دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲ - ۱۹:۲۳
نقطه‌زنی در تحولات معاصر منطقه

جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ که لبنانی‌ها از آن با عنوان جنگ جولای یاد می‌کنند و صهیونیست‌ها آن را جنگ دوم لبنان می‌خوانند، بی‌تردید یکی از مهم‌ترین تحولات معاصر منطقه به شمار می‌رود.

‌خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - رضا شعبانی: در تابستان ۲۰۰۶(۱۳۸۵) و طی حمله رژیم صهیونیستی به لبنان، شاهد ارائه یک جنگ ناهم‌تراز و نامتقارن توسط حزب‌الله لبنان بودیم. این جنگ که در نوع خود بی‌سابقه بود، مبدأ تحولات شگرفی در مؤلفه‌های درونی رژیم صهیونیستی و نیز منطقه‌ای به حساب می‌آید. امروزه وقتی جنگ ۳۳ روزه حزب‌الله به‌عنوان یک موضوع درسی در دانشگاه‌های نظامی جهان تدریس می‌شود، ابعاد گوناگون و تأثیرگذار آن روشن‌تر می‌شود.



مدل جنگی حزب‌الله در قبال حملات نظامی کلاسیک رژیم صهیونیستی، آن‌چنان کارآمد و مؤثر و نتیجه‌بخش بود که هژمونی و تصویر مقتدرانه ارتش شکست‌ناپذیر صهیونیستی را محو کرد. از طرفی آنها را به وضعیتی رساند که در روزهای پایانی جنگ و در نخستین روزهای پس از آن، از این رویداد بزرگ به عنوان یک کابوس و سرافکندگی و فاجعه یاد کردند. آنان تا امروز و پس از ۱۷ سال، هنوز از شوک شکست خود در این جنگ خارج نشده‌اند.


 

جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ که لبنانی‌ها از آن با عنوان جنگ جولای یاد می‌کنند و صهیونیست‌ها آن را جنگ دوم لبنان می‌خوانند، بی‌تردید یکی از مهم‌ترین تحولات معاصر منطقه به شمار می‌رود. این جنگ را می‌توان اولین پیروزی واقعی جهان اسلام و جهان عرب بر صهیونیست‌ها از زمان تأسیس این رژیم تا آن زمان به شمار آورد.

اهمیت این پیروزی وقتی آشکارتر می‌شود که بدانیم تا پیش از آن، اسرائیل چنان چهره پُرجبروت و قَدَرقدرتی از ارتش شکست‌ناپذیر خود به نمایش گذاشته بود که کسب پیروزی بر این رژیم تبدیل به یک عقده برای برخی اعراب و مسلمانان شده و حتی کوچک‌ترین موفقیت‌ها را پیروزی می‌نامیدند. به‌عنوان نمونه یکی از فضاحت‌بارترین و سنگین‌ترین شکست‌های تاریخ معاصر، شکست مصر از اسرائیل در سال ۱۹۷۳ بود که نه تنها به نابودی تقریباً کل تجهیزات زرهی مصر انجامید و دو سپاه ارتش مصر شامل چندین لشکر را در محاصره اسرائیل قرار داد (که با منت صهیونیست‌ها تا مدت‌ها به آنها آب و غذا داده می‌شد)، بلکه از آن بالاتر، خطر سقوط حتی به خود قاهره نیز نزدیک شده بود. اما از آنجا که در روز نخست جنگ مصری‌ها موفق شدند خط بارلو را بشکنند، از غرب کانال سوئز به شرق آن بروند، بدون توجه به نتیجه خفت‌بار نهایی، خود را پیروز جنگ اعلام کردند و هر ساله سالگرد پیروزی در این جنگ را جشن می‌گرفتند! دست بر قضا در مراسم جشن نظامی سالگرد همین جنگ بود که انور سادات کشته شد.

وقتی به این ضمیمه کنیم که در سال ۱۹۸۲، صهیونیست‌ها در لشگرکشی به لبنان ظرف چند روز به بیروت رسیدند، آن وقت بهتر درک خواهیم کرد که جنگ ۳۳ روزه چه عظمتی داشت. در این جنگ حزب‌الله نه یک پیروزی توهمی، بلکه پیروزی عینی و خدشه‌ناپذیری به دست آورد که حتی خود صهیونیست‌ها برای بررسی علل این شکست فضاحت‌بار کمیته‌ای تشکیل دادند که به نام کمیته وینوگراد مشهور شد و هنوز هم با گذشت سال‌ها، رسانه‌ها و تحلیلگران این رژیم درباره علل این شکست مطلب می‌نویسند.

اسرائیلی که در سال ۱۹۸۲ تقریباً شبیه به یک مسافر تفریحی خود را تا بیروت رساند، این بار در طول ۳۳ روز تقریباً نتوانست از روستاهای مرزی لبنان جلوتر بیاید. در حالیکه هدف ابتدایی جنگ، نابودی کامل حزب‌الله بود، این هدف با شکست‌های هرروزه‌ی میدانی مدام تقلیل پیدا کرد و ابتدا تبدیل شد به خلع‌سلاح حزب‌الله، سپس عقب‌نشینی حزب‌الله از جنوب لیتانی، سپس بیرون بردن سلاح حزب‌الله از جنوب لیتانی و …. جالب آنکه دست آخر هیچ‌کدام از این اهداف محقق نشد و صهیونیست‌ها با تلفات سنگین بشری و خسارات مادی به تجهیزاتشان (از جمله تانک اسطوره‌ای مرکاوا که هر روزه چندین فروند از آن نابود می‌شد) مجبور به پذیرش آتش بس شدند.

عظمت پیروزی حزب‌الله در عرصه نظامی چنان چشم‌ها را به خود خیره کرد که بسیاری از ناظرین فراموش کردند. این جنگ فقط وجهه نظامی نداشت و بخش مهمی از درگیری در عرصه سیاسی دنبال می‌شد. خصوصاً وقتی صهیونیست‌ها مطمئن شدند که نمی‌توانند اهداف خود را در عرصه نظامی محقق کنند، به این فکر افتادند که تمامی خواسته‌هایشان را از طریق سیاسی به دست آورند. چیزی که به آنها کمک می‌کرد، از طرفی همراهی و پشتیبانی مطلق آمریکا و فرانسه (و بسیاری دیگر از کشورهای غربی) بود و از طرف دیگر، حضور جریان غربگرای لبنانی که شوربختانه در اوج جنگ، سنگ دشمن را به سینه می‌زدند و حتی گاهی از اسرائیلی‌ها هم مواضع تندتری اتخاذ می‌کردند. به‌طوری که سید حسن نصرالله در این باره گفت: نبرد ما با داخلی‌ها نیست. آماده‌ایم تا بالاترین حد، چشم خودمان را به رفتارهای زشت داخلی‌ها ببندیم و به خاطر نبرد مهم‌تر، این قبیل حرف‌های ضد مقاومت در داخل کشور را نشنیده بگیریم؛ اما مهم این است که در داخل کشور تصمیمی اتخاذ نشود که دست ما را برای مقابله با اسرائیل ببندد.

علی حسن خلیل نویسنده کتاب «پشت صحنه سیاسی جنگ ۳۳ روزه» معاون سیاسی جنبش امل است. همان‌طور که در کتاب آمده، در طول جنگ و به‌دلیل وحشی‌گری صهیونیست‌ها و قصد جدی‌شان برای ترور سید حسن نصرالله، این امکان وجود نداشت که دبیرکل حزب‌الله شخصاً مذاکرات و بحث‌های سیاسی را (آن هم با آن حجم سنگین و مذاکرات متعدد و طولانی با طرف‌های مختلف) دنبال کند. در این فضا به‌صورت طبیعی وظیفه مذاکرات به دوش نبیه بری (رئیس جنبش امل و رئیس مجلس لبنان) افتاد که نزدیک‌ترین هم‌پیمان حزب‌الله به شمار می‌رفت. چنان عرصه بر سران مقاومت تنگ و دسترسی به آنها سخت شد و از طرف دیگر، نبیه بری چنان هنر و صلابتی در مذاکرات به نفع مقاومت نشان داد که سید حسن نصرالله، کلیه اختیارات مذاکراتی و تصمیم‌گیری از سوی حزب‌الله را به نبیه بری تفویض کرد و از آن لحظه به بعد در سراسر روزهای جنگ هم در سخنرانی‌های عمومی و هم در پیام‌های پشت صحنه، تمامی افراد را برای مذاکره به نبیه بری ارجاع می‌داد و حرف و تصمیم او را حرف و تصمیم حزب‌الله می‌خواند.

راوی کتاب با توجه به سمتش که معاون سیاسی بری بوده، ارتباط تقریباً هر روزه با معاون سیاسی سید حسن نصرالله (حاج حسین خلیل) داشته (که به نوبه خود، رابط سید حسن نصرالله با نبی محسوب می‌شده) و طبعاً در جریان جزئیات اتفاقات پشت صحنه سیاسی جنگ قرار داشته است. او حالا آنچه در عرصه رخ داده بود و روایتی کاملاً بکر از صحنه سیاسی جنگ ۳۳ روزه محسوب می‌شود را در این کتاب عرضه کرده است.

این روایت در ابتدا به صورت چند قسمتی در روزنامه السفیر لبنان منتشر شد و سپس به صورت کتاب درآمد. نکته‌ای که بر اهمیت و ارزش این روایت می‌افزاید، آن است که با وجود انتشار عمومی این مطالب، حزب‌الله نه تنها کوچکترین بخشی از آن را تکذیب نکرده؛ بلکه بخشی از اطلاعات کامل خاص موجود در آن را (که با تکذیب طرف‌هایی از قبیل صهیونیست‌ها مواجه شده بود) به‌صورت رسمی تأیید و از صحبت راوی حمایت کرده است.

طی این ۳۳ روز جنگ اسرائیل علیه لبنان و مشخصاً جبهه مقاومت، اتفاقات عجیب و غریبی رخ داده که خواندن آن در این کتاب خالی از لطف نیست. برای نمونه، با به اوج رسیدن حمله اسرائیل به لبنان، سازمان ملل و کشورهای مختلف، در عمل کار خاصی انجام ندادند. در جریان اجلاس گروه ۸ در سن پترزبورگ، وقتی جورج بوش مشغول گفت‌وگوی خصوصی با تونی بلر بود، میکروفون روشن مانده و در نتیجه به‌صورت اتفاقی موضع واقعی آمریکا روشن شد. بوش در گفت‌وگو با بلر به تمایل کوفی عنان (دبیرکل وقت سازمان ملل) برای آتش‌بس اعتراض کرده و می‌گفت: «سوریه باید حزب‌الله را مجبور کند تا دست از این کثافتکاری‌ها بردارد.» بلر هم در جوابش می‌گفت: «باید برای رسیدن به این هدف و در کنار آن تضمین حضور یک نیروی بین‌المللی در منطقه، فشار بیاوریم.»

«پشت صحنه سیاسی جنگ ۳۳ روزه» توسط وحید خضاب ترجمه و با همت انتشارات شهید کاظمی در ۳۸۲ صفحه روانه بازار نشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها