شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۱
غروب بزرگترین دریاچه جهان در شعر شاعران ایران/ «خزر» نمادسازی نشد

مازندران-شاعر مازندرانی با اشاره به غربت دریاچه خزر در شعر و ادبیات شاعران و نویسندگان مازندرانی گفت: نتوانستیم برای دریای خزر نماد ایجاد کنیم.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): 21مرداد روز دریای خزر است و وضعیت عقب‌نشینی بزرگترین دریاچه جهان و دیگر مشکلات زیست محیطی این دریاچه، نیازمند نگاه‌های همه‌جانبه در رفع مشکلات دریای خزر است.

ابراهیم باقری حمیدآبادی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر مازندرانی است. با او درباره وضعیت دریای خزر در شعر شاعران مازندرانی، خزر در منظومه‌‌های مازندرانی، لزوم برگزاری جشنواه‌ شعر و ادبیات با عنوان خزر برای جلب نگاه‌ها برای برون‌رفت خزر از وضعیت کنونی، گفت و گو کردیم.

-جایگاه دریای خزر در میان اهالی شعر و ادب مازندران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

شعر طالب آملی را که بررسی می‌کنیم به واسطه اینکه طالب سفری به هند دارد و از سرزمین مازندران دور است مؤلفه‌های اقلیمی که برآیند فضای مازندران و بوم استان باشد در اشعارش کمرنگ است اگرچه طالب طبیعت‌گرا است و باید این مسئله برجسته باشد اما تحت تأثیر شاعران سبک هندی و استحاله ادبیات در متن، فضای مازندران در شعر طالب نیست.

شعر طالب فضای طبیعت به واسطه سبک هندی و الزاماتش را دارد اما این طبیعت مازندران نیست دریای خزر یا هر عنوانی که در زمان زیست طالب درباره این دریا نام می‌بردند در شعر طالب نمی‌بینیم که جلوه نمادین داشته باشد، در ذهن طالب تبدیل به یک استعاره شده باشد و کارکرد استعاری و نمادین در شعر طالب پیدا کرده باشد، این را نداریم. در شعر سهراب رنگ طبیعت را می‌بینیم اما آن فضای طبیعت کویر و موضوعی مشهود است.

در شعر امیر پازواری فضاهای بومی کاملا مشهود است، نمادهای بومی در شعر امیر داریم اما پژوهشی که در شعر امیر پازواری داشتم اشعارش گرایش به مؤلفه‌های ادبیات در حوزه ملی بیشتر است تا بومی، در بسیاری از رباعیات که منسوب به امیر است و مطمئنا مربوط به امیر نیست آنها که گردش و کارکرد بومی دارند فضای تربیتی اخلاقی است تا طبیعت‌گرایانه با مؤلفه‌های بومی مازندران.

حتی اگر رباعیات را منسوب به امیر بدانیم واژه دریای خزر یا با هر نام دیگری(چون بومی‌ها و ساحل‌نشینان آن را به عنوان دریای خزر نمی‌شناسند) به مثابه دریا می‌شناسیم، ممکن است عنوان خزر در اشعار شاعران مازندران وجود نداشته باشد اما واژه دریا به معنای همین دریای خزر است. در شعر نیما هم فضای دریا را بیشتر می‌بینیم آنجا که می‌گوید:

آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان
 
-این وضعیت در شعر نیما و سلمان هراتی چگونه است؟

نیما در تاریخ ادبیات ما فضای دریا، بوم و اقلیم  را به صورت نمادین و استعاری زیاد دارد. در شعر سلمان هراتی هم دریا کارکرد نمادین دارد ولی شعر سلمان به فضای زبان و مؤلفه‌های ادبیات ملی نزدیک‌تر است اگرچه ترسیم تصاویر بومی هم دیده می‌شود آنجا که در شعری خورشید را به میوه نارنجی تشبیه می‌کند که در میان درخت تلألو دارد تصویرگر فضای بومی است.

فضاهای بومی به صورت  تصویر در شعر سلمان حضور بیشتری دارند اما کارکرد دریا آنچنان که باید باشد نیست با اینکه سلمان فرزند ساحل و دریاست اما دریا به شکل مستقیم در اشعارش جلوه پیدا نمی‌کند.

نیما دریا را اگرچه شاخصه‌های زبانی نیما هم گرایش‌های بومی دارد فضاهای تصویری شعر نیما هم اغلب بومی هستند، شعر «ماخ اولا»، «چوک»، «آیش» و بسیاری از شعرهای را نیما می‌توان مثال زد که هم فضاهای بومی دارد و هم دریا نماد خوبی در اشعارش دارد.
 
-به نظر می‌رسد آنگونه که شاعران و نویسندگان جنوبی به خلیج فارس پرداخته‌اند، شاعران کرانه خزر توجه خاصی به بزرگ‌ترین دریاچه جهان، توجه خاصی نداشتند. نظر شما چیست؟

در شاعران امروز کمتر شاهد بروز و ظهور دریا در اشعارشان هستیم. یکی از مشکلاتی که در شعر امروز شاعران مازندران می‌بینم خیلی به زبان پایتخت نزدیک هستند به جای اینکه زبان و فضای بومی داشته باشند.

نه اینکه دریا هیچ کارکرد و حضوری در شاعران امروز مازندران نداشته باشد اما وقتی در کنار فضای وسیع و پهناور مواج مثل دریا زندگی می‌کنیم صبح و تلالو خورشید و طلوع طلایی خورشید از پشت امواج باید برای ما نماد باشد، غروب آفتاب هم همین‌طور.

دریا در شعر شاعران 20 سال اخیر مازندران لمس نمی‌شود، آن خروشندگی و توفندگی دریا را در شعر نمی‌بینیم، دماوند بیشتر دیده می‌شود چون نماد صلابت و استقامت است.



شاید یکی از دلایل این باشد که نتوانستیم از دریا نماد بسازیم، موج‌ها را می‌توان نماد حمله و توفندگی دانست، شاید نتوانستیم این استعاره و درک را نماد کنیم چون همیشه نمادها در شعر کارکرد دارند.

به عنوان نمونه سرو را در شعر زیاد استفاده می‌کنیم چون نماد ایستادگی است، ولی دریای مازندران نه، به اندازه دماوند در شعر ما کارکرد و حضور ندارد. دریا می‌توانست نماد آرامش و در آغوش گرفتن همه مشکلات و دردها باشد، هر سنگی را به دریا بیندازیم دریا می‌پذیرد و نماد صبوری و آرامش است. رنگ آبی دریا می‌تواند کارکرد نمادین داشته باشد. ساحلی که موج‌های توفنده و آرام را در آغوش می‌گیرد و می‌تواند نمادی مادرانه باشد.

اگر نسبت به خلیج فارس، دریای مازندران نمود کمتری در اشعار دارد چون از خلیج فارس نماد همبستگی و اتحاد و فارسی بودن استفاده می‌کنیم، حاکمیت در این زمینه سرمایه‌گذاری کرده اما درباره دریای مازندران این اتفاق رخ نداده است.

ممکن است در برخی اشعار مازندرانی، دریا کارکرد نمادین داشته باشد اما در شعر شاعران مازندرانی سرای امروز هم دریا حضور کمرنگ دارد، مگر در شعر شاعران مازندرانی سرایی که ساحل نشین هستند، دریا را لمس کرده‌اند و با آن بزرگ شده‌اند، به عنوان یک ساحل‌نشین دریا در اشعار مازندرانی خودم نمود دارد.

در اشعار «کیوس گوران» و «شعبان نادری» هم دریا حضور ندارد، انواع درخت‌ها با نام و پرنده‌ها در اشعار اینها وجود دارد اما دریا نه.

ما حتی در مازندران درباره خلیج فارس، در مازندران جشنواره شعر خلیج به زبان بومی داشتیم ولی جشنواره شعر دریای مازندران یا دریای خزر نداریم و حتی به آن پرداخته نشده است.

یکی از پررنگ‌ترین نام‌های دریای خزر که در دهه‌های اخیر بر روی زبان‌ها بوده دریای مازندران است و نداشتن سرمایه‌گذاری ملی نسبت به دریای خزر شاید ذهن شاعران را هم از این دریا دور کرده است.

دریای مازندران، دریای گرگان، دریای قزوین همه جز خزر، اسامی داخلی هستند اما روی این اسامی نه تنها مانور ندادیم بلکه پذیرفتیم نام آن خزر است و در نقشه‌های جغرافیایی جهان، دریای کاسپین نوشته می‌شود. اینها اثرگذرا است در اینکه در شعر و ادبیات تجلی کند یا نه.



همزیستی با دریا مسئله دیگری در استفاده از دریا در شعر دارد، عمده شاعران مازندران، ساحل نشین نیستند و خیلی با دریا مانوس نشدند که دریا در ذهن و جان آنها بنشیند و این دلیل کمرنگ بودن دریای خزر در شعر شاعران مازندرانی است.

علیرضا دهرویه از غزلسراهای خوب مازندران است اما دریا خیلی جلوه نمادین در اشعارش ندارد، اینها تحت تأثیر قیصر امین‌پور هستند و زبان شعر آنها به زبان پایتخت نزدیک‌تر است.

اغلب شاعران مازندرانی سرای ما هم اهالی کوهپایه هستند و در شهرهای جلگه‌ای زندگی می‌کنند که از ساحل فاصله دارد و شاید در سال 2 بار به شکل تفریحی از دریا استفاده کنند و با دریا دمخور نیستند. ممکن است ساحل یا دریا در اشعار اینها باشد اما منظور ساحل و دریای مازندران نیست بلکه ساحل و دریا به معنای عام است.

اینگونه حافظ هم درباره دریا شعر دارد آنجا که می‌گوید:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

اینگونه به کارگیری دریا، استفاده انتزاعی و نمادین بوده و راجع به هر دریایی قابل استفاده است آنچنان که سهراب سپهری
قایقی خواهم ساخت/ خواهم انداخت به آب
پشت دریاها شهری است
سهراب به دریا اشاره می‌کند این هم دریای مازندران نیست و معنام عام دریا است.
 
-آیا در اسطوره‌های مازندرانی و منظومه‌ها، اشاره‌ای به خزر شده است؟

در تعداد محدودی از منظومه مازندرانی به دریای مازندران اشاره شده است. در شعر طالب دریا نماد فاصله است یا آخرین جایی است که زهره به دنبال طالب می‌گردد و باید از دریا به عنوان یک مسیر سخت عبور کند و تا به آن سمت دریا برسد و طالب را پیدا کند. آنجا که زهره در ساحل از پرنده می‌پرسد تو طالب مرا ندیدی؟ و پرنده پاسخ می‌دهد ماهی دریا، طالب را خورده است. موجودات دریا در شعر طالب کارکرد دارند.

زهره از ماهی می‌پرسد تو طالب مرا ندیدی؟ ماهی پاسخ می‌دهد طالب را در جزیره هندوستان دیدم که آنجا برای مادران، بچه‌داری می‌کرد.
در منظومه دیگری هم اشاره شده «صوایی سر صبح می تن نخواره/ کف و کلاک دِریا بی‌قراره» که به بی‌قراری دریا اشاره می‌کند.

در منظومه «نجما» هم اشاره به دریا داریم.

منظومه‌ای برای 313 سردار مازندرانی دارم که ماجرا از دریا شروع شده و به دریا ختم می‌شود و جلوه‌های دریایی و مواج بودن مردم مازندران است.
در برخی موارد خزر فقط به عنوان کارکرد قافیه‌ای که شعر را زیبا کند استفاده می‌شود، آن بسامدی که انتظار داریم از شاعران مازندران در دریا جلوه کند دیده نمی‌شود در حالی که دریای مازندران زندگی‌بخش است.


 
-تصور می‌کنید اگر بخش ادبی استان، توجه بیشتری به خزر داشت، می‌توانست نگاه‌های بیشتری را به خزر جلب کند تا این دریاچه روزگار بهتری داشته باشد؟

اگر بخش ادبی توجه بیشتری به خزر داشت می‌توانست نگاه‌های بیشتری را به خزر جلب کند و بزرگترین دریاچه جهان، امروز روزگار بهتری داشت.

این ادبیات است که عناصر زندگی انسان‌ها را در اذهان ماندگار می‌کند، ادبیات چنین رسالتی دارد و اگر بخش ادبی و شاعران استان به صورت نمادین و استعاری، و ریزپردازش‌ها به خزر بپردازند نگاه‌های بیشتری به حفاظت از دریای مازندران جلب می‌شود.

خاویار دریای خزر به عنوان یکی از نمودهای غذایی و زیستی، امر متفاوتی است و می‌تواند نمود خاصی در شعر داشته باشد و بهترین نوع خاویار جهان است اما نتوانستیم در ادبیات طنز و جدی، ان را وارد کنیم.

ماهی اوزون برون که در گویش محلی به آن «ستره» می‌گویند چشمان زیبایی دارد و می‌توانستیم چشم ستره را  به چشم یار تشبیه کنیم، ادبیات می‌تواند به اینها بپردازد.

باوری در صیادی مازندران وجود دارد که اگر صیاد به دریا رود و ماهی کپور شکار کند که هفت دندان داشته باشد(داشتن هفت دندان به معنای پیر بودن ماهی است) و دندان‌هایش را حلقه کرده و گردن‌آویز درست کند از آن به بعد هر وقت برای صید به دریا رود دست خالی برنمی‌گردد، ما نتوانستیم هفت دندان کپور را تبدیل به شعر کنیم.

می‌توان در این زمینه جشنواره بین‌المللی برگزار کرد و ادبیات دریای خزر را برجسته کنیم، ادبیات می‌تواند محیط زیست دریا را حفظ کند، دریای مازندران آلوده شده و جزو دریاهای رو به مرگ است اما می‌توان به سلامت دریا پرداخت و زندگی ادبی و زیستی دوباره به دریا داد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها