قهرمان سلیمانی، رئیس مرکز تحقیقات زبان فارسی بنیاد سعدی در دهلینو در نوشتاری که در روزنامه اردوزبان «صحافت» منتشر شده به بیان ابعاد مختلف دادوستد فرهنگ هند و ایران در قلمرو ادبیات فارسی پرداخته است.
«اگر کسی بخواهد و بتواند مجموعه عناصر سازنده فرهنگ ایران را برشمارد و سهم هر یک از این عناصر را در شکلدهی فرهنگ این کشور کهن نشان بدهد، بدون هیچ تردیدی میتوان گفت که شعر فارسی در معرفی شاکله هویت فرهنگی ایران بیشترین سهم را دارد و با فاصلهای بسیار زیاد از دیگر مولفههای فرهنگی ایستاده است.
ایران در طول قرنها با زبان شعر با جهان سخن گفته است و هر کسی با هر گرایشی و در هر جای جهان، بخواهد به جهان فرهنگی ایران دسترسی پیدا کند و ایران را بشناسد، در مرحله نخست باید به شعر فارسی رجوع کند.
شعر فارسی است که اصلیترین مولفههای هویتی ایران زمین را نمایندگی میکند و گزارش میدهد. شعر فارسی بازتابدهنده بخش عمدهای از ویژگیهای فرهنگی این مرز و بوم است اما اگر کسی بپرسد درونمایه اصلی شعر فارسی در طول قرنها چیست و شعر که زبان فرهنگ ایران است، در طول تاریخ طولانی خود بیشتر انتقالدهنده کدام مفهوم و کدام ارزش از مجموعه مفاهیم و ارزشهای بشری است؟
در پاسخ به این پرسش بدون اندکی تامل و تردیدی قاطعانه میتوان گفت که عشق و محبت در وجوه گوناگون آن، در بیت بیت شعر فارسی جاری و ساری است و هیچ واژهای در ادب فارسی به این اندازه تکرار نشده است. حتی در متون حماسی هم که نبرد جوهره اصلی آنها را تشکیل میدهد، عشق به زندگی و محبت به همنوع در ژرف ساخت این نوع از ادب به وفور وجود دارد.
اگر کسی بپرسد در جغرافیای تاریخی زبان فارسی کدام ملتها بیشتر به شعر فارسی پرداختهاند و در گسترش و توسعه آن نقش داشتهاند؟ باید گفت که سرزمین هند. شبه قاره سرزمینی بود که درخت برومند شعر فارسی توانست ریشه بزند و میوه عشق و محبت را در باغستان وسیع شبه قاره به عمل آورد.
اکنون اگر کسی بپرسد که از میان همه مولفههای فرهنگ ایران چرا هندیها به شعر فارسی اقبال نشان دادند؟ پاسخ چندان دشوار نیست. سرزمین پهناور شبه قاره پیوند دهنده شرق و غرب قاره کهن آسیا و شمال و جنوب با یکدیگر است و در این قلمرو گسترده صدها قوم و زبان با شیوههای زیست گوناگون و زبانهای متفاوت و فرهنگ و نژاد مختلف زندگی میکنند.
این تنوع و رنگارنگیها اگر با خمیرمایه عشق و دوستی با یکدیگر درآمیخته شوند، میتوانند رنگارنگی و تنوع را تبدیل به سرمایهای فرهنگی کند که این جمع وسیع و متکثر در سایه آن، زیستی مسالمتآمیز و حیاتی دوستانه را تجربه کنند. این اکسیری است که در طول قرنها به مدد آن سرزمین پهناور شبه قاره توانسته ضمن حفظ تنوع فرهنگی و انسانی، روح رواداری و زیست مسالمتآمیز انسانی را در خود نگه دارد. زیست فرهنگی مردم هند در طول تاریخ از رهگذر این ویژگی سامان یافته است.
وقتی شعر فارسی به این حوزه وارد شد، محیطی مستعد برای پویایی و رشد پیدا کرد که بنای آن بر دوستی و عشق و محبت بود. این خویشاوندی روحی و معنوی سبب شد که سرزمین هند محیط مناسبی برای شعر فارسی و گسترش آن فراهم کند. این هدیهای بود که از رهگذر زبان فارسی بهخصوص شعر ناب فارسی به جامعه هند داده شد و توانست در روح و روان جامعه هند اثر کند و مقوم فرهنگ کهن هند باشد. شعر فارسی فرهنگی مهاجم و ناهمخوان با روح فرهنگ هند نبود که جامعه آن را نپذیرد، بلکه صورتی همخوان و آشنا با فرهنگ هندی بود که در امتزاجی درست با فرهنگ بومی این سرزمین، توانست اسباب همدلی و همراهی این ملت بزرگ را فراهم آورد.
سوال دیگر این است که اگر این اکسیر تکثیرکننده دوستی و محبت و رواداری نبود، آیا این مایه از همزیستی و همدلی در جامعه هند ممکن بود؟ پاسخ دادن به این سوال چندان آسان نیست. شعر فارسی با درونمایه انسانی خود در شبه قاره محیطی مناسب یافت و توانست بارور شود با روح فرهنگی هند همخوان و همراه شود، هم خود رشد پیدا کرد و هم به فرهنگ و جامعه هند مدد رساند اما به نشانه حقشناسی و قدردانی از این اکسیر دوستی که از رهگذر شعر فارسی در جامعه هند تقویت شد، هند چه کرد و دانشوران هندی چه واکنشی نشان دادند؟ هدیه دانشوران هندی به زبان فارسی بهویژه به شعر فارسی همسنگ و همپایه خود مردم شبه قاره، بهخصوص هندیها بود.»
نظر شما