چهارشنبه ۱ آذر ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۷
روایت یک نسل و یک شهید

در کتاب «در فاصله دو بوسه» هم با شهیدی به نام مجید حداد عادل، با همه ویژگی‌های خاص و متمایز خودش روبه‌رو می‌شویم و داستان زندگی‌اش را مرور می‌کنیم و هم با جهان‌بینی و دغدغه‌های نسلی از جوانان کشورمان مواجه می‌شویم که در مقطعی حساس در عمل به تکلیفی سربلند شدند.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): تا جایی که به نویسندگان و اهل قلم برمی‌گردد، کار نوشتن بسیاری از کتاب‌ها را در تلاش برای پاسخ دادن به پرسشی جدی، که پاسخ کوتاهی ندارد شروع می‌کنند. پرسشی که یا پاسخش را می‌دانند و می‌کوشند برای خواننده نیز آن را تبیین کنند، و یا اینکه خودشان پاسخ کاملی برای آن پرسش ندارند و پروژه نوشتن کتاب را به جستجو و تلاشی برای رسیدن به پاسخ تبدیل می‌کنند. کتاب «در فاصله دو بوسه» که از تازه‌های نشر شهید کاظمی و روایتی از زندگی شهید مجید حداد است، در دسته نخست جای می‌گیرد. در این کتاب با نویسنده‌ای سروکار داریم که از برادر عزیزش می‌نویسد، از برادری که در جوانی به شهادت رسید و خاطرات بسیاری برایش باقی گذاشت.

نویسنده «در فاصله دو بوسه» شخصیت اصلی کتابش را خوب می‌شناخت. اما به گفته خودش، برای رسیدن به روایتی عمق‌تر و غنی‌تر و پُر کردن برخی جاهای خالی در حافظه یا دانسته‌هایش، از خاطرات دیگرانی هم که شهید را می‌شناختند بهره گرفت. حتی مکتوبات به جای مانده از شهید، مانند نامه‌هایی که او به دوستان و عزیزانش نوشته بود و شعرها و دلنوشته‌هایش را نیز از نظر دور نداشت. از این‌رو، کتاب «در فاصله دو بوسه» به جستجوی مجدد نویسنده در احوالات و خلقیات برادر شهیدش تبدیل شد. جستجویی که به گفته نویسنده در نیمه‌های مهر ۱۴۰۱ از کنار مزار همین شهید شروع شد و با توسل و مدد خواستن از او ادامه یافت و هشتاد و چند روز طول کشید.

شهید مجید حداد عادل، نمونه‌ای از جوانان یک نسل

چنان که اشاره شد کتاب «در فاصله دو بوسه» روایت غلامعلی حداد عادل از برادر شهیدش است. برادری که هفت سال از او کوچک‌تر بود و در سی سالگی به شهادت رسید. حداد عادل با این باور که دِینی درباره این شهید – و نیز همه شهدا – به گردن دارد، کار نوشتن کتاب را آغاز کرد و به انجام رساند. می‌دانست مناسب‌ترین فرد برای نوشتن درباره شهید مجید حداد عادل است، چه آنکه کسی بهتر از او – که برادرش بود – این شهید را نمی‌شناخت و میان‌شان صمیمیتی خالص وجود داشت. این پیوند عمیق برادری، در جای‌جای کتاب دیده می‌شود.

به عنوان نمونه، در جایی از کتاب می‌خوانیم: من همراه مجید از پله‌های طبقه سوم به پایین آمدم تا با او خداحافظی کنم. مجید در راه‌پله پشت‌سر من می‌آمد. ناگهان بی‌آنکه از او تقاضایی کنم دست‌هایش را از پشت سر من روی شانه‌هایم گذاشت و شروع به مشت‌ومال دادن به سرشانه‌های من کرد. او سابقاً گه‌گاه به خواهش من و برای رفع خستگی من، مرا مشت‌ومال می‌داد، اما این بار، بی‌آنکه من از او تقاضایی بکنم، خودش، بی هیچ مقدمه‌ای، با لحنی بسیار ساده و صمیمانه گفت: «داداش! خیلی وقته که من مشت‌ومالت نداده‌ام‌ها!» من با تعجبی که با خوشحالی همراه بود از او تشکر کردم و با او در آستانه در خانه خداحافظی کردم و نمی‌دانستم این آخرین خداحافظی من با اوست.

نویسنده در مراسم رونمایی از کتاب نیز – که اوایل پاییز امسال برگزار شد – از همین صمیمت صحبت کرد و گفت: «کسانی که این شهید را می‌شناختند اصرار داشتند که ویژگی‌های شخصیتی او به جامعه معرفی شود. بنده این وظیفه را تکلیف شخصی خودم احساس کردم؛ چون هیچکس از من آگاه‌تر به زندگی او نبود. ما با هم بزرگ شدیم. وقتی او به دبستان می‌رفت من به دبیرستان می‌رفتم. وقتی من وارد دانشگاه شده بودم او وارد دبیرستان شد. من هم در دبیرستان و هم در دانشگاه معلم او بودم. کمتر اتفاق می‌افتد که دو برادر باهم این‌طور زندگی کنند. بین ما صمیمیت بسیاری وجود داشت و من از ویژگی‌های روحی و علمی برادرم باخبر بودم‌.»

در «در فاصله دو بوسه» با جوانی انقلابی و لایق مواجه می‌شویم که نه دنبال مقام و شهرت دنیوی بود و نه تسلیم وسوسه‌های زندگی روزمره می‌شد. جوانی که رئیس رادیو شد، اما کوچک‌ترین بهره شخصی از این رسانه فراگیر و موثر نبرد و صادقانه به اصالت گمنامی باور داشت. از آن آدم‌هایی بود که وقتش را هدر نمی‌داد و از هر فرصتی که به دست می‌آورد برای رشد ذهن و جسمش استفاده می‌کرد. هم اهل مطالعه و تفکر بود، چنان‌که در یکی از نامه‌هایی که به همسرش نوشت می‌بینیم نوشته است «در چهار پنج روز اخیر یک کتاب هزار و سیصد صفحه‌ای درباره جنگ دوم جهانی خواندم.» هم به ورزش، به‌خصوص کوهنوردی علاقه فراوانی داشت و بیشتر ارتفاعات اطراف تهران را زیر پا گذاشته و حتی در دوره دانش‌آموزی، به قله دماوند صعود کرده بود.

نویسنده، فضایل بسیاری را برای این شهید برمی‌شمرد و ضمن مرور خاطرات زندگی او، عشقی را که به برادرش داشته (و دارد) روایت می‌کند. حتی عنوان کتاب، یعنی «در فاصله دو بوسه» نیز به دو بوسه بر صورت برادر، یکی در روز تولد و دیگری روز خاکسپاری‌اش برمی‌گردد. اما حداد عادل روایتش را از دلبستگی شخصی به برادری که در جوانی شهید شده است فراتر می‌برد و تلاش می‌کند شهید مجید حداد عادل را نه پدیده‌ای خاص و تکرارنشدنی، که نمونه‌ای از جوانان یک نسل و نماینده‌ای از یک دوران معرفی کند.

نکته‌ای که خود نویسنده نیز در مراسم رونمایی از کتاب به آن اشاره کرد و گفت: «انگیزه من از نوشتن این کتاب این بود تا جوانان نسل آینده بدانند برای به پیروزی رساندن این انقلاب چه جان‌هایی فدا شده است. شهید مجید حداد عادل یکی از ۲۰۰ هزار شهیدی است که در راه سربلندی ایران اسلامی جان خود را فدا کردند. این کتاب تار و پودش اطلاعات و علم شهید است و دیگری عشق من به او است. در فاصله دو بوسه با معیار مفید فایده واقع شدن اطلاعات آن برای الگوی جوان امروز ایرانی در تراز انقلاب اسلامی نوشته شده است. نام این کتاب بر اساس فاصله بوسه من از روز تولدش تا بوسه‌ای که ساعاتی پیش از مراسم تشیع بر چهره‌اش زدم انتخاب شده است.»

به عبارت دیگر، در کتاب «در فاصله دو بوسه» هم با شهیدی به نام مجید حداد عادل، با همه ویژگی‌های خاص و متمایز خودش روبه‌رو می‌شویم و داستان زندگی‌اش را مرور می‌کنیم و هم با جهان‌بینی و دغدغه‌های نسلی از جوانان کشورمان مواجه می‌شویم که در مقطعی حساس در عمل به تکلیفی که احساس می‌کردند به عهده دارند سربلند شدند. نسلی از مردان و زنان که در انتهای مسیر زندگی به رستگاری و سعادت رسیدند و به زمانه و جغرافیایی که در آن زیسته بودند، شرف و هویت و حیثیت دادند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها