یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۹
روایت زندگی شهید مدافع حرم مهدی ثامنی‌راد

مهدی ثامنی راد در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ چشم به جهان گشوده بود، در ۲۲ بهمن سال ۱۳۹۴ نیز به شهادت رسید. شهید ثامنی‌راد در منطقه «تل‌هور» سوریه به شهادت رسید، اما پیکرش در منطقه ماند و شهید جاویدالاثر لقب گرفت تا اینکه خیر کشف و شناسایی پیکرش منتشر شد.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ مهدی ثامنی‌راد متولد شهر ورامین بود و در هنگام شهادت ۳۳ سال سن داشت. او که در روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ چشم به جهان گشوده بود، در ۲۲ بهمن سال ۱۳۹۴ نیز چشم از جهان فروبست. شهید ثامنی‌راد در منطقه «تل‌هور» سوریه به شهادت رسید، اما پیکرش در منطقه ماند و شهید جاویدالاثر لقب گرفت تا اینکه خیر کشف و شناسایی پیکرش منتشر شد.

«ماجرای عجیب یک جشن تولد» زندگینامه شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد است. گرچه تمام اتفاقات این کتاب براساس مستندات و خاطراتی است که اطرافیان شهید بیان کرده‌اند اما نویسنده تلاش کرده از مجموع این گزارش‌ها متنی داستان‌وار به نگارش دربیاورد تا بر جذابیت اثر بیافزاید. ماجراهای کتاب با شروع زندگی مشترک والدین مهدی و مهاجرت آنها به ورامین آغاز می‌شود و تا پس از شهادت او و بازگشت پیکرش در سال ۹۸ ادامه می‌یابد. مهدی ثامنی‌راد جزو پاسداران ورزیده و پرتوان تیپ آل محمد (ص) بود که در زمان جنگ سوریه به عنوان نیروی زبده برای عملیات در کشور عراق به سپاه قدس معرفی می‌گردد. او در طول عمر کوتاه اما بابرکتش درفعالیت‌های فرهنگی و اردوهای جهادی بسیاری نیز حضور داشت. سرانجام این شهید عزیز در روز پیروزی انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ در جنوب حلب به شهادت رسید.

شهید ثامنی‌راد، فرزند داود در ۲۳ بهمن ۱۳۶۱ در شهر ری متولد شد و ساکن ورامین بود. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ادامه داد و در هفتم آذر ۱۳۸۸ ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک فرزند دختر به نام «فاطمه سلما» بود. شهید ثامنی‌راد یکی از رزمندگان فاتحین لشکر ۲۷ محمد رسول الله تهران بود. او در ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ در سن ۳۳ سالگی در جنوب حلب در سوریه به شهادت رسید، اما پیکر مطهرش در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالاثر جای گرفت. تا اینکه بعد از گذشت سه سال و اندی از شهادتش پیکر مطهر این شهید مدافع حرم در یکم تیر ۱۳۹۸ به میهن بازگشت.

مهدی ثامنی‌راد همواره در اردوهای جهادی حضوری فعال داشت. همواره تلاش داشت تا خانواده‌های معظم شهدا را به سفر راهیان نور ببرد؛ زیرا می‌گفت که پدران و مادران شهدا علاقه دارند تا محل شهادت فرزندان خود را ببینند. در عیدها و تابستان‌ها به همراه جمعی از دوستان، گروه‌های جهادی تشکیل می‌داد و به مناطق مختلف برای خدمت‌رسانی به مردم محروم می‌رفت. سیستان و بلوچستان، اهواز و مناطق غرب کشور از جمله نواحی بود که شهید ثامنی‌راد در آن حضور پیدا می‌کرد و حتی در زلزله ورزقان نیز حضور داشت و به همراه همسرشان به مردم خدمت می‌رساند.

«مهران ثامنی‌راد» برادر شهید می‌گوید: «مهدی سال ۸۵ لباس مقدس سپاه را به تن کرد. زمانی که از دوستانش نحوه شهادتش را پرسیدم گفتند برادرت خیلی شجاع بود، در منطقه‌ای که بودیم چند نفر می‌خواستند تک تیرانداز دشمن را بزنند، ولی کسی جرئت نمی‌کرد، همرزمش می‌گفت من خودم جرئت نکردم، از بین ما برادرت جلوی تک تیرانداز نشست، اما دشمن زودتر او را هدف قرار داد». زمانی که این شهید مدافع حرم برای مبارزه با تروریست‌های تکفیری عازم سوریه شد، یک دختر هفت ماهه به نام «فاطمه سلما» داشت. شهید ثامنی‌راد گفته بود «برای مواظبت از بچه من مادرم و همسرم هستند، ولی مثل بچه من در سوریه زیاد هستند».

روایت همسر شهید

خانم «صنمی» همسر شهید ثامنی‌راد درباره ویژگی‌های همسر شهید خود می‌گوید: «زندگی‌اش در اردوی جهادی، سفر زیارتی برای ایتام و کمک‌رسانی خلاصه می‌شد. بارها افرادی را برای اولین بار به سفرهای زیارتی برده بود. هر شب ۲ رکعت نماز می‌خواند، وقتی جواب خواستگاری مثبت شد از من هم خواست این ۲ رکعت نماز را بخوانم. گفت این نماز به نیابت از حضرت زهرا (س) برای سلامتی حضرت صاحب الزمان (عج) است که اگر این را بخوانی شبت را با آرامش به صبح می‌رسانی».

روایت همرزمان شهید

شب عملیات چشمانش خیلی زیبا شده بود. در ساختمانی منتظر شروع عملیات بودیم، گفتند: «نماز بخوانید تا حرکت کنیم.» وقتی وضو گرفت پرسیدم: «چشمات خیلی قشنگ شده مهدی، چه کار کردی؟» لبخند زد و گفت: «سرمه کشیدم.» عملیاتی که قرار بود انجام دهیم سه محور داشت. محوری که مهدی در آن حضور داشت موفق شده بود، ولی چون عملیات از قبل لو رفته بود، داعش ما را دور زده و در محاصره افتاده بودیم، کار گره خورده بود و موفقیت ما در آن محور بی ثمر شده بود. در محور کناری درگیری شدید شد، با مهدی برای کمک به آنها رفتیم. در یک ساختمان زمین‌گیر شدیم که حجم آتش زیادی تهیه کنیم تا بچه‌ها بتوانند برگردند. تک تیرانداز ملعون داعشی، بچه‌ها را از ساختمان‌های روبرو می‌زد. مهدی عرض ساختمان را دوبار رفت و برگشت تا محل اختفای تک تیرانداز را پیدا کرد.

آر پی جی را آماده کرد؛ بلند شد و نشانه رفت. در چشمان زیبایِ سرمه کشیده‌اش نفرت و کینۀ دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام را می‌دیدم. دستش را روی ماشه برد تا بزند، اما غافل از اینکه آن تکفیری ملعون، مهدی را زودتر دیده و نشانه رفته است. قبل از اینکه مهدی شلیک کند، یک گلوله بالای پیشانی‌اش خورد و پیکر تنومندش چون سروی که تبر خورده باشد افتاد. گلوله مجال پلک زدن هم به او نداد و همان لحظه به شهادت رسید و دعای ایتام سوری که همیشه مورد عنایت مهدی بودند در حقش به اجابت رسید. خواستیم او را به عقب بیاوریم که دوباره شلیک کرد و یک تیر هم به پایش خورد. حجم آتش خیلی زیاد شد. به دلیل شرایط منطقه دستور عقب‌نشینی صادر شد و توان برگرداندن او را نداشتیم. خود را به سختی به عقب رساندیم و مهدی و تعدادی دیگر از شهدا همان‌جا ماندند و به رسم تأسی گمنامان پیوستند و دشمن تکفیری پیکرهای آن را مبادله نکرد و تحویل نداد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها