سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): حمید احمدی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در کتاب «کشمکشهای منطقهای و بینالمللی در خاورمیانه (غرب آسیا) و شمال آفریقا» در چهار بخش و ده فصل به مسائل این مناطق پرداخته است. در بخش نخست به جایگاه خاورمیانه در نظام جهانی نگاه کرده و در بخش دوم اختلافات سرزمینی، مرزی، قومی و قبیلهای میان کشورهای منطقه را از اوایل قرن بیستم به بعد تشریح کرده است.
بخش سوم به کشمکشهای سیاسی- ایدئولوژیک اختصاص یافته و در آن نقش ایدئولوژی ناسیونالیستی و اسلامگرایانه در کشمکشهای میان کشورهای منطقه بررسی شده است و بخش چهارم کشمکشهای میان اعراب و اسرائیل را دربرمیگیرد. در فصلهای مختلف بخش آخر، جنگهای میان اعراب و اسرائیل موضوع صلح طرفین از اوایل دهه ۱۹۲۰ تا سال ۲۰۲۲، یعنی قراردادهای ابراهیم میان اسرائیل و چند کشور عرب، تشریح شده است با توجه به گوناگونی و پیچیدگی فرایند صلح، نویسنده تلاش کرده است با طبقهبندی طرحهای صلح بر اساس پیشنهاددهندگان آنها و مهمتر از آن، محتوا و هدف طرحها، درک فرایند جنگ و صلح میان دو طرف را برای دانشجویان، پژوهشگران و علاقهمندان ایرانی را آسانتر میسازد.
دیرپاترین کشمکش ملی - سرزمینی
دیرپاترین کشمکش موجود در خاورمیانه را بدون شک باید کشمکش خونین میان اعراب فلسطینی و یهودیان اسرائیلی دانست که بیش از یک قرن است همچنان ادامه دارد و هنوز دورنمایی برای پایان آن وجود ندارد. کشمکش فلسطینیها و اسرائیلیها را از جهتی که به دعوای میان یهودیان و مسلمانان بر سر سرزمین فلسطین مربوط میشود، میتوان نوعی کشمکش فرقهای دانست و از جهت دیگر میتوان، با توجه به مبارزات دیرپای فلسطینیها پس از ۱۹۴۸ برای رسیدن به حق خودگردانی و استقلال، آن را نوعی کشمکش قومی قلمداد کرد. با این همه فلسطینیها و اسرائیلیها این کشمکش را ملی – سرزمینی میدانند و بر آناند که طرف دیگر منکر حقوق ملی آنها نسبت به سرزمین مذکور است. اهمیت کشمکش اعراب و یهودیان بر سر فلسطین تا بدان حد است که بسیاری از پژوهشگران این مسئله را مهمترین موضوع خاورمیانه میدانند اصولاً هنگامی هم که بحث مسئله خاورمیانه در سیاستهای بینالمللی مطرح میشود، مسئله فلسطین و کشمکش اعراب و یهودیان بر سر آن مدنظر است.
به هر روی از آنجا که مسئله خاورمیانه به ویژه در بعد خارجی و سیاست بینالمللیاش تا حد بسیاری زیادی به کشمکش عربی – اسرائیلی بر سر فلسطین مربوط میشود و این مسئله بر سیاست بینالمللی روابط خارجی کشورهای خاورمیانه نیز تاثیر زیادی داشته است، پرداختن به کشمکش عربی – اسرائیلی در شناخت سیاست و حکومت در خاورمیانه بسیار ضروری است.
درباره ریشههای این کشمکش، به ویژه دعاوی یهودیان نسبت به فلسطین، پیش از این بحث مربوط به اندیشه ناسیونالیسم یهود تا حدی بحث شد. بر اساس توافقنامه محرمانه سایکس – پیکو در ۱۹۱۶ و نیز تصمیمات کنفرانس ورسای در ۱۹۱۹ و کنفرانس سن رمو در ۱۹۲۰ اداره فلسطین به انگلستان داده شده و این کشور به عنوان قیم فلسطین مشخص شد.
انگلستان بر اساس بیانیه بالفور (۱۹۱۷) درهای فلسطین را بر روی مهاجرت یهودیان باز گذاشت. با این حال با بالا گرفتن کشمکش عرب- یهود در فلسطین در سالهای ۱۹۲۷ تا ۱۹۲۸ و ناآرامیهای آن سالها و نیز شورش مسلحانه اعراب فلسطینی به رهبری عزالدین قسام علیه یهودیان و حامیان انگلیسی آنها در دهه ۱۹۳۰ انگلستان در سیاست خود پیرامون این مسئله فلسطین و دعاوی یهودیان و اعراب تا حدی تجدیدنظر کرد. انتشار کتاب سفید سال ۱۹۳۹ که در آن از خواستههای اعراب فلسطین حمایت بیشتری صورت گرفته بود باعث تیرگی روابط جنبش صهیونیسم با انگلستان و چرخش صهیونیستها به جانب آمریکا شد.
درگیریهای خونین میان ساکنان غزه و ارتش اسرائیل
پس از جنگهای سی و سه روزه میان اسرائیل و حزب الله لبنان در ۲۰۰۶ دامنه جنگهای میان ارتش اسرائیل و اسلامگریان به غزه، مرکز تجمع جنبشهای اسلامی فلسطینی حماس و جهاد اسلامی فلسطین، کشیده شد. استراتژی اسرائیل در جنگ با اسلامگرایان فلسطینی نیز در ادامه همان استراتژی رویارویی با حزبالله لبنان یعنی «جنگ کثیف» بود، اما برخلاف مورد لبنان چندان به اهداف موردنظر دست پیدا نکرد. به عبارت دیگر در حالی که پس از پایان جنگ سی و سه روزه میان حزبالله، لبنان و اسرائیل درنگرفت، میان فلسطینیهای اسلامگرا ساکن غزه و ارتش اسرائیل درگیریهای خونینی صورت گرفت که عمدهترین آنها در سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴، ۱۰۲۸ و پس از آن تا ۲۰۲۱ روی داد. به عبارت دیگر استراتژی نظامی اسرائیل در اعمال خشونت گسترده علیه فلسطینیها در غزه با بهرهگیری از پیچیدهترین جنگافزارها و سلاحهای مرگبار (که بخشی از استراتژی جنگ کثیف است) چندان موثر واقع نشد.
عمدهترین دلیل این ناکامی را باید در این واقعیت جست که برخلاف درگیریهای نظامی سالهای ۱۹۸۲ و ۲۰۰۶ یعنی جنگهای اسرائیل با سازمان آزادیبخش فلسطین و حزبالله لبنان، جنگهای غزه در داخل سرزمینهای اشغالی روی داد و فلسطینیها در خاک خود و برای دفاع از کیان ملی خود که پیوسته هدف تجاوز اسرائیل بود ایستادگی میکردند. جنگ میان اسرائیل و حماس و جهاد اسلامی فلسطین جنگ بر سر سرزمین و خاک بود، اما لبنان در سالهای ۱۹۸۲ و ۲۰۰۶ وضعیت به گونهای دیگر جلوهگر شد. سال ۱۹۸۲ نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین در یک کشور میزبان یعنی لبنان در حال جنگ با اسرائیل بودند و تداوم ویرانیهای ناشی از آن لبنانیها یا حداقل بخش مهمی از آنها را علیه فلسطینیها برانگیخت. سال ۲۰۰۶ نیز جنگ بر سر زمین لبنان آغاز نشد، بلکه عامل لبنان در کنار عامل فلسطین در حاشیه قرار گرفت و به همین دلیل بود که فشارهای زیادی از سوی نیروهای لبنان به حزب الله وارد شد و کل جنگ را به مثابه جنگی نیابتی در نظر گرفتند.
این فشارها باعث شد تا هم سازمان آزادیبخش فلسطین و هم حزبالله لبنان در سالهای پس از ۱۹۸۲ و ۲۰۰۶ راه احتیاط را در پیش بگیرند و به اقدامات نظامی تهاجمی علیه اسرائیل دست نزنند، اما وضعیت در نوار غزه به گونهای دیگر بود، چون نیروهای مسلح گروههای فلسطینی هم دلیل موجه برای مقاومت در برابر حملات اسرائیل داشتند و هم از پشتیبانی نسبی برخودار بودند. از سوی دیگر اسرائیل در غزه برخلاف لبنان سیاست احتیاط را در پیش نگرفت و در موارد گوناگون برای نابودی سازمانهای فلسطینی اسلامگرا غزه را مورد حملات هوایی و زمینی قرار داد. فلسطینیها نیز که در سرزمین خود مستقر بودند و مسئله ملی و دفاع از کیان ملی را مسئله مرگ و زندگی میدانستند در برابر فشارهای نظامی اسرائیل و استراتژی جنگ کثیف آن از پای ننشستند و از برخورد نظامی با ارتش اسرائیل پرهیز نکردند.
غزه کانون ناراحتی فلسطینیها بر ضد اسرائیل
گرچه درگیریهای خشونتبار میان ارتش اسرائیل و چریکهای فلسطینی در غزه بخشی از مبارزات کلی فلسطینیها برای پایان دادن به اشغال اسرائیل است، تبدیل نوار غزه به کانون اصلی رویارویی میان نظامیان اسرائیل و فلسطینیها در قرن بیست و یکم برایند رویدادهای اوایل دهه ۱۹۹۰ بود که در سالهای نخستین قرن بیست و یکم به اوج خود رسید. اقدام اسحاق رابین، نخستوزیر اسرائیل برای کشیدن سیم خاردار در طول مرز نوار غزه. طرح جداسازی آن از بقیه خاک فلسطین و اسرائیل سرآغاز فرایند تبدیل غزه به کانون مقاومت و رویارویی نظامی فلسطینیها علیه اسرائیل بود. طرح کشیدن سیم خاردار مجهز به ابزارهای حساس الکتریکی که ۱۹۹۲ از سوی اسحاق رابین پیشنهاد شد سال ۱۹۹۴ به پایان رسید. این سرآغاز خشم و ناامیدی مردم غزه بود که هم به دلیل ملی و هم به دلایل اقتصادی و وابستگی به بازار کار داخل اسرائیل خود را در شرایط دشوار میدیدند.
آغاز قیام سراسری فلسطینیها در ۲۰۰۰ که به انتفاضه مسجدالاقصی معروف شد و به نابودی بخشهای مهم دیواره سیم خاردار و مرز غزه و بازسازی دوباره آن در ۲۰۰۱ انجامید، باعث محدودیت رفتوآمد مردم غزه به بقیه مناطق فلسطین و اسرائیل و بحران معیشتی بزرگ آنها شد. این ممنوعیت رفتوآمد به بیکار شدن بیش از هفتاد درصد نیروی کار غزه و فقر هشتاد درصد مردم این منطقه منجر شد و غزه را به کانون ناراحتی فلسطینیها بر ضد اسرائیل تبدیل کرد.
شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۴
نظر شما