سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بهنام قاسمی کلیجی، عضو مجمع عالی نخبگان ایران: پروین اعتصامی به عنوان بزرگبانو و اختری از چرخ ادب در ۱۲۸۵ خورشیدی در تبریز متولد شد و با احاطه بر قالبهای شعری و جهانی از بلندی فکر در تجمیع و کاربرد صناعات شعری و کاربرد آنها بالید و به عنوان سخندان حاذق با نظمی محکم لطف سخن را گسترد و در معجزهای از تشخیص، ایهام، صنایع لفظی و معنوی و مراعاتالنظیر و تمثیل و قصیده و قطعه و احاطه بر اساطیر ایرانی و اسلامی و زبان فارسی و عربی و رهروی از عطار و مولانا و حافظ با جاودان مناظراتی در دنیایی از خود بیگانگی، قبول خاطر جهانیان شد.
بانوی اخلاقمدار ادب فارسی در دنیای اندیشه بزرگش با شناخت زیان و سود از شراب معرفت نوشید و با روحی آزاد و سرشار از جمال حق، دیده را دریا کرد و دل را به صحرا فکنده و در سعی و عمل قالبی را در وجوش آراست که با کاهش عیبها، مست و هوشیار، راه بزرگ آزادی و آزادگی راطی کرده و با قلب مجروحش، دریای نور را پیموده و با نور حقیقت پیوند خورد.
او از مرحله روح آزرده به روح آزاد رسید و در اوج نومیدی در پردهای از امید، توشه پژمردگی را کنار نهاد و با حدیثی از مهر، توش هنر خود را به عنوان علم زندگانی نصیب تهیدستان عرصه دانش نهاد تا در میان همه مصائب و خروج از همه خودبینیها جمال بزرگ زن و قدر عظیم زنان سلیمالفطره ایرانی را بشناسند و بدانند.
پروین آن نابغه نامدار از جان و تن در جمال حق رها شد و در ذرّه ذرّه وجود همراه با سرنوشت و قضای حق با اولویت قراردادن امروز در مقابل فردا، شب ظلمانی دیدگان را کنار نهاد و در کارگاه آفرینش به عنوان شاهد، مقابل شمع آراسته شد تا در دنیایی از معانی و عقل و دانایی از تن و نفس خروج کند و خانه در جان پیدا کند که محل آسابش بزرگان بود و هست. او با ایستادگی و تقوا و پرهیز از آز و طمع و حذر از خودپسندی میدانست که چنین فکر خامی پخته نمیشود.
بانو رخشنده اعتصامی به دور از دنیای تکلّف با زبانی ساده و روان چون سلیمان، جهان واژه و واژگان را بنده خویش کرد و دامان خویش نیالود و در حریم فرهنگ و حیات یادگار نام نکو از خود برجای گذاشت و در اوج اعتقاد به قضا و قدر میدانست که نشان دوست، درستی و راستی است و به این جهت در ملک سلیمان جای گرفت و همگان را از جام معرفت نوشانید و میدانست که روح مثل کان است که دانش گوهر اوست.
بانوی شعر و ادب در میان همه ناامنیها و خزان که درخت زندگی را تهدید میکند، در حال میزیست و آن را با کوشش و جهد و تلاش میآمیخت و با اندیشه کمتر جستن و اطراق نکردن در چند روز دنیایی، جاودان نبودن در این دیر پرمشغله را خوب میفهمید و دیوانهوار راه دل میپیمود.
ملکالشعرای زن در مجمعی از مناظرات ارزشمند با انبوهی از حکایات و داستانها و قصّهها درسهای شگفت به ناآزمودهها آموخت و در پیرامون زندگی اجتماعی به همه ناتوانها حکمت مشق زندگی آموزاند که معماران مهم ادب را تنها یارای برابری با آن است و همواره تاکید دارد که در اثر خلا اندیشه و نبود نامداران علم و فن کسی از گمشدگان یادی نخواهد کرد.
از دیدگاه پروین بیخبری و بیاطلّاعی و ناآگاهی نکوهیده است و آن در نقش و در جای همنشین ناهموار قرار میگیرد که آشیان را ویران میسازد. نباید در این خرمن به دنبال گل و شبنم بود که ریشه در جهل و عجب دارد. حتّی خاطر شاد را نژند و پژمرده میسازد که این گونه خواب سرزنش میشود و توصیه بر بیداری و هوشیاری است و تکیه بر نداشتن بار گران است.
با نظر به اینکه روزگاران و ایّام یغماگر زندگی بشری است، باید ساخته و پرداخته از این دام رهایی یافت و باید در آغاز و انجام هر کاری تدبیر کرد و با اندیشه در این بحر طویل زیست و یاد یاران را در اولویت کارها قرار داد و صبر و شکیبایی پیش گرفت و از غم دنیا فرار کرد که عمر گمشده را نمیتوان پیدا کرد که هر لحظه انسان باید از دبدبه بزرگان فانی شده و حال و کار آنان عبرت گرفت.
از دید فضلالله اعتصامی از تازهکاران نباید درخواست انجام کار سخت داشت و باید آنان به سوی دانش و خرد پویا باشند و در این وادی قدم نهند که اینها برای انسان ناآگاه چون نور برای حضرت موسایند. آرزوها همواره برای انسانها آتش دلند و باید در پناه گوشواره حکمت به سازوکارها رسید و جان فانی را دریافت که دستگیری، در سایه دل مهربان و جانفشانی و ایثار است.
از تراوشات اندیشه پروین توجّه به زیردستان است که باید چون تیمارخوار برای آنها بود زیرا که رنج و سختی و تحمّل مرارتها، شغل وجودی آنهاست که باید با رفع حاجت و شناسایی آنان از عقل و خرد و دانستنیها، این طفل شیرخوار را از رنجوری به مطبخی از کشک و عدسی و کوزه روغن کشاند.
شاعر نامدار معاصر به عنوان نیکبخت عرصه حکمت و تعلیم در حالیکه صاحب نظری او تا آسمان سرکشید مفتون و مست در درگاه عشق و جانان درخشید و با خیالی بلند و نهانی گران، گوهری از حال و کمال، حوادث زندگی را موشکافی کرد و با چشمهای از شوق و آتش، درون را در قالب افسانهها، در حالیکه مملو از اشک وصال بود آراست تا مردمان را زیوری از نور و چراغی روشن باشد.
عزّت و سربلندی از نظر پروین در پناه حقیقت بودن و در درمان تحقیق قرار گرفتن و خلق خدای را گرامی داشتن و صید گرگ آز نگردیدن و حکم دروغ ندادن و خوشبینی، پرهیز از هوی و تأمل بر رأی نیک پدر است.
این صاحبدل که دل از دست داده، در جملاتی از پند و اندرز، تاراج روزگار را همواره گوشزد می شد و گوهر وقت را غنیمت میشمرد که باید به دور از دکّان ریا هر نفس به دنبال جامه عرفان باشد و اسیر روباه نفس نشود که واعظان در این مسیر، خون دلها خوردهاند تا بشر را به بهار نیکی و بنفشهگون هدایت کند که اسیر فتنههای آسمانی نشوند.
پروین همان ملکه النساء الشواعر معتقد بود که بهار جوانی را باید با پند بزرگان در آمیخت و از جهان پیرامون و تغییر فصول درس گرفت که گل پیامها برای بلبل دارد در دل نوروز که نااهل را لازمه عبرتهاست چرا که لطف حق، همواره در کنار بشر است و باید از گذشته بیحاصل تأمّل و اندیشه کرد و گریههای بیسود را کنار نهاد و در قالبی از ناتوانی ظهور نکرد.
عالم انباشته از گل و خار است که در کنارش نیز بهار است و در کنار بهار لطف پروردگار. گفتار و کردار از نظر ناصر خسرو مؤنث، به حدی ارزشمند است که نباید بیهوده دَرِ دانش زد بلکه باید با فراگیری آموزههایی از رسم و رفتار در باغ جان گلها کاشت و خود باغبانی آن بستان را در پیش گرفت و در میان بلندیها و پستیها درخشید و تیرهبخت در بام شکسته به سلامت فرود نیامد.
توش هنر آدمی در گفتار و کردار است که دستمایهای از خوان کرم حق بوده و همواره با رنج نخست شکنج روح را میزداید.
عشق از دیدگاه آن بانوی اخلاق، مایه غرور نیکبختان است که کارآگاه میدان صداقت و تندرستی به عنوان فرشته اُنس با بلندنظری از کاه تن به کوه جان یا کوی یار میرسد و به دور از فریاد و حسرت به عنوان صید پریشان، اسیر کمان قضا میشود. عاشق عیبجو نیست بلکه به عنوان طفیل هستی به دور از سیهرویی، سفر اشک میپیماید.
از نگاه ملکالشعرای زن، قدر و منزلت هستی عظیم است و باید در آن توشه هنر چید که بیهنر در آن کیفر میشود و تنها خاطر و اصل خشنود میشود که از این بابت، فقر اندوه عظیم را در پی دارد.
زندگی همانند باز در پرواز است و در آن انسانِ بیبر، همانند درخت بیبر، شایسته برای اطراق نیست جایی که سپید و سیاه خود را میآراید و دزد توشه از خانه میرباید. نگران آن مباش که پیک پیری به سر میرسد و آنگاه حقیقت آشکار میشود.
از منظر پروین، در میان صاعقههای ستم اغنیا، نباید فریب آشتی زیورآلات هستی را خورد که این کاروان چمن و کرباس و الماس، عمری چون عمل گل دارند و گنج ایمن شدن در آن را نشاید.
نظر شما