آدام فیلیپس روانشناس برجسته بریتانیایی در کتاب عقل در برابر جنون با بهرهگیری از تجارب خود در زندگی و ارائه ایدههای طلایی، شما را به مسیری هدایت میکند که در انتهایش با سعادت و کامیابی روبهرو خواهید شد.
از قدیم، عاقل بودن را به معنای نداشتن بیماری روانی توصیف میکردند. نوشتههای مربوط به دیوانگی و جنون کل کتابخانهها را پر کرده، اما تاکنون فردی مشخصاً به عاقل بودن نیندیشیده است. جنون همواره در تمام دوران زندگیمان از کودکی گرفته تا بزرگسالی وجود داشته، گویی دیوانگی بخشی از هویتمان شده است. بارها و بارها در مورد نشانههای جنون خواندهایم و شنیدهایم اما خیلی کم در مورد عقل و عاقل بودن صحبت کردهایم! به راستی عاقل کیست و چه ویژگیهایی دارد؟
آدام فیلیپس (Adam Phillips) با توجه به تسلطی که به تاریخ، ادبیات و روانشناسی دارد در کتاب عقل در برابر جنون (Going Sane: Maps of Happiness) شما را به میدان جنگ منحصر به فردی میبرد؛ میدانی که در آن با عقل و دیوانگی روبهرو میشوید تا از اسرار شهرت جنون باخبر شوید و بدانید که فرد عاقل چه خصوصیاتی دارد و چطور میتوانید از حصار دیوانگی درآیید.
آدام فیلیپس لایههای زندگیمان را تا عمیقترین بخشهایش کنار میزند تا به ما نشان دهد که به عنوان انسان، والد، معشوق و... چطور میتوانیم جایی برای عاقل بودن و رویکردی متعادل به زندگی باز کنیم. او در آغاز به تعریف و توصیف عاقل و دیوانه میپردازد؛ اینکه عقل و عاقل بودن بر خلاف جنون انسانها را برای نوشتن درباره آن ترغیب نخواهد کرد و هیچ داستانی در رابطه با زندگی عاقلانه وجود ندارد. پس از پرداختن به این مسائل وجود عقل در حوزههای گوناگون زندگی را مورد بررسی قرار میدهد؛ اینکه اگر فرزند عاقلی تربیت کنیم، رابطه زناشویی عاقلانهای داشته باشیم و ... کیفیت و کمیت زندگیمان چگونه خواهد شد.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «در زبان انگلیسی از قرن هفدهم به بعد، با اقتدار و باور بسیار جدی دربارهی تشخیص بیماریها و البته تاریخ دیوانگی نوشته شده است، اما عاقلبودن به همین اندازه کم توصیف و تعریف شده؛ و به همین دلیل است که کاربردهای عادی و گذرایش میتواند از استفادههای جدی آن روشنگرتر باشد. باتوجه به مقیاس نارضایتی معاصر، اینکه چرا هیچ روایت و گزارشی وجود ندارد که نشان دهد یک زندگی عاقلانه چه شکلی خواهد بود یا چرا یک زندگی عاقلانه میتواند ارزشمندتر از مثلاً یک زندگی شاد یا سالم یا موفق باشد، شایستهی تأمل است.
در فصل اول، «تردید در اصل موضوع»، به اینها نگاه میکنم که چطور بر اساس روایتی رایج -که در اشکال مختلف وجود دارد- و میگوید ما اساساً همگی دیوانهایم و شناختنمان بد و خطرناک است، مجذوب دیوانگی هستیم. و همینطور اینکه از گزارشهای مدرن درباره دیوانگی و بد بودن، چطور باید این را استخراج کنیم که سلامت عقل چه میتواند باشد. بر اساس این باورِ پیشزمینهای که میگوید باید از خیلی چیزها در خودمان بترسیم که البته تاریخ قابلتوجهی دارد و انبوهی شواهد معاصر در تأییدش، پیدا کردن مثالی از سلامت عقل کار دشواری است. اما اگر یافتن عاقلبودن کار سختی است، شاید امیدی هم برایش باشد. اینکه امکان دارد نسخههای عاقلی هم از ما وجود داشته باشد، بهطور سنتی منبع امیدواریهای ما نسبت به خودمان بوده؛ و ایده سلامت عقل که خیلی هم به آن امید بستهایم، چیزی بوده که همیشه میتوانستیم دستکم انتظارش را بکشیم. در این بخش میخواهم پیشنهاد کنم عاقلبودن را یکی از دشوارترین و سردرگمکنندهترین ایدههایی در نظر بگیریم که برای خودمان دستوپا کردهایم. سلامت عقل چه ابژه میل ما باشد چه چیزی که بخواهیم زندگی را وقف آن کنیم و چه چیزی که بااشتیاق به دنبالش باشیم، یا فروتنانهتر، صرفاً یکی از وضعیتهای ذهنی قدری بهتر ما -مثل صدایی که هر از گاه بهطور گذرا نظری میدهد- شاید آنقدرها که میخواهیم یا میل داریم بهراحتی قابل شناخت و توافق نباشد.
حتی فکر کردن به اینکه چطور یک بچه عاقل را باید بار آورد تعریف یک زندگی جنسی با سلامت عقل چیست یا -حتی گیجکنندهتر- اینکه امروزه یک رویکرد عاقلانه به پول چطور چیزی است -همانطور که من در این بخش به آن فکر کردهام- به معنای این است که بفهمیم اگر عاقلبودن هدف ما باشد، چه هدف نامشخص و ناروشنی است. اینکه آیا چیزی به اسم خشونت عاقلانه وجود دارد یا نه، به یکی از عاجلترین نگرانیهای ما بدل شده است. اغلب افراد نمیخواهند در چنین زمینههای مهمی دیوانه باشند، اما سلامت عقل هنوز هم در این موارد چندان روشن نیست. یکی از جدلهای فصل دوم و البته کلیت این کتاب، این است که سلامت عقل چیزی است که هم در برابرش مقاومت میکنیم و هم مایلیم به وجودش مشکوک باشیم. آن دسته از ما که دیوانگی را چندان الهامبخش نمیبینند، گزینههای زیادی پیش رو ندارند و امروزه خیلی هم نمیشود کمکشان کرد.
کتابهای خودیاری مایلاند به ما کمک کنند، اما معمولاً این طور فرض میکنند که در حیطههای مهم زندگی، ما همیشه قادریم دست به انتخاب بزنیم. آنها بالاخره به نحوی سعی دارند اعتماد ما را به قدرت ارادهمان احیا کنند، اما دیوانگی البته دربارهی آن بهاصطلاح کنترل نفس یا استعدادهایمان یا حتی دربارهی مایل بودنمان به طراحی زندگی خودمان داستانی میگوید که چندان آرامشبخش نیست. سلامت عقل هم ظاهراً روایتهای بسیار اندکی دارد که درباره خودش و در این باره بگوید که چه چیز در ماست که میتواند با این دیوانگی مواجه شود. روایتهای آرمانشهری مدرنی وجود ندارد که به ما بگوید چطور ممکن است بتوانیم به شکلی زندگی کنیم که این هراس از دیوانگی محو شود. به عبارت دیگر، همانطور که این بخش نشان میدهد، اگرچه ممکن است خلاف عقل سلیم بهنظر برسد، اما ما میدانیم با دیوانگی در کجای کاریم، درحالی که در برابر سلامت عقل سردرگمیم.
این هم باید مهم باشد، مخصوصاً امروز که سلامت عقل آنقدر بهندرت جزو اهدف و انگیزههای ما قرار میگیرد که نمیتوانیم برایش شوق و ذوق کنیم؛ ممکن است با دلسرد شدن از سلامت عقل، با عدم توصیف و اشاره نکردن به آن، در حال از دست دادن چیزی مهمتر از آنچه متوجه هستیم باشیم. این، حتی بهطور حداقلی، یعنی دربارهی اینکه چه میخواهیم یا در تصور امکانات مختلف برای خودمان داریم بسیار تنگنظر میشویم. تصور امکانات مختلف برای خودمان؛ یعنی داستانهایی که دربارهی خودمان میگوییم که فکر میکنیم چطور هستیم، چه میخواهیم و توانایی چه چیزهایی را داریم. ما به این حدس و گمانها که سعی دارند آرزوهایمان را به واقعیت بیامیزند نیاز داریم تا همچنان ادامه بدهیم. اما بالاتر از همه، به حدس و گمانهایی نیاز داریم که قانعکننده باشند، طوری که آدمها را برای مواجه شدن و پرداختن به آنها به شوق بیاورند.
بخش آخر «اینک عاقلبودن» تلاشی است برای تعریف عاقلبودن؛ امیدی به اینکه ارائه روایتی معاصر از عاقلبودن شاید مشوق ارائه روایتهای رقیب بشود. امروز به روایتهای جایگزینی برای ثروت، شادکامی، امنیت و عمر طولانی بهعنوان اجزای یک زندگی خوب نیاز داریم. تفکر دربارهی سلامت عقل بهعنوان نوع دیگری از کامیابی، بهعنوان امیدی واقعبینانه بهجای صرفاً یک جایگزین خشکوخالی (یا سختگیرانه) سراسری برای دیوانگی، از دید من یک فرصت است؛ فرصتی برای اینکه هم آثار پیشبینیناپذیر تاریخهایمان را بر خودمان در روایتمان از یک زندگی خوب بگنجانیم -هم آنچه خودمان تجربه کردهایم و هم تجربهی محدودناشدنی نسلهای پیشین- و هم ضروریات/اجبارها و آسیبپذیریهای سرنوشت زیستیمان را. عاقلانه است که سعی کنیم بفهمیم چطور امروزه به تنها حیوانی بدل شدهایم که نمیتواند خودش را تحمل کند؛ و اینکه چطور -اگر اصلاً ممکن باشد- ممکن است به حیواناتی بدل شویم که میتوانند خودشان را تحمل کنند.»
کتاب «عقل در برابر جنون: نقشه عقل برای خوشبختی» نوشته آدام فیلیپس به ترجمه سید عباس سیدین در 168 صفحه به بهای 285 هزار تومان از سوی انتشارات پندار تابان روانه بازار نشر شده است.
نظر شما