در گفتوگو با ایبنا مطرح شد؛
ناگفتههای زیادی از لشکر و شهدای فاطمیون مانده است/ چالشهای متولی بودن نهادهای نظامی در حوزه ادبیات
کتاب «بادهای سرکش هندوکش» سرگذشت و زندگینامه اولین فرمانده لشکر فاطمیون مستقر در سوریه است. این کتاب زندگینامه شهید علیرضا توسلی با اسم جهادی ابوحامد است که اهل افغانستان بوده و در جنگ با داعش و گروههای تکفیری در سوریه به شهادت رسیده است.
برخی از آثار افهمی عبارتند از: «سوران سرد»، مجموعه داستان کوتاه «تاکسی سمند»، داستان کوتاه «موشهای آلوده» در کتاب «اردکهای جسور» و «انتظار در ایستگاه قطار» با موضوع دفاع مقدس نوشته است.
به بهانه انتشار تازهترین اثر او با عنوان «بادهای سرکش هندوکش» با او به گفتوگو نشستهایم که در ادامه آن را میخوانید.
کتاب درباره زندگی این شهید است یا فرماندهی وی در جنگ سوریه؟ بهطور کلی اثر را با کودکی شهید آغاز کردید یا فقط یک برهه خاص از زندگی او روایت شده است؟
من در این کتاب زندگی شهید توسلی از روزی که در ولایت بهسود در افغانستان به دنیا آمد تا زمان شهادت او را گردآوری کردهام. سعی کردم که به تمام زوایای زندگی او بپردازم. از زندگی شخصی، خانوادگی و ازدواج گرفته تا موضوعاتی چون زندگی مبارزاتی، مبارزات او در افغانستان و مبارزات او در جنگ تحمیلی بین ایران و عراق و حضور در سوریه و مبارزه با گروههای تکفیری، تمام مقاطع زندگی شهید بزرگوار پوشش داده شده است. از طریق گزارشات مستند و تحلیلی و اسنادی که جمعآوری شده بود، توانستم یک مجموعه کامل و مستند ارائه دهم.
دقیقا از چه اسناد و مدارکی استفاده کردید و با چه افرادی مصاحبه کردید؟ آیا امکان دسترسی به اسناد طبقهبندی شده هم داشتید؟
متولی امر، انتشارات خط مقدم بود که خوشبختانه دست من را باز گذاشته بود. خودشان با جایی در ارتباط نبود که به منابع مهم و ارزشمند و مورد نیاز دسترسی داشته باشد. دوستان سپاه پاسداران مخصوصا سپاه قدس میتوانست به من کمک کند که خیلی کمک نکرد. آن هم به دلیل ماهیت نظامی بودن آن نهاد است که معمولا بیشتر جنبه امنیتی و اطلاعاتی مسائل را در نظر میگیرد. چون ما به عنوان نویسنده یا محقق هر سؤالی داشته باشیم، سؤال را وارد محدوه امنیتی و اطلاعاتی میکند. برای همین اصلا به من کمک نکرد. مخصوصا قرارگاه انصار در مشهد به دلیل ارتباط مستقیم با فاطمیون میتوانست کمک زیادی به من کند اما با وجود اینکه اطلاعات ارزشمندی هم داشت هیچ کمکی نکرد.
درمجموع اطلاعاتی که به دست آوردم از طریق مصاحبه با همرزمان شهید، همسر محترم شهید و یکسری مطالب مکتوب بود که از طریق خبرگزاری تسنیم در مشهد در اختیار من قرار گرفت من حدودا ۲۰-۲۵ رو هر روز در دفتر خبرگزاری تسنیم در مشهد، تمام فایلهای تصویری و صوتی درباره سوریه، فعالیتهای شهید در سوریه، فعالیتهای فاطمیون و شهدای فاطمیون و گروههای عملیاتی فاطمیون و این دست اطلاعات را از طریق خبرگزاری تسنیم به دست آوردم. فیلم و عکسهای خود گروه فرهنگی فاطمیون که در سوریه ضبط و ثبت کردهاند، به دستم رسید. مابقی هم از طریق برادرزاده او، حاج احمد آقای توسلی به دست آوردم که خیلی اطلاعات مهمی بود. چون حاج احمد توسلی از کودکی با شهید ابوحامد بود با هم بزرگ شد. گرچه بعدها راه آنها از هم جدا شد ولی هرگز از هم جدا نشد و همیشه در جریان کارهای هم بود.
فکر میکنید ارائه نشدن اطلاعات از سوی نهاد نظامی چه دلیلی داشت؟
از نظر من به عنوان نویسنده فعال در فضای ادبیات مسلم است که این عدم همکاری اصلا منطقی نبود. من یا هر دوست دیگری که در حوزه ادبیات فعالیت میکند هیچ وقت قانع نمیشود که این اطلاعات با ارزش، گمنام بمانند. البته آنها دلایل خودشان را داشتند که نتوانست من را قانع کند و من هم نتوانستم آنها را قانع کنم.
به نظر خودتان اطلاعاتی که به دست آوردید خلأ و ناقصی دارد؟
بله خلأ دارد. اگر دوستان همکاری میکردند این اثر میتوانست خیلی کاملتر باشد. میتوانستند حداقل لپتاپی در اختیار من قرار دهند، اگر این کار را میکردند، مجموعه خیلی خیلی کاملتری تولید میشد. ببینید وقتی شما بنا را بر مصاحبه با همرزمان و دوستان شهید میگذارید نمیتوان خیلی صددرصدی به این مطالب اعتماد کرد. خدای نکرده نمیگویم که دروغ میگویند، نه. اما چون با خاطرهگویی مواجه هستیم، ذهن و حافظه برای خاطره گویی زیاد یاری نمیکند. برای همین وقتی که یک وسیله و مدرکی دارید که بدون واسطه و مستقیما از خود شهید به دست شما میرسد. مسلما خیلی از خلاها پر میشود. شاید اگر آن لپتاپ را در اختیار من میگذاشتن نیاز به خیلی از مصاحبهها نداشتم. مدارک بسیار متقن، مستند و ارزشمندی وجود داشت که متأسفانه در اختیار من قرار نگرفت.
من همیشه گفتهام، وقتی که یک نهاد نظامی در فضای ادبیات متولی کار میشود، نیت خیر دارد اما این کار از ریشه اشتباه است. به نظرم کلا باید بخش ادبیات را به اهل آن واگذار شود تا کارهای بهتری در عرصه خاطرهنویسی و زندگینامه فرماندهان تولید شود.
با توجه به اینکه شما برای مصاحبه بین رزمندگان افغان بودید، فکر میکنید چقدر مطلب ناگفته از این رزمندگان وجود دارد که هنوز به این موارد پرداخته نشده است؟
ناگفتههای بسیار زیادی مانده است. هنوز حرفهای زیادی در رابطه با رزمندگان فاطمیون و حضورشان در سوریه، فعالیتهای فرهنگی، رزمی و خانوادههای رزمندگان فاطمیون ناگفته مانده است. بعضی از شهدای فاطمیون، خیلی قصهها و حماسههای عجیبی دارند که به این موضوعات پرداخته نشده است.
مثلا شهید حسینی یکی از این نمونهها است که چگونگی اسارت، فیلم اسارت، یاحسین گفتن او هنگام شهادت بسیار تأثیرگذار است. قضیه تلقرین قصه حماسه یاران شهید ابواحمد است که چگونه در لحظات آخر عمر خود مقاومت کردند و پای جان از تل و بلندیهای آن که نزدیک مرز اسرائیل بود محافظت کردند. اینها حماسههایی است که درست به آنها پرداخت نشده است. این موارد پتانسیل آن را دارند که به آثار ارزشمندی تبدیل شود.
خوشبختانه ناشرانی مثل خط مقدم، برای انعکاس این حماسهها خوب کار میکنند. در مورد رزمندگان فاطمیون، هنوز حق مطلب هنوز ادا نشده است و به نظرم در آینده میتوانیم شاهد یکسری آثار خوب و ارزشمند در این زمینه باشیم.
فکر میکنید علت اینکه که به آنها پرداخت نشده چیست؟ چون ما نویسنده افغان هم در ایران داریم ولی خیلی به این دغدغهها پرداخته نشده است.
این موارد موضوعات مدیریتی هستند که من اطلاع چندانی از آنها ندارم. اینکه کمکاری شده یا از این کارها استقبال نشده است یا اینکه نویسنده تمایلی به کار در این زمینه ندارد از موضوعاتی هستند که میتوان آنها را بررسی کرد. اما میتوان گفت ناشران خیلی در این زمینه فعالیت ندارند. ناشران دولتی در این زمینه فعال هستند اما بهعنوان مثال از سوره مهر انتظار داریم بیشتر از این فعال باشند. البته اطلاعاتی ندارم که آیا فراخوان دادهاند یا برای جذب نویسنده کاری کردند یا خیر.
منظورم از سؤال قبل این بود که آیا شما با نویسندههای افغانستانی در ارتباط هستید که ببینید که آیا چنین دغدغهای دارند یا نه؟
من ارتباط آنچنانی با نویسندههای محترم افغانستانی ندارم و اطلاع ندارم که آیا تمایلی دارند، استقبال میکنند یا اینکه خودشان به دنبال چنین موضوعاتی هستند یا نه؟ بینید کار در این زمینه دو بخش است. یک بخش سفارشاتی است که به شما میدهند و میخواهند که درباره شهيد مورد نظرشان بنویسید و با بستن قرارداد انجام میشود. ولی بخش دیگر، کاری است که در صورت تمایل شخصی نویسنده به اصطلاح دلی انجام میشود. مثلا زندگی یکی از شهدا یا فرماندهان توجه شما را جلب میکند و نویسنده شروع به نوشتن در مورد آن شهید میکند. مثل کتاب ارزشمند «خاتون و قوماندان» که خانم قربانزاده نویسنده این کار هستند و اثر خوب و با ارزشی هم از کار درآمده است.
این دو مقوله از هم مجزا هستند، بخشی که دولتی است و پیگیر کار هستند، با نویسندهها صحبت میشود. قرارداد بسته میشود که نویسندهها کمک کنند تا درخصوص رزمندگان لشکر فاطمیون بنویسند. که خب این جدا از بخش دوم است. کما اینکه من اطلاع ندارم که آیا همین بخش هم خوب کار میشود، آیا حق مطلب ادا میشود یا نه؟ آیا در آینده قرار است که همزمان ده تا، بیست تا اثر درباره فاطمیون چاپ شود یا نه؟ اطلاع دقیقی ندارم. در حال حاضر میدانم که مسلما حق مطلب ادا نشده است. در این دو، سه سالی که من تحقیق کردم میدانم که فاطمیون در سوریه چه کارهایی انجام دادهاند و چطور از دل جان مایه گذاشتهاند. در دفاع از حرم در اطراف زینبیه، در گیر و دار جنگ تن به تن چطور از حریم حرم خانم زینب کبری(س) دفاع کردند. اینکه این موضوعات چه زمانی قرار است در قالب کتاب، زندگینامه، داستان، ... منعکس شود، نمیدانم.
نظر شما در مورد دو کتاب «خاتون و قوماندان» و «به جرم خمینی» که درباره همین شهید بزرگوار است، چیست؟
من کتاب «به جرم خمینی» را مطالعه نکردم اما کتاب «خاتون و قوماندان» را مطالعه کردم و با نویسنده کتاب، خانم قربانزاده آشنا هستم. او خیلی به من کمک کرد. همه یادداشتها و مصاحبههایی که با خانم حسینی همسر شهید ابوحامد داشت و حتی یادداشتهای دستی خودش را در اختیار من قرار داد. من در بخشهایی از کتاب خیلی خیلی مدیون او هستم. خود کتاب خاتون و قوماندان کتاب بسیار خوبی است. نثر بسیار جذاب و دلنشینی دارد. نثر کتاب خواننده را جذب کتاب میکند. نثر زنانه کتاب اینطور نیست که فقط خانمها را جذب کند بلکه نثری بسیار لطیف و زنانه دارد که هر مخاطبی را به خودش جذب میکند. کتاب خاتون و قوماندان واقعا کتابی خوب و خواندنی است که وجوه مختلف زندگی یک انسان را روایت میکند. یک همسر فداکار، یک رزمنده ایثارگر، یک فرمانده با تجربه و مدبر و پخته و یک شهروند از طبقات پایین که برای امرار معاش تمام تلاش خود را میکند و کارهای متفاوتی انجام میدهد.
بادهای سرکش هندوکش چقدر میتواند اطلاعات مستند و تحقیقی به مخاطب ارائه دهد؟
من تمام تلاش خودم را کردم از ابتدا تا انتهای زندگی ابوحامد را با دقت و شیوه درست بنویسم و جایی را قطع نکنم. از به دنیا آمدن او تا پانزده سالگی که به ایران مهاجرت کرد و بعد به حوزه علمیه رفت تا جنگ در کردستان و افغانستان را نوشتهام. سعی کردم با تمام محدودیتهایی که با آنها مواجه بودم با استفاده از مصاحبههایی که در قم، مشهد و تهران گرفتهام ناگفتهای باقی نگذارم. در سه ماهی که در سوریه حضور داشتم، تمام اتفاقات و جزئیات نقاطی که همرزمان ابوحامد و لشکر فاطمیون در آن مستقر بود از جمله زینبیه، دمشق، حمص، حلب، بوکمال، دیرالزور و ... را ثبت و ضبط کردم.
ادعا نمیکنم همه جا را دیدهام و رفتهام ولی تا جایی که ممکن بود را دیدهام. در این قضیه نهادهایی که آنجا بود، مخصوصا حجتالاسلام اسحاقیان با دل و جان با من همکاری کرد و هر جا که اراده کردم مقدمات همکاری را فراهم کرد. از بلیط هواپیما بگیرید تا از پرواز دمشق به حلب، از پرواز حلب به دیرالزور. همه این هماهنگیها توسط تیم اجرایی قوی حاج آقا اسحاقیان صورت گرفت. البته یک جاهایی خلأ وجود دارد، مثلا جزئیات عملیات نبل و الزهرا یا عملیات ریف دمشق که هرچه تلاش کردم به جزئیات این عملیات دست پیدا کنم که با من همکاری نکردند و نشد که بنویسم، اگر اینها را فاکتور بگیریم فکر میکنم یک مجموعه کامل از زندگی و فعالیتهای ابوحامد توانستم ثبت کنم. مخصوصا فعالیتها و مبارزات شهید ابوحامد در افغانستان در قالب لشکر حضرت محمد(ص)، که قسمت خیلی کاملی شده است. درمجموع درباره حضور او در سوریه تا جایی که با من همکاری صورت گرفته، اطلاعات ارزشمندی بوده و سعی کردم چیزی را جا نگذارم.
دیده شده که در بین شهدای مدافعان حرم، شهدایی هم از پاکستان حضور داشتند، اما صحبتی از آنها در رسانه نشده و حتی کتابی هم درخصوص این شهدا نمیبینیم. فکر میکنید چرا چنین دغدغهای بین نویسندهها نیست و این که خود شما به فکر این موضوع بودید که راجع به شهدای پاکستانی هم بنویسید؟
این موضوع به مسائل و محدودیتهای امنیتی و حفاظتی برمیگردد. همین شهدای افغانستانی که الان که یک مقدار به آنها پرداخته میشود و کتابهایی در موردشان نوشته میشود، تازه چند وقتی است که مجوزش صادر شده و اجازه پیدا کردهاند که راجع به شهدای افغانستان بنویسند. اگر درباره شهدای پاکستانی این محدودیتها و معذوریتها برداشته شود مسلما من هم درخصوص شهدای پاکستانی مینوشتم. چون جایی که من بودم درباره شهدای پاکستانی و رزمندگان پاکستانی صحبتهای زیادی میشد. اینها فوقالعاده رزمندگان از جان گذشتهای بود حتی قبل از رزمندگان افغانستانی این نیروهای پاکستانی بود که در سوریه حضور پیدا کردند و یک گردان عملیاتی تشکیل داده بود. حتی سابقه فعالیت رزمندگان پاکستانی در جنگ سوریه بیشتر از رزمندگان افغانستانی است. آنها بعد از سوریه به عراق هم رفتند و در جنگ با داعش شرکت داشتند و بعد باز هم به سوریه برگشتند و تا آخر کار حضور داشتند. نوشتن برای رزمندگان و شهدای پاکستانی خیلی جای کار دارد، اگر نویسندگان به این کار اقبال داشته باشند، میشود کارهای ارزشمندی به وجود بیاید. چون حضور نیروهای پاکستانی در سوریه فراز و فرودهای بسیاری هم دارد. زمانی که در سوریه حضور داشتم به واسطه مترجمان با چند نفر از رزمندگان پاکستانی همصحبت شدم که از صحبتهای آنها فهمیدند که انسانهای بسیار مومن و از جان گذشتهای هستند.
نظر شما