شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۵
مهران؛ شهری که عراق برای تصرفش ۳ روز جشن گرفت و با ۲۵۰۰ کشته از آن عقب‌نشینی کرد!

بعثی‌ها بهار ۱۳۶۵مهران را اشغال کردند و چند هفته بعد، به ما پس دادند. یکی از سربازان عراقی می‌گفت پرچم ایرانی‌ها درحالی بر فراز مهران برافراشته شد که هنوز جمله تاریخی صدام از بلندگوی رادیو بغداد شنیده می‌شد که مهران مهریه فاو است.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مرتضی میرحسینی: عراقی‌ها اواخر اردیبهشت ۱۳۶۵مهران را اشغال کردند و تصمیم‌شان این بود که از این شهر، به عنوان اهرمی برای فشار به ما استفاده کنند. چه آنکه ما چندی پیش از آن فاو را گرفته و ضربه بسیار سنگینی به آنان زده بودیم. به نوشته کتاب «عبور از دجله» یکی از فرماندهان ارشد بعثی‌ها می‌گفت: «مهران شهری است که ما در جریان اشغال اول با خاک یکسانش کرده بودیم و جز تلی از خاک و ویرانه چیزی از آن باقی نمانده بود، اما بار دیگر انتخاب شد تا با اشغال مجددش شکست عظیم فاو جبران شود. درحالی که برای همه ما روشن بود که شهری ویران است و هیچ نقش مهم و اقتصادی و نظامی ندارد و هرگز قابل قیاس با فاو و اهمیت فوق‌العاده آن نخواهد بود.» حمله آنان سنگین و گسترده بود، اما مدافعان شهر به مقاومت ایستادند. به روایت کتاب «مهران در تحولات جنگ ایران و عراق» مهران بعد از نبردی سخت از دست رفت، اما برخی بلندی‌های اطراف آن، به‌ویژه در نواحی شمالی – به برکت همین پایمردی – در دست نیروهای ما باقی ماند؛ «اگر عراقی‌ها تمام ارتفاعات منطقه را نمی‌گرفتند، موقعیت‌شان در مهران آسیب‌پذیر بود و پس گرفتن مهران کمی آسان‌تر می‌شد.»
 
بعثی‌ها مهران را اشغال کردند و سروصدای زیادی به راه انداختند. حتی حکومت بعث جشن ملی و سه روز تعطیلی عمومی در عراق اعلام کرد. یکی از سربازان عراقی می‌گفت: «رادیو با چنان آب و تابی خبر فتح مهران را پخش کرد که گویا تهران را فتح کرده‌ایم.» حرف صدام نیز این بود که «مهران مهریه فاو است و تا زمانی که ایران در فاو است ما هم محکم و استوار در مهران خواهیم ماند.» خلاصه‌اش اینکه دشمن بسیار خوشحال بود، یا حداقل وانمود می‌کرد که پیروزی بزرگی کسب کرده است. حتی گویا آماده می‌شدند که به قصر شیرین نیز یورش ببرند و ضربه دیگری به ما بزنند.
 
کربلای یک و بازگشت به مهران، تصمیم به جبران شکست
شهری از شهرهای مرزی ما به دست دشمن افتاده بود. دستگاه تبلیغات جنگی بعثی‌ها نیز فعال‌تر شده بود و از «پیروزی بزرگ» و «انتقام فاو» می‌گفت و چند کشور عرب حامی صدام نیز آشکارا از این ماجرا ابراز خوشحالی می‌کردند. همه این‌ها دست به دست هم دادند و کمی بر ذهن و روحیه نیروهای ما تأثیر منفی گذاشتند. درست است که پیروزی دشمن در مهران به اندازه‌ای که آنان ادعا می‌کردند بزرگ نبود، اما به‌هرحال شهری را از دست داده و ضربه‌ای خورده بودیم. به هر زحمتی که بود خودمان را جمع و جور کردیم و مهیای جبران شدیم. آنچه عزم فرماندهان ما را برای تلافی شکست جزم کرد، دستور صریح امام خمینی(ره) برای آزادسازی هرچه سریع‌تر مهران بود.
 
عملیات بازگشت به مهران و بازپس‌گیری نواحی اطراف آن، کربلای 1 نام گرفت و رمز یا ابوالفضل برایش انتخاب شد. به نوشته کتاب «مهران در تحولات جنگ ایران و عراق» فرمانده وقت سپاه، در آخرین جلسه تصمیم‌گیری برای عملیات گفت: «برادران! جنگ مهران جنگ غربت است. ولی با توکل به خدا حرکت کنید و بنای نام‌گذاری به نام ابوالفضل بر عملیات این است که ایشان باب الحوائج است و ان‌شالله ابوالفضل مشکل‌گشای عملیات باشد.»
 
اما نیروهای ما، همان‌قدر که اهل توکل و توسل بودند، در کار جنگ نیز جدی و دقیق عمل می‌کردند. بعد از شناسایی کامل منطقه و اطلاع از چگونگی آرایش و استقرار قوای دشمن، مسیرهایی را برای پیشروی تعیین کردند که نیروها را به عمق خاک عراق می‌رساند و دشمن را از پشت به محاصره می‌انداخت. به تعبیر سردار رحیم صفوی، شبیه این بود که «ما مثل هلی‌بورن نیروهای زیادی را پشت دشمن پیاده می‌کنیم.»
 
 
نقشه درست و دقیق، ایثار و جانبازی نیروها
به همین شیوه، دشمن را غافلگیر کردیم و به تنگنا انداختیم. اما درگیری‌ها در چند محور بسیار سخت و کُند پیش می‌رفت و گره کار جز به ایثار رزمندگان گشوده نمی‌شد. در کتاب دایره‌المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق، چند روایت از راویان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ درباره اشغال و آزادی مهران به چشم می‌خورد، که در یکی از آن‌ها از قول شاهدی عینی می‌خوانیم: «بچه‌های تخریب با انفجار هر مین مضطرب می‌شوند، دست‌ و پای یکی قطع می‌شود و آن دیگری بی‌یار و یاور نمی‌داند چه باید بکند. آتش سنگین دشمن رزمنده‌ها را زمین‌گیر کرده است. آبسینه، جوان سیه‌چرده بندرعباسی دوست صمیمی‌اش را که کنارش دراز کشیده بود می‌بوسد و می‌گوید: حلالم کن، می‌خواهم اژدر بنگال را بردارم و به دو بروم خودم را روی سم خاردار پرت کنم. هنوز دوستش چیزی نگفته، آبسینه در حال دویدن با تیربار دشمن سوراخ سوراخ شد و خون از بدنش فواره زد. اما به سیم‌خاردار می‌رسد و اژدر را منفجر می‌کند و بخشی از سیم‌خاردارها پاره می‌شوند.»
 
اما هنوز راه کاملاً باز نشده بود. داوطلب بعدی آمد. «حسن‌زاده، پسر امام جمعه بافت بود. الله‌اکبر گفت، به سیم‌خاردار رسید، اژدر دیگری را منفجر کرد و بخش زیادی از سیم‌خاردارها منفجر شدند. بعدی با آن که بدنش تیرباران شد، از روی سیم‌خاردارها پرید و جلوتر اژدرش را منفجر کرد و خط باز شد. رزمنده‌ها بغض‌آلود بلند شدند و خشمگین پیش رفتند.» در محور دیگری، پیک گردان که دست از جان شسته بود، چند نارنجک برداشت و رفت سراغ تانک. چپ و راستش گلوله می‌بارید. اما به یکی از تانک‌ها رسید. از تانک بالا رفت، در برجک را باز کرد و نارنجک را داخل تانک انداخت. لحظه‌ای بعد تانک‌ها عقب‌نشینی کردند.»
 
روز دوم عملیات، یعنی دهم تیر، شهر مهران آزاد شد. روزنامه انگلیسی گاردین نوشت: «عراق با ۲۵۰۰ کشته از شهر مهران عقب‌نشینی کرده است. شش هفته پیش وقتی دولت عراق عراق به مهران دست یافت با شلیک ۲۱ توپ و تظاهرات خیابانی این پیروزی را جشن گرفت، اما اینک در یک اطلاعیه مأیوسانه و بی‌سروصدا اعتراف می‌کند که نیروهای ایران علاوه بر تصرف مهران به مرز بین‌المللی رسیده‌اند.» به قول یکی از سربازان عراقی، به نقل از کتاب «عبور از دجله»، ماجرا کاملاً مخالف محاسبات صدام پیش رفته بود؛ «هدف اصلی ما از اشغال مهران ایجاد روحیه در افراد و آماده کردن آن‌ها برای آزادی فاو بود. اما حالا جز روحیه خردشده چیزی باقی نمانده بود و نیروهایی هم که خود را برای بازپس‌گیری فاو آماده می‌کردند در اینجا آسیب دیدند و فرماندهان وادار شدند فکر بازپس‌گیری فاو را رها کنند... پرچم ایرانی‌ها درحالی بر فراز مهران برافراشته شد که هنوز جمله تاریخی صدام از بلندگوی رادیو بغداد شنیده می‌شد که مهران مهریه فاو است.» البته نباید ناگفته گذاشت که عملیات کربلای یک بعد از آزادسازی مهران نیز ادامه داشت. نیروهای ما به سمت ارتفاعات قلاویزان پیشروی کردند و برای پاکسازی کامل منطقه، چند روز پیاپی با دشمن جنگیدند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها