان شنیدهاند و در رسانهها دیده اند. افغانستانی را تصور میکنند که همیشه در گیر جنگها و نزاعهای داخلی بوده و همچنان است؛ افغانستانی که چشم بد کشورهای غاضب همیشه روی آن دوخته شده و برای تصاحب و تملک آن نقشهها چیدهاند.
وی در عین حال تاکید کرد: همان طور که جنگها تاثیر منفی خود را بر زندگی افراد گذاشته و خواهند گذاشت به این نکته باید توجه کنیم که مهاجرت نویسندگان باعث شده که فرصت بیان تجارب خود را بیابند و در صورت کسب اقبال جهانی، خود را صدای خفه شده ملت خویش کنند. همچنین تاثیر ادبیات مهاجرت بر خوانندگان جهانی و ملی منجر به شکلگیری مطالباتی میشود که امکان اصلاح درشرایط زنان را میسر میکند.
نظر شما