یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۱۶
«مناظره عقل و عشق» روایتی از فتح خون/ پادکست فصل سوم کتاب «فتح خون» از سوگواره «هنر و حماسه»

سومین قسمت از پادکست «تو را نیز عاشورایی است» با محوریت کتاب «فتح خون» به همت کارگروه پادکست هیئت هنر منتشر شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، قسمت سوم پادکست «تو را نیز عاشورایی است» با محوریت کتاب «فتح خون» مرتضی آوینی به همت کارگروه پادکست هیئت هنر منتشر شد.
هم‌زمان با انتشار قسمت سوم، نوزدهمین سوگواره هنر و حماسه با شعار «تو را نیز عاشورایی است» در پردیس باغ ملی دانشگاه هنر برگزار می‌شود.
در این پادکست بریده‌هایی از کتاب «فتح خون» مرتضی آوینی بازگو می‌شود.
اپیزود سوم این پادکست، «مناظره عقل و عشق» نام دارد و گوینده این قسمت سیما سادات تقوی است.

https://www.ibna.ir/images/docs/files/000343/nf00343319-1.mp3

فصل سوم

مناظره عقل و عشق

صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی‌الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده‌اند و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ راهی که آن قافلۀ عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه‌جا بر می‌خیزد و اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصدوچهل‌وچند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته‌اند؟
الرحیل! الرحیل! 
اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را! 
اکنون بنگر حیرت عقل را و جرئت عشق را! 
بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند.
راحلان طریق عشق می‌دانند که ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی و این اوست که ما را کش‌کشانه به خویش می‌خواند.
عجبا! امام مأمن کرۀ ارض است و اگر نباشد، خاک اهل خویش را یکسره فرو می‌بلعد و اینان برای او امان‌نامه می‌فرستند... و مگر جز در پناه حق نیز مأمنی هست؟ عقل را ببین که چگونه در دام جهل افتاده است! و عشق را ببین که چگونه پاسخ می‌گوید: «آن‌که مردم را به طاعت خداوند و رسول او دعوت می‌کند هرگز تفرقه‌افکن نیست و مخالفت خدا و رسول را نکرده است. بهترین امان، امان خداست و آن‌کس که در دنیا از خدا نترسد، آن‌گاه که قیامت برپا شود در امان او نخواهد بود و من از خدا می‌خواهم که در دنیا از او بترسم تا آخرت را در امان او باشم.»
یاران! این قافله، قافله عشق است و این راه که به سرزمین طف در کرانه فرات می‌رسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می‌رسد که: الرحیل، الرحیل. از رحمت خدا دور است که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد.
این دعوت فیضانی است که علی‌الدوام زمینیان را به‌سوی آسمان می‌کشد و... بدان که سینۀ تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی که در آن چشمۀ خورشید می‌جوشد و گوش کن که چه خوش‌ ترنمی‌ دارد در تپیدن: حسین، حسین، حسین، حسین. نمی‌تپد؛ حسین‌حسین می‌کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها