یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۰
شعر شاخه‌ای خیال‌انگیز ازهنر است

خراسان‌رضوی – نویسنده کتاب «سبزه‌ها در بهار می‌رقصند» گفت: شعر شاخه‌ای خیال‌انگیز و مهم از هنر به حساب می‌آید و می‌تواند تاثیر زیادی برمخاطب داشته باشد.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مرجانه حسین زاده: محمد ملتجی پیشکسوت تئاتر مشهد پیش‌تر کتاب‌های «لبخند سرخ»، «دریا دریا ستاره»، «انقلاب نقش‌ها» و چند رمان دیگر را به زیور طبع آراسته به تازگی مجموعه شعر «سبزه‌ها در بهار می‌رقصند» را رهسپار بازار کتاب کرده است.

او در تشریح چگونگی نگارش این مجموعه شعر گفت: از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت در تئاتر را آغاز کردم اما درکنار تئاتر گهگاه داستان و رمان هم نوشته‌ام و از همان دوران به شعر علاقه زیادی داشتم و گاهی دل‌گفته‌ای را برای خودم می‌سرودم و می‌نوشتم.

وی افزود: سال ۵۸ اولین شعرم باعنوان «فریاد» درروزنامه خراسان به چاپ رسید تا اینکه کتاب شعر پدربزرگم باعنوان «جودی» که ایشان از شعرای خطه تربت‌جام بودند به دستم رسید و من منتخبی از آن را به چاپ رساندم.

ملتجی با بیان اینکه مطالعه اشعار ایشان بیشتر محتوای عاشقانه وعرفانی داشت، ادامه داد: این اشعار مرا واداشت که دل‌نوشته و دل‌گفته‌های‌ام را بیشتر کرده و درقالب غزل و رباعی آنها را درفضای مجازی ارائه دهم، ازآنجا که بیشتر اشعارعاشقانه وعرفانی بودند دوستانم پیشنهاد دادند که این اشعار را به چاپ برسانم، لذا آنها را جمع‌آوری کرده وتحت عنوان «سبزه‌ها در بهار می‌رقصند» به چاپ رساندم.

شعر شاخه‌ای خیال‌انگیز ازهنر است

عضو سابق شورای نظارت بر اجرای تئاتر مشهد بیان کرد: شعر شاخه‌ای خیال‌انگیز و مهم ازهنر به حساب می‌آید و می‌تواند تاًثیرزیادی برمخاطب داشته باشد.

وی افزود: من شعرخوب زیاد خوانده و می‌خوانم اما شاعرنیستم و سروده‌های کتاب «سبزه‌ها در بهار می‌رقصند» درحقیقت دل‌گفته‌هایی است که از نهاد من برخاسته و این شاید تعریف دیگری ازشعر باشد. من اولین باردرکودکی، درمکتب‌خانه روستا، نزد پیرمرد وارسته واهل دلی ازبرادران اهل تسنن، درکنارقرآن باکتاب حافظ آشناشدم.

این پیشکسوت تئاتر گفت: وقتی استاد پیرغزل می‌خواند، باوجودی که معنی واژه ها را نمی‌دانستم، ولی حس عجیب وشوق وشعفی درخودم احساس می‌کردم. هرچند که کار اصلی‌ام تئاتر و داستان‌نویسی است، اما هر قالب هنری را که ببینم می‌شود با آن حرف دل و منویات قلبی‌ام را بیان کنم از آن استفاده می‌کنم.

محمد ملتجی ادامه داد: برای من مهم حرفم است که به مخاطب منتقل شود شعردر لغت به معنی دانش، فهم و ادراک است که آهنگین بیان می‌شود و کلامی موزون و دارای معنی است. از روزی که انسان شعر را شناخته، آن را ملازم وزن یافته و آهنگ و وزن شعر او را مسحور ومفتون خودش ساخته است.

وی افزود: برای تعریف شعر، شاعران، دانشمندان، و فیلسوفان جهان نظریات مختلفی دارند. عده‌ای از شاعران تعریف شعر را بس مشکل دانسته، حتی به نظر آنها شعر تعریف‌ناپذیرترین چیزی است که وجود دارد. نظریه افلاطون در موردشعر این است که می‌گوید شعرعلم نیست، زیرا نه می توان آن را به تعلم کسب کرد و نه می‌توان با تعلیم به دیگران آموخت، بلکه امری است الهامی و یکی از اسرار خدایان است درحالیکه پُل والری شاعر و فیلسوف فرانسوی با مفهوم «الهام» در سرودن شعر مخالف بوده و آن را صرفاً حجابی بر جهل ما نسبت به فرایند پیچیده آفرینش شعر به عنوان شاخه‌ای از هنر می‌داند.

ملتجی ادامه داد: از نظر او عناصر زیادی در سرودن شعر دخیل‌اند نظیر کلمات، معانی، تصاویر، تاثرات، واقعیت، خیال، منطق، نحو، سنت، شرایط تاریخی و… محمد تقی بهار، ادیب وشاعرایرانی پیرامون شعر می گوید «هر شعری که شما را تکان ندهد، به آن گوش ندهید. هر نظمی که به شما یک یا چند چیز خوب تقدیم ننماید به آن اعتماد نکنید. تا شما را یک هیجان قوی حرکت ندهد، بیهوده شعر نگوئید. اول فکر کنید که چه چیز باعث شعر گفتن شماست آیا کسی را دوست دارید، عاشقید، کسی را دشمن دارید، مظلومید، فقیرید، شجاعید، گِله دارید، امتنان دارید، خبر تازه یا سرگذشت قشنگی به خاطر دارید، نکته حکیمانه و فلسفه خوش و دقیقی در نظر گرفته اید، چه چیزی است که شما را و طبع شما را به خود مشغول کرده تا به لباس شعر خودش را به مردم نشان دهد؟ هر چیزی که هست، همان را با هر قدر فکر و عقل و ذوقی که دارید همان طور که هست، بدون گزافه و باحقیقت و صدق به نظم در آورده، یا به نثر بنویسید.»

وی افزود: به نظرمن شاعر رودکی است، فردوسی است، خیام است، مولاناست، سعدی است. شاعر ویکتور هوگو است، ولتر است، که در مشرق و مغرب همه جا و همه وقت زنده اند. فردوسی و خیام شاعران دنیا و متعلق به همه جهان‌اند، ویکتور هوگو، شیلر و ولتر، از آن همه ملل بوده و خواهند بود. ایران، فرانسه، آلمان، نمی‌توانند آن‌ها را به خود اختصاص دهند، چنان که انگلیس نمی‌تواند شکسپیر را مختص به خود بداند و ایران هم سعدی و مولانا را.

این نویسنده با اشاره به شفیعی کدکنی شاعر و استاد زبان ادبیات دانشگاه تهران اظهار کرد: کدکنی در خصوص این مطلب که شعر چیست می‌گوید «شعر حادثه‌ای است که در زبان روی می‌دهد و در حقیقت، گوینده‌ی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبان روزمره و عادی، تمایزی احساس می کند». ایشان در جای دیگر شعر را رستاخیز کلمه‌ها خوانده‌اند زیرا در زبان روزمره، کلمات طوری به‌کار می‌روند که از سرعادت بر زبان جاری شده و مرده اند و جلب توجه نمی‌کنند ولی در شعر، با مختصر پس و پیش شدنی، این مردگان زندگی می‌شوند و یک کلمه که در مرکز مصراع قرار می‌گیرد، سبب زندگی تمام کلمات دیگر می‌شود.

محمد ملتجی بیان کرد: اگر بپذیریم که مرز شعر و ناشعر کجاست به همین رستاخیز کلمات می رسیم، یعنی تمایز و تشخص بخشیدن به واژه‌ها، آنگاه به این نتیجه خواهیم رسید که رستاخیز کلمه یا صورت تشخص یافتن آنها در زبان، می‌تواند تعاریف متعدد داشته باشد. درهرحال، من معتقدم که نویسنده درهر وجهی ازنوشتن ودرهرقالب بیانی، می‌تواند کولاک کند. قلم اعجازمی کند. شعر روح آدمی را تسکین می‌دهد، همان‌گونه که گریستن.

این نویسنده گفت: بر خلاف آنچه که می‌گویند، شاعر باید از مردم و از جامعه بگوید، من شعر را از خودم آغاز می‌کنم و از خود می‌گویم نه از مردم و نه از جامعه. هنگام سرایش، جامعه و آن مردمی در شعرِ من بیان می‌شوند با من و درنهاد من زند گی می‌کنند و به گمانم شعر این‌گونه تاثیرگذارتر خواهد بود چراکه این‌گونه من باور و عشقی را بیان می‌کنم که در نهاد من است و من آنها را تجربه کرده‌ام.

ملتجی که یکی از اشعار کتاب «سبزه‌ها در بهار می‌رقصند» را به زنده‌نام محسن مصطفی‌زاده تقدیم کرده است در انتها در این باره اظهار کرد: یکی از شعرهای این اثر درباره مرحوم مصطفی‌زاده، ادیب و شاعر سرشناس مشهدی است که چندماه قبل از رخت بستن او از این دنیا این شعر را تقدیمش کردم و آن شعر عبارت‌است از:

دوش شاهد بر بساط عیش ما مهتاب بود

باغ نشتارود و مه، جنگل …همه یک قاب بود

وقت رفتن بایدم استاد، ممنونم ز تو

رفتنِ من زین محله، رفتنی بی تاب بود
باغ، باغ دوستی بود و صفایت ارج داشت

دوستی مانند تو در این زمان نایاب بود

رفتم وتنها شدی سید، جهان اینگونه است

هرکسی را چندروزی زندگی شاداب بود

رفتم وامیدوارم دورباشی ازبلا

این دعا از روی مهر و ازسر آداب بود

"ملتجی" این عمرکوته را حُبابی بیش نیست

غم مخور گر جای دریا زندگی مرداب بود

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • ناشناس IR ۱۲:۱۷ - ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
    شعر سخن دل است،،شعر حرف زمان خویش است،،شعر شناسنامه زمان خویش است،،گفتگوی تمدن هاست،،شعر ریشه در جان آدمی دارد،،گل واژه هایی اهورایی که به زیبایی جهان اطراف خویش به توصیف می کشد،،سبویی که بی توقع سیراب می کند،،بی توقع مهر نثار می کند،،انسان بهتری را به جهان مادی پیشکش می‌دارد، ،آنهم زلال،،بی ریا،،در قالب زنده واژه ها، وان جادوی شعر است،،که می ماند، ،بشر در هر عصر گمشده خویش را دراو جستجو می کند، ،وان خلق لحظه شگرف،،که همزبانی آدمیان در آن چشم می گشاید،،،
  • صمد مهمان دوست IR ۲۰:۴۱ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۷
    با دقت گفته های دوست شاعرم را خواندم.نکته های خوبی در تعریف شعر آورده آند. با بسیاری از گفته ها و بازگفت های ایشان هم رای‌ام. برایشان آرزوی اندیشه‌ای والا، ذوقی سرشار و زبانی گویا آرزومندم.با این همه، شعری که در پایان گفتار ایشان دیدم، چندان به دلم ننشست.شاید چون الفتی با غزل ندارم هم مایه این داوری باشد. تنها چیزی که زبانم را می بندد، گفته ایشان است که من برای آنچه در دلم هست شعر می گویم گرچه همه شعرها بازتاب آن شورتاب سوزیست که از درون زبانه می کشد هیچ کدام از نشانه های که درتعریف شعر نام بردند، در شعرشان ندیدم.رستاخیز کلمات کجای شعر انجام گرفته بود. درپایان پیامی هم به خبرنگار گرامی ا بی بنا بدهم که ما در شیراز انجمنی داریم به نام سخن و سرود پارسی کوشش ما پارسی نویسی و پارسی گویی است و گزاره کتاب‌شان به زیور طبع آراسته شد یا گشت پسندیده انجمن ما نیست ما می نویسیم، کتاب‌شان چاپ شد با این همه ازگزاره رهسپار بازار کتاب شد، بسیار خوشم آمد.همیشه ،همه جا پارسی بگوییم،پارسی بنویسیم و پارسی را پاس بداریم.زندگی شاعر مشهدی درازباد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها