هرمزگان- «به باران خواهم گفت»، تَرنُمی از واژهها، مجموعهای از دلنوشتهها و اشعار سپید حمیده همتی است.
شاعر مثبت اندیش، با رویاهای رنگی آمده است تا روزهای سپید خاطره را در گلدان سبز زندگی بکارد و گل های قرمز را به اهتزاز در آورد. وی امیدوارانه در جستجوی گمشدهای است، گمشده دریا دلی که او را در امواج دریاها میجوید. کعبه آمالی که سالیان دور، فالگیرانی او را از انحنای خطوط ظریف دستان دخترانهاش بشارت داده بودند. شاعر، رفتاری شبیه قلّهها دارد اما سرزمین قلبش را کویر خشک میبیند. او راز مانایی را وفاداری، عشق ورزیدن و نیکی میداند. در پی آموختن پرواز است. میخواهد پرواز را بیاموزد، پرواز را تدریس کند، آنرا معنا کند و تا اوج هزارپایی با بالهای گشوده پرواز را بیازماید. او از گمشدهاش میخواهد تا زمانی که پرواز را نیاموخته است او را با خود نبرد، بنابراین در فراق گمشدهاش اشک میریزد و میگوید: اشک، تبلور فریاد است.
دیدگانش را به شوری اشک میشوید، زیرا معتقد است: از چشم اشک بیرون ریختن، اندوهی ناگفتنی است. عصر، برایش زیباترین مرحله زمانی دلتنگی است. او گمشدهاش را در خیالش طلاکوب حک کرده است. ناگفتههایش را با او چنین میگوید: نرنجان دل همیشه غمین، آنکه تو را همدم خواند و چهرهاش را تا دیدن دوباره به یاد داشته باش. و به نسیم میگوید: برو از مرز همان کلبه در راه برو، و به خود خواهد گفت: مرگ صد خاطره را خوش باش. و به همراه نسیم تا خودم خواهم رفت، بلکه پیدا بشود من گم کرده صحرای جنون، بی گمان خواهد شد. بیگمان هر که که دل بُرد، پریدن دارد.
شاعر، با گمشدهاش همکلام میشود. تو کدامین طرف قبله و درگاه یمینی؟ دل من سمت خودت قبله دعا خواهد کرد. حرفهایش احساسی تر میشود: من به چشمان تو و لامسهات معتادم... جان من جام جهان/ جان تو شعر و شراب/ گفته بودم که تو انگیزه اشعار منی، مژه بر هم نزنم گاه که رویای منی/ روز من با نفس گرم تو آغاز شود/ از صبا خوشتر و از رنگ عسل رنگینتر.
گمشدهاش را اینگونه خطاب میکند: ای صمیمیتر از احساس و گل و سبزه و دیدار زمین، من دلم یکسره آرام شدن میخواهد. گرمی دست و صدای نفسی، تو دلت را که به من هدیه کنی، گرمی شوق نثارت گردد، شور صد خاطره تکرار شود، عشق بی حد و حساب، با تمام احساس، خاطرت آسوده گُلم، من به این حادثه سنجاق شدن میخواهم.
واژگان کلیدی و پر تکرار: باران، پرنده، احساس، خاطره، عشق، عاشقی، شعر، شراب، سپهر، آسمان و زمین، شب و روز، مظاهر طبیعی مانند: جنگل، کوه، کویر، دشت، گل، سبزه و ...
عناصر و المانهای بومی: دریا، مرغ دریایی، اقیانوس، جلبک سبز، صدف، ساحل، موج و گرما. به نظر می رسد کوشش شاعر برای استفاده از عناصر بومی، چندان کافی نیست و گستره واژگانی محلی، قابلیت بروز بهتر احساسات و بیان دلنوشته را ایجاد می کند.
استفاده از عناصر شعری؛ تشبیه، تضاد، ترکیبات خلاقانه، ایهام و ... در شعرهایش وجود دارد.
شعر: «باورت دارم»
باورت دارم
مرا دریا و باور کن
به جای دوستت دارم بگو من با تو میمانم
بگو از دیرباز من در پی روح تو میگردم
بخوان با نام دیرینی که میدانی دلم گیر است
برای من در آن گوشه که جای هیچ دستی نیست
کنار آن رگ پنهان
میان خون و هر احساس
برایم جای جان بگذار
مقدس میسپارم من
به قلب کوچک لرزان
که جای هیچ غَشی نیست
برایت جان سپر دارد
که تا جان در بدن دارد
قسم خورده بماند جان جانانم
بگو من باورت دارم
مرا دریاب که میمانم.
شاعر، این اثر را در نهایت احترام و افتخار به قامت استوار پدرش که تکیهگاهی است همیشگی، نگاه مهربان مادرش که به ابدیت پیوسته و همه عزیزانش که انگیزه گردآوری این مجموعه بودنده اند، پیشکش کرده است.
حمیده همتی، زاده یازدهم شهریورماه سال ۱۳۵۷ و دانشجوی دکتری بانکداری است.
«به باران خواهم گفت» به همت انتشارات «سمت روشن کلمه»؛ در ۶۶ صفحه و شمارگان ۳۰۰ نسخه به قیمت ۳۵ هزار تومان از تابستان ۱۴۰۱ روی گیشههای کتابفروشیها قرار گرفته است.
نظر شما