پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۳
حذف همیاری مردم بی‌بضاعت و بی‌توقع در پشت جبهه، شدنی نیست

کتاب «هدیه‌ای باشد برای تو» روایت فداکاری و سخاوت مردم کاشان است که در روزهای جنگ تحمیلی با هرچه که در دست و توان خود داشتند پشت جبهه را تامین و حمایت می‌کردند.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، این کتاب به همت جمعی از محققان تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی کاشان گردآوری و توسط محمد قاسم‌زاده به تدوین و نگارش نهایی رسیده است. قاسم‌زاده از روند نگارش و سختی‌های جمع‌آوری اطلاعات می‌گوید که در ادامه می‌خوانید. انتشارات راه‌یار این کتاب را در ۲۶۴ صفحه روانه بازار نشر و کتاب کرده است.
 
لطفا برای شروع کتاب «هدیه‌ای باشد برای تو» را در چند خط برای مخاطبان معرفی کنید.
 
کتاب هدیه‌ای باشد برای تو درمورد مصاحبه با هشتاد پیرمرد، پیرزن و کشاورزان و دیگر شهروندان کاشانی هست که در طول دفاع مقدس با کمک‌های مردمی، پشت جبهه جنگ تحمیلی را پشتیبانی می‌کردند. تهیه نان خشک، ماست و پنیر، شستن پتوهای خونی، پخت مربا، ضدعفونی وسایل، ارسال تنقلات و ... توسط پیرزن و پیرمردها از جمله این اقدامات بود. این افراد با هرچه که در بضاعت خود داشتند حتی با یک تکه طلا که شاید تمام دارایی آن‌ها بود، از رزمندگان جنگ تحمیلی حمایت کردند. هیچ جا از این افراد اسمی نیامده است. حتی هیچ حقوق و مدالی هم به عنوان مثال دریافت نکرده‌اند و تشکری از آنان نشده است. به همین خاطر به سراغ این افراد رفتیم و از این زاویه موضوع را روایت کردیم. با اینکه خیلی از این افراد از دنیا رفته بودند، توانستیم اطلاعات خوبی کسب کنیم. بخشی از این کتاب هم مربوط به خانواده‌هایی می‌شود که به خانواده‌های جنگ‌زده‌ای که به کاشان می‌آمدند، پناه می‌دادند. حتی از خانواده‌های عیال‌واری با پنج فرزند در منزل خود پذیرایی کردند. آن هم نه یک ماه و دو ماه، بعضی از این خانواده‌ها پنج شش سال کنار یکدیگر زندگی کردند.
 
بخش دیگری از این کتاب به عنوان خواهران زینبی نگاشته شده است. شرح حال بانوانی است که بعد از انقلاب به صورت خودجوش به کردستان می‌رفتند و به کار فرهنگی و امدادرسانی در مناطق محروم کردستان مشغول می‌شدند. در ابتدای کار مردم کرد این زنان را میان خود نمی‌پذیرفتند، شاید به خاطر چادری بودن این خانم‌ها بود.به آن‌ها می‌گفتند شما ها برای دزدی و آزار ما آمده‌اید. اما وقتی که مهربانی، غمخواری و دلسوزی آن‌ها را می‌بینند آرام آرام این بانوان را می‌پذیرند. این زنان دار قالیبافی همراه خود به کردستان برده بودند و به مردم آنجا قالیبافی یاد می‌دادند یا اینکه به مدارس می‌رفتند و معلم می‌شدند و برای امور درسی به آن‌ها کمک می‌کردند. یا تعدادی از آن‌ها به عنوان مشاور خانواده مطرح شده بودند. به همین دلیل این زنان به خواهران زینبی معروف شده بودند. فصل اول  کتاب هم به همین عنوان است.

درمجموع رویکرد این کتاب، نگاه مردمی و تعهد محور توده‌ مردم به جنگ است. اینکه افرادی که توان جنگیدن و حضور در جبهه ندارند، رسم جهاد را تغییر می‌دهند. در کتاب پیرزن‌ها و پیرمردهای علیلی را می‌بینیم که خانه نشین بودند اما در حد وسع خود با اهدای چند عدد گردو یا نان خشک می‌خواستند که دین خود را به جنگ و رزمندگان ادا کنند.
 
کتاب دیگری دیده‌اید که با همین موضوع، به پشتیبانی پشت جبهه در شهرهای ایران بپردازد؟
 
شاید یکی دو مورد دیده باشم. اما اکثر افرادی که این کتاب را مطالعه کردند، گفتند که این تنوع و گستردگی  برای کمک‌رسانی و درخشندگی مردم کاشان در موضوع حمایت از پشت جبهه در این کتاب بیشتر بوده است. پس از پایان جنگ، سه مدال افتخار به برخی از شهرای ایران داده می‌شود. مدال ایثار به مردم نجف آباد به خاطر بیشترین تعداد شهید، مدال مقاومت به دزفول و مدال افتخار پشتیبانی به کاشان می‌رسد. به این دلیل که در هشت سال دفاع مقدس بیشترین و قوی‌ترین ستاد مردمی را داشت. سه لشکر، دو قرارگاه از جمله قرارگاه کربلا، خاتم‌الانبیا، لشکر ۱۴ و ۸  زرهی اصفهان از جمله آن است.
 
همیشه وقتی از پشتیبانی پشت جبهه صحبت می‌شود، ذهن افراد سمت بانوانی می‌رود که مسئولیت تهیه ارزاق یا دوخت و تعمیرات لباس و .. را بر عهده داشتند. شما چقدر در این کتاب تلاش کردید که این کلیشه را بشکنید و حضور همه اقشار جامعه را به تصویر بکشید؟
 
اتفاقا اگر قرار به تقسیم حضور افراد باشد، رتبه‌بندی حضور زنان در این کار خیلی بیشتر است. یعنی ما در این موضع حضور زنان را پررنگ‌تر می‌بینیم. چون اساس کار در پشت جبهه که پشتیبانی و تدارکات است توسط بانوان صورت می‌گرفت. البته اینطور نبود که فقط بانوان حضور داشته باشند. این پشتیبانی توسط زنان و مردان با مشارکت یکدیگر صورت می‌گرفت. این مشارکت به شیرینی در کتاب روایت شده است.
 
مثلا در کتاب راجع به مردی نوشتیم که نام او آق علی است. آق علی در کنار منزل خود تنوری می‌سازد، آرد جمع می‌کند و با هیزم‌های جنگل‌های اطراف مشغول پخت نان می‌شود. در نهایت ماهیانه حدود ۳۰۰ تا ۵۰۰ نان خشک سنتی به جبهه می‌فرستد. یا اینکه مردانی داشتیم که در تولید ارسال لبنیات به جبهه فعالیت داشتند. در کتاب گستره تنوعی زیادی را شاهد هستیم. مصاحبه‌های بسیاری انجام شده که با مطالعه آن متوجه خواهید شد. من خودم باور نمی‌کردم که این همه کار برای پشت جبهه انجام دهند. 

با توجه به توضیحاتی که دادید به نظر می‌رسد که تلاش کردید این کلیشه‌های همیشگی که از جنگ روایت می‌شود و اکثرا به دنبال روایت از شهدا، اسرا و جانبازان هستند را بشکنید. آیا ایده‌ای دارید که مسائل اجتماعی جنگ را باز هم در قالب کتاب منعکس کنید؟
 
حتما در برنامه‌های بعدی خود این موضوعات را پیگیری خواهم کرد. نگاه ما، نگاه مردم نهاد و مردم محور است. در پشت این سازه‌ عظیم، حتما زیرمجموعه‌های گمنام و جذابی وجود دارد که به آن پرداخته نشده یا حواسمان نیست. اما این را واقعا می‌گویم که وقتی به بخش‌های پشتیبانی یا مردمی ورود می‌کنیم، نقش مردمی که توقعی ندارند یا بضاعت چندانی ندارند، آنقدر پررنگ و محوری است که اگر آن را حذف کنیم، نمی‌توان راجع به آن سازه تصوری داشته باشیم.
 
برای جمع‌آوری اطلاعات با محدودیت خاصی مواجه بودید؟
 
ببینید واقعیت این است که یک سری از مدارک و اسناد دست یک سری از ارگان‌ها است که متاسفانه همکاری نمی‌کنند. یک سری از آثار و مستندهایی که از سال‌های قبل جمع‌آوری شده و وجود داشته، توسط برخی ارگان‌ها که خودشان را مسئول می‌دانند ضبط شده است. این اتفاق در مسیر پژوهش مانع ایجاد می‌کند. این بزرگترین آزار این مدت بود. آرشیو جهاد سازندگی و ستاد خاطرات جنگ کاشان همکاری کافی نداشتند. خیلی از نهادها و بیوت برخی از مراجع مثل بیت آیت‌الله یثربی که به رحمت خدا رفتند در این فصل از داستان همکاری نکردند که قصه بسیار مفصلی دارد.
 
فکر می‌کردید علت این عدم همکاری چه بود؟
 
ببینید این حصارها نمی‌گذارد که یکسری از اتفاقات به نام کسی ثبت شود یعنی این حصارطلبی آن‌ها را به سمت کار خوب هل نمی‌دهد. بر فرض مثال گاهی می‌گوییم می‌خواهم این کار را انجام دهم اما مانع جلوی پا می‌گذارند که ما خودمان در حال انجام کارهایی هستیم و شما ورود نکنید. برای بخش خواهران زینبی کتاب، وقتی از مرتبطین سپاه درخواست عکس و اطلاعات داشتیم با مخالفت مواجه می‌شدیم که ما خودمان در حال انجام کار هستیم. می‌گفتیم که اگر می‌خواستید کاری کنید تا به حال انجام داده بودید. امروز بیست‌، سی سال از پایان جنگ می‌گذرد، بالاخره باید کاری می‌کردید و محصولی از شما می‌دیدیم! خلاصه که نهادها همکاری لازم را نداشتند. این همه راه را طی می‌کردیم و با افرادی مصاحبه می‌کردیم که گاهی فراموشی داشتند یا برخی دیگر از دنیا رفته بودند اما این نبود اطلاعات کار را برای ما سخت و دشوار می‌کرد.
 
فرمودید که بیشتر این پیرمردها و پیرزن‌ها از دنیا رفته‌اند، با توجه به تجربه‌ای که داشتید فکر می‌کنید بازماندگان جنگ در سنی هستند که باز هم بتوان سراغ آن‌ها رفت و برای خاطره‌گویی از اطلاعات آن‌ها استفاده کرد؟
 
نه! واقعیت این است دسترسی به برخی از اطلاعات دست اول و بدون واسطه، دیر است. چه برسد که بخواهیم چند سالی هم برای آن‌ها صبر کنیم. زمانی که ما استارت نگارش کتاب را زدیم تا الان که طرح را تمام کردیم، سه چهار نفر از راویان خود را از دست دادیم. برخی از این افراد دچار آلزایمر شدند. برخی دیگر هم بر اثر کهولت سن توانایی صحبت ندارند. خانم شمسی نورانی که شخصیت پرنور این کتاب هستند و عنوان کتاب خطاب به ایشان نوشته شده است، از دنیا رفته‌اند. این افراد بانک اطلاعاتی هستند که دیگر آن‌ها را در اختیار نداریم. به نظرم موکول کردن این فرصت‌ها به زمانی دیگر سوزاندن فرصتی است که دیگر به دست نمی‌آید.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها