کتاب «اقتدارگرایی مولانا در گرداب قدرت» نوشته حمید بیگدلی ادعا دارد که زیست قدرتگرایانه روزگار پیش و پس از شمس، چنان همه لایههای فردی و اجتماعی وی را دربرگرفته که او را ناگزیر میکرد گاهی او نیز بازیگردان و حتی بازیچه قدرتگرایی شود.
اقتدارگرایی مولانا در بخش نخست به این پرداخته است که چرا بیشتر مولویپژوهان، مثنوی را بیش از دیگر آثار وی کاویدهاند؟ چرا در مثنوی نیز عشق و عاشقی را بیش از دیگر نگرههای آن آب و تاب دادهاند؟
اقتدارگرایی مولانا با آوردن این سخن که «مثنوی از کهنترین قالبهای شعر فارسی است و تقریبا همزمان با آغاز رواج شعر دری پدید آمده است. گرچه بزرگانی چونان فردوسی و نظامی به یاری قالب مثنوی هنرنمایی کرده بودند... اما با سرودن مثنوی حدیقهالحقیقه سنایی دوره مثنویسرایی عرفانی آغاز میشود».
دلیل و علت این رویکرد را گذشته از ساختار داستانی و منظوم بودن مثنوی، در شیوه رویکرد خودِ مولانا، مریدان پس از وی و ساختار اجتماعی و سیاسی ایران میداند. در روزگار مولانا و پس از وی فراهم نبودن زمینه برای کنشها و نوشتههای اجتماعی و اندیشههای انتقادی بستری را فراهم ساخت که نه تنها مردم کوچه و بازار بلکه اندیشمندان و نویسندگان نیز بر آن شدند که به جای اینکه به کنش و واکنشهای اجتماعی بپردازند، نوشتههای خویش را به ژرفکاوی در رفتار و حالتهای درون فردی و درونگرایانه بیارایند».
اقتدارگرایی مولانا یکی دیگر از دلایل را در کششی میداند که در شیوه عاشقی و عشقگستری مولانا نهفته است. معشوق مولانا نه تنها یک انسان زمینی و شناخته شده بود که مردم هر روز او را می دیدند بلکه مولانا خود نیز از هر بهانهای بهره میبرد تا عشق خویش را آشکار کند و بگستراند. «ویژگی که درباره هیچ یک از عارفان پیش از او دیده نشده است».
در اقتدارگرایی مولانا، قدرتگرایی و اقتدارگرایی، دو اصطلاح کلیدیاند پس نویسنده در بخش دوم، این دو را تعریف کرده است. اقتدارگرایی مولانا در تعریف قدرت آورده است که « قدرت هر آن چیزی است که برای انسان یا غیر انسان زمینهای را فراهم کند تا بتواند به یاری گوشمالی یا پاداش، دیگران را ناچار گرداند که خواسته وی را برآورده سازند» و چون اقتدارگرایی مولانا بر این گمان است که ماکس وبر و پیروانش برای اقتدار تعریفی برساختهاند که آن را زیرگروه و گونهای از قدرت میگرداند پس خود، این تعریف را برساخته است که «اقتدار: برای انسان یا غیر انسان زمینهای را فراهم میکند تا دیگران به خواست خود بکوشند دارندهاش را الگو گردانند یا از وی پیروی کنند یا او را از آنِ خویش گردانند» تا بازشناسی این دو را سادهتر گرداند.
اقتدارگرایی مولانا برپایه یافتههای زیستشناسی اجتماعی، دستکم بخشی از رفتارِ انسانها را دنباله و در راستای همان زیست جانوری میداند. پس نخست نمونههایی از قدرتگرایی را در زیست جانوران نشان داده سپس قدرتگرایی و اقتدارگرایی را در رفتار و گفتار مولانا آشکار کرده است. «بازی قدرت، بسیار پیش از اینکه انسان پدیدار شود، از همان نخستین روزهای پیدایشِ جهان در کنش و واکنش مواد و در کشاکش میان جانداران آغازیده بود».
اقتدارگرایی مولانا بر این پندار است که گرچه قدرتگرایی و اقتدارگرایی از پیامدهای گریزناپذیر زندگی اجتماعی است اما اینکه کدام روش چیرهتر و فراگیرتر باشد به بسیاری از ویژگیهای اجتماعی، تاریخی، سیاسی و دینی وابسته است.
کتاب اقتدارگرایی مولانا بر این گمان است که پیشینه تاریخی ایران، ساختار اجتماعی، دینی و شیوه فرمانروایی خوارزمشاهیان زمینه را به گونهای فراهم کرده بود که قدرتگرایی چیرهترین روشِ زیست و گفتمان بود به گونهای که ساختار خانوادهها و حتی کنش و واکنش اندیشمندان نیز بیشتر پیرو همین ساختار شد. «مشاجره میان علما و ائمه دین موجب افروختن آتش تعصب میان پیروان مذاهب وتحریک آنان میشد. هر گروه به محله مخالفان یورش میبردند، خانههای آنان را خراب میکردند و مساجد و کتابخانه را به آتش میکشیدند».
کتاب اقتدارگرایی مولانا، نمونههایی از قدرتگرایی را در زندگی بهاءولد، شمس و مولانا نشان میدهد و ریشهیابی و اثبات این پندار را در بخش سوم آورده است.
این اثر گرچه میپذیرد که دیدار مولانا با شمس و عشقش به وی یکی از علتهای دگرگون شوندگی مولانا بوده است اما آن را تنها یکی از علتها میانگارد.
اقتدارگرایی مولانا بخش چشمگیری از این دگرگون شوندگی را در ناهمانندی ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران با قونیه و ناهمانندی شخصیت بهاءولد و مولانا با شمس میانگارد.«جهان بلخ در برابر جهان قونیه و جهان شمس در برابر جهان جلالالدین، بیش و پیش از عشق کارکرد داشتهاند» زیرا این پیشزمینهها بودند که مولانا را آماده عشقورزی کردند و دلایل این پندار را در بخش چهارم کتاب میخوانیم.
بخش پنجم این اثر که درباره مولانای پس از دیدار با شمس است کوشیده به یاری منابع گوناگون نشان دهد که گرچه پس از این دیدار، بخشی از رفتار مولانا اقتدارگرایانه شد اما همچنان میتوان نشانههایی از قدرتگرایی را در کنش و واکنشهای اجتماعی مولوی نشان داد. به دیگر سخن ناسازگار با پنداری که فراگیرشده است عشق مولانا به شمس همه تار و پود او را دگرگون نکرد بلکه بخشی از ویژگیهای پیش از شمس، همچنان با او بود. برای نمونه، داستان توبه نصوح و دگرگون شوندگی وی گونهای دینداری قدرتگرایانه است زیرا آن چه او را به توبه واداشت، نه خواستِ خودش بلکه ترسی بود که از آشکارشدن رازش داشت.
بیگدلی در این بخش، داستانیهایی چونان «داستان صالح پیامآور» و «خورندگان پیل بچه» را نمونههایی از نگرههای قدرتگرایانه میانگارد و با واکاوی داستانهایی چون «ترساندن شخصی زاهدی را که کم گری»، «فضیلت حسرتخوردن آن مخلص بر فوت نماز» و «اعتمادکردن بر تملق و وفای خرس» نیز لایههای اقتدارگرایانه ذهن و زبان مولانا را آشکار میکند.
انتشارات طهوری اخیرا «اقتدارگرایی مولانا در گرداب قدرت» را در 186 صفحه و با بهای 135 هزار تومان عرضه کرده است.
نظر شما