گفتوگوی ایبنا با دوستدار و خیر کتاب؛
بازنشسته هرمزگانی که 20 سال کتابخانه ساخت و کتاب اهدا کرد/ شهر به شهر برای ترویج مطالعه
هرمزگان- بازنشسته 60 ساله هرمزگانی 20 سال است که در شهرهای مختلف استانش، کتابخانه راهاندازی میکند و کتاب اهدا میکند، او خستگی ناپذیر است و دغدغهاش مطالعه است.
تاب دیدن فقر فرهنگی را ندارد. فرزانگی اقشار و جوامع از ایدهآلهایش هستند. شعر از دهانش میریزد. سفرهایش از خانه به کتابخانه منتهی میشود. تأسیس کتابخانه، اهدای کتاب و مطالعه را به عنوان یک رسالت برای خودش تعریف کرده است و از این مأموریت هرگز کوتاه نمیآید. بذل کردن را از دریا، همسایه مهربانش آموخته است. قلبش با بخشیدن وسعت شگفتانگیزی یافته و به احترام کتاب زانو میزند. در این گفتوگوی صمیمانه، دوستی دستانش با کتاب را روایت میکنیم.
«فرهاد یوسفی نسب قلعه قاضی» از ایثارگران ۸ سال دفاع مقدس، زاده ۲۶ خرداد ماه ۱۳۴۲، در روستای قلعه قاضی، در ۲۰ کیلومتری خاور بندرعباس است. اخیرا شمع شصتسالگیاش را فوت کرده است. نخستین کارت شناسایی او، کارت عضویتش در کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان بندرعباس مربوط به دهه ۵۰ و دومین کارت شناسایی وی، کارت عضویت کتابخانه عمومی بندرعباس که با تغییر نام به کتابخانه شریعتی و بعدها به شهدا سپس تغییر هویت داد و به مرکز اسناد شهرداری بندرعباس تبدیل شد.
مدرک تحصیلی دیپلم کامپیوتر دارد. سال ۱۳۸۶، با شغل ساده نگهبانی و با کمترین پایه حقوقی دریافتی از شرکت نفت بندرعباس بازنشسته شد. هیچ شغل و در آمد دیگری هم ندارد. همان سال با اهدای کتاب و راه اندازی کتابخانه برای کانون بازنشستگان شرکت نفت به عنوان بازنشسته نمونه کشور برگزیده شد و از وزیر وقت لوح سپاس و تندیس خدمت صادقانه دریافت کرد.
سال ۱۳۸۷ نیز با اهدای ۷۲۰ جلد کتاب به کتابخانه عمومی «سید احمد خمینی بندرعباس»، به عنوان اهدا کننده برتر استان معرفی شد.
-به نظرتان راز کتابخوان بودنتان چه است؟
پدر خدابیامرزم، مُلا مکتبی و اهل کتاب بود. به طبع، برادر بزرگترم، خواهرم و من هم کتابخوان شدیم. از زمانی که چشم گشودم با کتابهایی مانند کلیات جوهری، حیدر بَگ، امیر ارسلان نامدار، گلستان، بوستان، حافظ و
... آشنا شدم. بنابراین اگر کتابخوان نمیشدم جای تردید داشت.
-آیا این میراث را به فرزندان خودت هم انتقال دادهاید؟
خانوادهام هم کتابخوان هستند. همسر، دختر و پسرم نیز کتابخوان هستند. روی اطرافیان هم تأثیر گذاشتهام. توی سفرهایم به کتابخانهها، هیچکس به جز پسرم را نمیبرم.
- در ماه محرم هستیم، ضمن عرض تسلیت، از واقعه کربلا به زبان کتاب برایمان بگوئید تا برویم سراغ اقدامات ارزشمند شما.
حضرت حافظ درباره این واقعه اینگونه میسراید: رندانِ تشنه لب را آبی نمیدهد کس/ گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت/ در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت/ چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی/ جانا روا نباشد خونریز را حمایت...
ما در این شبِ سیاه به قول حافظ: راهِ مقصود را گُم کرده ایم. یا محتشم کاشانی، کار را با این نوحه یکسره کرده است: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست/ این چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست/ دل هر کس که حسینی ست ز خود بی خبر است/ کشته عشق حسین از همه کس زنده تر است/ بس که آن جلوه توحید مرا در نظر است/ هر کجا مینگرم نور رُخش جلوه گر است ...
ایرج میرزا: عاشقی محنتِ بسیار کشید/ تا لبِ دِجله به معشوق رسید/ نشده از گل رویش سیراب/ که فلک دسته گُلی داد به آب/ نازنین چَشم به شط دوخته بود/ فارغ از عاشق دلسوخته بود ...
بزرگان ادبیات ایران اینچنین زیبا و جانسوز، واقعه کربلا را به تصویر کشیدهاند. هنوز هیچ کس نتوانسته مثل آنها در خصوص کربلا، حق مطلب را ادا کند.
-چهل هزار بیت مثنوی مولوی، ۶۰ هزار بیت شاهنامه فردوسی و۵۰۰ غزل حافظ، می خواهند چه پیامی به ما برسانند؟
این آثار، شاهکار ادبیات جهان هستند. این کتابهای فوق تصور بشر خلق شدهاند تا به ما انسان بودن و عاشق شدن را بیاموزند. نمیدانم ما دیگر توی این گستره دنیا دنبال چه میگردیم؟
-ممکن است مصداقی این موضوع را تشریح کنید؟
مولانا میگوید: جز عشق نبود هیچ دم ساز مرا/ نی اول و نی آخر و آغاز مرا/ یا جای دیگر آورده است: اگر عالم همه پرخار باشد/ دل عاشق همه گلزار باشد/ وگر بیکار گردد چرخ گردون/ جهان عاشقان بر کار باشد/ همه غمگین شوند و جان عاشق/ لطیف و خرم و عیار باشد... مولانا در اینجا کار را خلاصه کرده و گفته: «اي كه میپرسي نشان عشق چيست؟ عشق چيزي جز ظهور مهر نيست».
حافظِ شیرازی مشهور به لِسانُالْغِیْب سروده است: بر تو خوانم ز دفتر اخلاق/ آیتی در وفا و در بخشِش/ «هر که بخراشدت جگر به جفا/ همچو کانِ کریم زر بَخشَش/ کم مباش از درخت سایه فکن/ هر که سنگت زند ثمر بَخشَش/ از صدف یاد گیر نکته حلم/ هر که بُرَّد سَرَت گُهر بَخشَش»
یا شعر معروف «پادشاهِ سخن»، سعدی شیرازی: «بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار/ تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی ...
بهترین مصداق برای معرفت افزایی و سرمشق گرفتن هستند.
«برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتری است معرفت کردگار»
اشعار این بزرگان، حس نوعدوستی، مهربانی، اخلاق، عشق و انسانیت به ما می آموزند.
-اکنون زمان آن است که اندکی تخصصی تر به خودتان بپردازیم، چگونه اندیشه اهدای کتاب در شما شکل گرفت؟
از نوجوانی یعنی مقطع راهنمایی، کتاب میخریدم، میخواندم و به دیگران هدیه میدادم. در محله فقیر نشین شهر بودیم و دوستانم نیز اهل محله شاه حسینی و شهناز(آیت الله غفاری) بودند.
همان کتابهای اهدایی زمانی که تیم فوتبال «آیندگان» بندرعباس، شکل گرفت خیلی به کارم آمد. همه کسانی که از من کتاب گرفته بودن، عضو آن تیم شدند و ما قهرمان شهرستان شدیم و به تیم منتخب استان هم دعوت شدم. بعد همه آنها عضو کتابخانه شدند.
پیش از خدمت سربازی هم کارگری می کردم. هر نوع شغلی را از مکانیکی، بنایی، باربری اسکله، کارگری و ... را تجربه کردم و با بخش زیادی از آن پول، کتاب میخریدم و اهدا میکردم. حتی به دلیل نیاز مالی و کمک خرج خانواده بودن، دیرتر و سال ۱۳۶۷ به خدمت رفتم، همانجا هم علی رغم شرایط خاص، کتاب میخواندم. وقتی در شرکت گاز مشغول شدم، قدرت مالیام بیشتر شد، بنابراین بیشتر اهدای کتاب داشتم. اما اول مهر۱۳۸۳، با انگیزه اهدای کتاب خودم را بازنشسته کردم. در طرح دولت در خصوص بازنشستگی که پیشقدم شدم، خیلی خودشان را بازنشسته کردند، آنها میگفتند: تو کتابخوانی، اشتباه نمیکنی. بعد از بازنشستگی، سرعت کارم بیشتر شد.
-برای اهدای کتاب و به بهانه کتابخانه به کجاها سفر کردهاید؟
به جاسک، خاوری ترین نقطه هرمزگان، شهر تخت، دهستان ایسین، دهستان سرخون، شهرفین، کَهتِک، جناح بستک، بندر لنگه و ... سفر کردهام.
- در بندرعباس هم فعالیتی داشتید؟
بله، به کتابخانه علامه طباطبایی، فردوسی، سید احمد خمینی و اندیشه امام خامنهای، در مجموع حداقل سالی ۵ هزار جلد کتاب اهدا میکنم.
- هزینه خرید این کتابها را از کجا تهیه میکنید؟
از دوستان پول میگیرم. ازخودم در حد بضاعت هزینه میکنم و به بعضی از خانهها مراجعه میکنم و کتاب میگیرم. توی خانههای مردم پُر از کتاب است.
-آیا این کارها را بر اساس یک مسئولیت اداری و رسمی انجام میدهید؟
خیر، هیچ مسئولیت اداری و رسمی نداشته و ندارم.
- پس با چه انگیزهای بیش از ۲۰ سال در سراسر استان هرمزگان اهدای کتاب داريد؟
بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند. چه دلیلی محکمتر و مستدل تر از این میتوانیم داشته باشیم.
یکی دیگر از منطقیترین دلایل برای ورود من به حوزه کتاب این است که خداوند به پیامبرش گفت: «اقرا»، بخوان و خود خداوند در قرآن مجید فرموده است: «نون والقلم و ما یسترون»، قسم به قلم و آنچه مینویسد.
- نخستین کتابخانهای که ایجاد کردید، کدام است؟
نخستین کتابخانه را با اهدای۵۰۰ جلد کتاب برای صندوق بازنشستگی شرکت نفت ایجاد کردم.
- دومین کتابخانهتان را کجا راه اندازی کردید؟
دومین کتابخانه را با حدود حدود ۵ هزار جلد کتاب برای دختران معلول ذهنی درست کردیم. نماینده مدیر عامل و هیئت مدیره موسسه همت(مرکز نگهداری دختران معلول ذهنی)، یکی از دوستانم به نام سید یوسف قادری بود. به او پیشنهاد کتابخانه دادم و قبول کرد. با انتقال این موسسه به غرب استان، آن مکان به خوابگاه دانشجویان تبدیل شد. گفتند کتابها را نبرید، ما میخوانیم، بعد دانشجویان همه کتابها را بردند.
- کتابخانه سوم هم در بندرعباس بود؟
نه، در ۱۲۰ کیلومتری شمال بندرعباس، در یک روستای دورافتاده به نام «کَهتِک»، سومین کتابخانه را در یک مسجد راه اندازی کردهایم. یکی از دوستان به نام رضا محمدی نژاد، که معلم بازنشسته، بود به هر دری زد که از مسئولان فرهنگی استان کتاب تهیه کند، کسی اهمیتی نداد.
در یکی از ادارات کل، احساس کردیم به ما بیحرمتی شد بنابراین به او گفتم: به خدا ایمان دارید؟ گفت: بله. گفتم: پس منتظر اعجازش باشید. شروع کردیم به جمعآوری و ارسال کتاب نو و دست دوم، نشریات و ... خودشان هم فکر نمیکردند اینقدر کتاب جمع شود که قفسه کم بیاورند. یک معلم بازنشسته به نام خانم محمودی هم وظیفه کتابداری آنجا را برعهده گرفته است. دقیقا با دست خالی کتابخانه را راه اندازی کردیم.
- چهارمین کتابخانه را در کجا راه انداختید؟
چهارمین کتابخانه یک کار خاص تحت عنوان«بخش هرمزگان شناسی» کتابخانه عمومی اندیشه آیتالله خامنهای است. کبری میرحسینی، مسئول این کتابخانه با یک کار هوشمندانه، تابلوی این بخش را بدون کتاب زد، علاقه و انگیزه زیادی پیدا کردم. با درگذشت منصور نعیمی، از مولفان و هنرمندان شاخص هرمزگان، خیلی از کتابها را از کتابخانه شخصی او خریدم و به این بخش اهدا کردم.
توی بازار هم هر کتابی درباره هرمزگان بود را خریداری کردم و به آنجا بردم. به خدا توکل کردم، کار درست شد. عالم، قانون دارد. بیهوده رهایت نمیکند. حتی وسایل ماهیگیری، صنایع دستی، فانوس، قفس سنتی، پروند، سواس، قایق، جوغن چوبی، پچوک پنگ کوبی، سبد، تک، شتر گلی و ... هم که نماد فرهنگ و هنر هرمزگان هستند را تهیه کردم و در این بخش به نمایش گذاشتهام. خودم هم عضو ثابت این کتابخانهام هر چند از شهرستانها و روستاها هم غفلت نمیکنم.
- در رابطه با کتاب به کدام شهرستان سفر کردهاید؟
یکی از سفرهایم که خیلی جالب است، سفر به شهرستان جاسک در ۳۴۷ کیلومتری شرق بندرعباس با ۴ ساعت و ۳۰ دقیقه زمان است. پسرم آنجا سرباز بود. به آنجا رفتم، از اهالی، نشانی کتابخانه را پرسیدم، پُرسان پُرسان به آنجا رفتم، کتابخانه بدی نبود اما کتاب بومی نداشت، توی سه سری حدود ۲۰۰ عنوان کتاب بومی بردم و به کتابخانه اهدا کردم.
- به غرب استان هم سفری داشتهاید؟
بله، سفرم به جناح بستک هم خاطرهانگیز است. دهه ۹۰، تصویر مفاخراستان را در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان دیدم. مشاهده کردم که شخصی به نام زنده یاد «شرفا شرفایی» کتابخانه درست کرده است، بنابراین جرقه در ذهنم زده شد که به جناح در ۲۶۳ کیلومتری غرب بندرعباس بروم. حدود ۵ بار به آنجا رفتم.
حدود ۲۰۰ کتاب نیز به این کتابخانه بسیار بزرگ و فوق العاده در زمینه روانشناسی اهدا کردم. زنده یاد شرفایی، با ۱۷ هزار جلد کتاب این کتابخانه را دایر کرده است. کتابدارش هم خانم شرفی است.
- از سفر بعدیتان برایمان بگوئید؟
به روستاهای ایسین، سرخون، تخت و ... در اطراف بندرعباس و به شهر فین در ۱۰۰ کیلومتری شمال بندرعباس هم رفتهام. حداقل سالی ۵ بار به هر یک از این کتابخانهها سر میزنم. گاهی هم میزگرد در خصوص هفت پیکر، کتابخوانی، موضوع عاشورا و ... میگذارند و مشارکت میکنیم.
کتابهای زیادی هم به این کتابخانهها اهدا کردهام. زهرا پورحسن درگیری در کتابخانه ایسین، خانم احمدی در کتابخانه سرخون، طیبه برخورداری در کتابخانه شهر تخت و خانم بازه در شهر فین، بسیار پویا و پرکارند. تلاش آنها باعث شده تا من بروم و آنها را پیدا کنم. زیرا بر این باورم که بچههای روستا ایسین و سایر روستاها مثل بچههای شهر، باید حق مطالعه داشته باشند. همانطور که بچههای تخت، بچههای سرخون، بچههای جاسک و بچههای سایر شهرها و روستاهای این استان، این حق را دارند. هیچ وقت دست خالی به کتابخانهها نمیروم. حداقل این کتابخانهها از طرف من سهمیه دارند. به محضی که کتاب بدستم بیاید به سراغشان میروم.
- چگونه به این کتابخانهها می روید؟
با ماشین شخصی خودم. هر جایی بروم ابتدا سراغ کتابخانه را میگیرم، وقتی که کتابخانه را پیدا کردم دیگر به سراغ هیچ چیز دیگری نمیروم. در حال حاضر بیشترین ارتباطم با کتابداران و اهالی کتاب است و بیشترین تعداد شمارههایی که در گوشی دارم مربوط به کتابخانهها است.
- مهمترین دغدغه فعلیتان چیست؟
مهمترین دغدغه و برنامهام، تکمیل بخش هرمزگان شناسی است. همین کتابها را هم که در دستم میبينيد تازه خریدهام و میخواهم برای این بخش ببرم. هر چه ببرم باز هم کم است. همین روش را همچنان ادامه میدهم.
زیرا دنبال ریشه و دنبال هویتیم، پس فرهنگ بومی بسیار مهم و ارزشمند است. نه تنها خودم، بلکه بقیه هم مطالعه کنند. خوشحال میشوم وقتی میبینم دانشجویان و پژوهشگران توی بخش هرمزگان شناسی تحقیق میکنند.
-چگونه خیرین و دوستانتان را مجاب میکنید که کتاب هدیه کنند؟
به آنها گفتهام که خیرین حوزه کتاب اهل هر شهری یا روستایی که باشند من کتابهای اهدایی را به منطقه زادگاه خودشان میبرم. اولویت با روستای زادگاهشان است. آنها چون به نیتم آگاهند بی دریغ مساعدت میکنند.
- علاوه بر راهاندازی کتابخانه و اهدای کتاب دیگر چه کارهایی در زمینه توسعه فرهنگ کتابخوانی انجام میدهید؟
از نویسندگان بومی با خرید کتاب یا حتی چاپ کتابهایشان، پشتیبانی میکنم. حتی از نشریات بومی که به فرهنگ استان میپردازند نیز حمایت مالی و معنوی میکنم.
-نظر مسئولان و دوستانتان درباره این همه تلاش خستگی ناپذیر شما چیست؟
از هیچ مسئولی هیچ توقعی ندارم. این وظیفهای است که برای خودم تعریف کردهام. تا زمانی که زندهام این راه را ادامه میدهم. دوستان هم برخی ملامت میکنند و کارم را دیوانه بازی میدانند و بعضی نیز تشویق میکنند.
نظر بعضی هم درباره مطالعه من جالب است. برخی از دوستان به من میگویند: تو کتاب نمی خواني، کتاب میخوری.
- بیشترین حوزه مطالعه و سرانه مطالعهتان در سال چقدر است؟
بیشتر روان شناسی، مشخصا تحلیل رفتار متقابل را مطالعه میکنم. تاریخ، دین، ادبیات، باستان شناسی، رمان و ... هم مطالعه میکنم. با حافظ، مولانا ، فردوسی و نظامی هم رفیق دیرینهام.
در خصوص مطالعهام نمیدانم چه عددی بگویم که راست در بیاید. نمیدانم چند هزار جلد کتاب خواندهام. اوایل، سالی بیش از ۱۰۰ جلد کتاب میخواندم. هم اکنون نیز حداقل روزی ۲ ساعت کتاب میخوانم.
- دلیل این همه مطالعه چیست؟
به خیلی از جوابها از کتابخوانی رسیدم. جواب هر کسی را میتوانم با شعر بدهم. خودم احساس رضایت قلبی دارم. میتوانم با چالشهای زندگی در کمترین زمان ممکن کنار بیایم و بپذیرم. همین که در آن محلات به آسیبهای اجتماعی که داشت، سالم ماندم، از موهبت کتابخوانی است.
سالها کتاب خواندم که بفهمم چه کسی به من توهین میکند، به این نتیجه رسیدهام کسی که احساس ضعف و کوچکی میکند به من توهین میکند. فلسفه زندگی غیر از خواندن نیست. این ساختمانها، شهرها، کشتی ها، زیر دریایی ها، موشکها، هواپیما ها و ... همه حاصل خواندن است. اگر خواندن مهم نبود، این همه مدرسه و دانشگاه نمی ساختند.
پیشرفت دنیا، مدیون مطالعه است. ما از خدا که داناتر نیستیم، وقتی میگوید بخوانید. پس خواندن مهمترین رسالت ما در جهان هستی است.
- اگر بخواهیم بیشتر به اهمیت کتابخوانی بپردازیم چه میگوئید؟
با مطالعهای که در حوزههای مختلف مخصوصا روان شناسی، فرزند پروری، همسرداری و ... داشتهام، خیلی زیاد مشاوره رایگان به اطرافیان میدهم. اصلا کتاب باعث میشود دامنه لغات افزایش یابد، با مطالعه است که میشود مسیر زندگی خوب را تعیین کرد، انعطاف پذیری را فرا گرفت، چالشها و اصطکاک های درون جامعه را کاهش داد.
کتاب قدرت تمرکز را بالا میبرد، بر خلاقیت و نوآوری انسان میافزاید، زندگی را تغییر میدهد و انسان را سر شوق میآورد. با کتابخوانی به جواب همه سوالاتی که در ذهن ایجاد میشود میتوان رسید. مثلا در بحث همسر داری و مسائل مرتبط به ۳۰۰ مورد اختلاف رسیدهام که بیشتر جنبه روان شناسی دارند. حتی معتقدم ادبیات کلاسیک و کهن ایران، کاملا روان شناسی است.
- چطور، ممکن است بیشتر توضیح بدهید؟
ادبیات ایران مانند گلستان و بوستان، حافظ، مثنوی مولوی به نظر من کاملا روان شناسی است. آقای مارتین سلیگمن آمریکایی، بنیانگذار روان شناسی مثبت گرا و نویسنده کتابهای خودیاری است و کلی تلاش کرده تا این موضوع را بیان کند اما، خواجه حافظ شیرازی در یک بیت میگوید: وفـا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/ که در طریقت ما کافریست رنجیدن.
در خصوص مثنوی مولوی، اروپاییها میگویند اصطلاح «سایکولوژی» ، (روان شناسی)، برای این اثر کوچک است، بلکه مثنوی، دینامیک سایکولوژی، یعنی روان شناسی پویا است.
یا خانم دبی فورد نویسنده، مدرس، معلم و سخنران شناخته شده آمریکایی که بیشترین شهرت او برای کتاب نیمه تاریک جویندگان نور است، نظریهای دارد در خصوص صفات مثبت خود و صفات منفی دیگران که سرانجام به نتیجه عکس منتهی میشود.
مولانا در یک بیت، در داستان شیر و خرگوش آورده است: ای بسا عیبی که بینی در کسان/ خوی تو باشد در ایشان، ای فلان.
نظامی نیز در هفت پیکر: هفت روز هفته را در هفت داستان آورده/ هر روز متعلق به یک رنگ و یک ستاره است. چینش این ستارهها و رنگها در نوع خود جالب است. شنبه، رنگ سیاه، ستاره زُحل؛ یکشنبه، رنگ زرد، ستاره خورشید؛ دوشنبه، رنگ سبز، ستاره ماه، سه شنبه، رنگ قرمز، ستاره مریخ؛ چهارشنبه، رنگ فیروزهای و ستاره عطارد؛ پنجشنبه، رنگ قهوهای روشن و ستاره مشتری و جمعه، رنگ سفید و ستاره ناهید؛ این هم روان شناسی است زیرا چینش رنگ ها از تاریکی به سپیدی میآيد و سیاهی به روشنایی ختم میشود.
- اگر بخواهید ادبیات ایران را خیلی مختصر تحلیل کنید، چه میگوئید؟
در کل، در ادبیات ایران دو مسئله خیلی نمود دارد. یکی حس نوع دوستی و دومی حس بخشندگی که ریشه در فرهنگ چندین هزار ساله ایرانیان دارد.
- حالا بهترین حس خودتان چیست؟
بهترین حس زندگیام، اهدای کتاب و خواندن کتاب است. حتی در جایی گفته بودم: مثنوی مولانا را حتی از خانوادهام بیشتر دوست دارم. که یک شوخی جدی است. هیچ حس خوشایندی بهتر از هدیه گرفتن و هدیه دادن کتاب نیست.
- توصیهای به دیگران در خصوص مطالعه دارید؟
نسبت به تاریخ و فرهنگشان بیتفاوت نباشند. تا فرصت هست کتاب بخوانند. اگر تاریخ نخوانیم، تاریخ تکرار میشود. مهمترین مساله در راستای ترویج فرهنگ مطالعه و جلب فرزنداناین است که والدین خود در حضور فرزندان مطالعه کنند و این کار اگر استمرار داشته باشد باعث علاقهمندی، تشویق و انگیزش فرزندان به کتاب و مطالعه میشود.
اگر میتوانند، کتاب اهدا کنند، زیرا کتابهای اهدایی کتابخانهها تأثیر مهمی در تقویت روحیه کتابخوانی در جامعه دارد. همچنین مسئولان، خیران کتاب را شناسایی کنند و و کارهای آن ها را رصد کنند تا بتوانند با ایجاد انگیزه در آنها به دیگران نیز در این راه تشویق کنند.
نظر شما