رویداد «کتابی برای فردا» با حضور «منصور ضابطیان» در مشهد برگزار شد؛
نوشیدن «نوشابه زرد» در گرمای خرداد با اهالی کتاب/ ترسهایی از جنس تغییرات تکنولوژی
خراسانرضوی- رویداد «کتابی برای فردا» با حضور «منصور ضابطیان» همراه با جشن امضا کتاب «نوشابه زرد» با حضور علاقمندان و کتابدوستان در جهاددانشگاهی خراسان رضوی در مشهد برگزار شد.
«کتاب نوشابه زرد» نیز که به تازگی منتشرشده، با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شده است. همایش «کتابی برای آینده» با مشارکت انتشارات جهاد دانشگاهی خراسان رضوی و پردیس فناوریهای نرم و صنایع فرهنگی در سالن فردوسی مجتمع شریعتی جهاد دانشگاهی مشهد عصر جمعه میزبان علاقمندان به کتاب و کتابخوانی بود و با حضور نویسنده این کتاب، با ایراد سخنرانی و پرسش و پاسخ صمیمانهای همراه شد.
در این برنامه منصور ضابطیان در دو بخش به ایراد سخنرانی پرداخت. در بخش اول درباره موضوع «کتاب در آینده»، به ویژه آیندهای که با وجود هوش مصنوعی رقم خواهد خورد با مخاطبان گفتگو و به سوالهای آنان پاسخ داد.
در بخش دوم نیز که با محوریت سوالات مخاطبان درباره کتابهای این نویسنده و دغدغههایی پیرامون سفرنامهنویسی همراه بود پس از پاسخگویی به سوالات، به خوانش بخش کوتاهی از کتاب «نوشابه زرد» پرداخت.
کتاب خوب باشد، مردم میخوانند
منصور ضابطیان در ابتدای بخش اول برنامه با ابراز خوشحالی از حضور در میان مخاطبان مشهدی و اینکه هیچگاه در این شهر احساس غریبی نمیکند، پرداخت و گفت: چقدر میتواند برای یک نویسنده انرژیبخش باشد که در یک روز تعطیل و گرم که آدمها میتوانند در خانهشان استراحت کنند، کتاب آنها را دور هم جمع میکند و به نقطهای میآورد که درباره کتاب صحبت کنند. من به عنوان کسی که در تلویزیون و ...کار کردم میگویم که تلوزیون این خطر را دارد که شما به صورت کاذبی معروف شوید و به همان نسبت هم فراموش شوید اما برای من خوشحال کننده است که مردم به خاطر شخصیت تلویزیونی من نمیآیند بلکه برای نوشتهها و کتابهای من آمدهاند.
وی ادامه داد: این خیلی امیدوار کننده است. در شرایطی که میگویند ایرانیها کتاب نمیخوانند، در حالیکه درست نیست وقتی کتابی مثل نوشابه زرد در عرض سه ماه 11 بار چاپ مجدد شده است، نشانه این است که مردم میخوانند.
برای کتاب و آیندهاش باید گذشته را مرور کنیم
ضابطیان درباره با کتاب و آینده با بیان خاطرهای از دیدن یکی از عکسهای قدیمی خود، بیان کرد: چند روز پیش عکسی قدیمی از خودم به دستم رسید که متعجبم کرد. چطور در عرض 10 سال این همه تغییر کرده ام. خیلی از پدیدهها مثل چهره و زندگی ما آنقدر آرام آرام تغییر میکند که ما متوجه نمیشویم. وقتی درباره کتاب و درباره کتاب و آینده صحبت میکنیم بد نیست گریزی به گذشته خودمان بزنیم. گذشته البته منظورم قرن هشتم نیست که حافظ چطور کتاب سعدی را میخواند یا مولانا چطور اشعار خیام به دستش رسیده بود که این موارد همیشه برای من سوال است بلکه درباره 10یا 15سال گذشته صحبت می کنم.
وی در ادامه افزود: اولین سفری که رفتم. 26 ساله بودم و تصمیم گرفتم به ترکیه بروم. رفتن چمدانم را در بازرسی گذاشتم و باز کرد اولین چیزی که دید 5 یا 6 کتاب دید، که برای یک سفر 10 روزه برده بودم. مامور بازرسی که چمدان را که باز کرد پشت سریها به دوستم گفتند: « رفیقت دیوانه است؟ برای سفر ترکیه کتاب آورده؟ خوب تهران میماند و کتاب می خواند.» منظور اینکه پنج سال پیش که سفر میرفتیم، اگر اهل کتاب بودیم مجموعهای از کتابهایمان را میبردیم.
تغییرات تکنولوژی گاهی ترسناک است
این نویسنده درباره تغییراتی که تکنولوژی در آینده کتاب رقم می زند، اظهار کرد: این اتفاق بخشی از آن ترسناک است. وقتی که شما پیشرفت تکنولوژی را میبینید و این جریان تغییرات پرشتاب را که تا پایان زندگی ما و جهان ادامه دارد، مشخص نیست وضعیت انسان و کتاب به کجا خواهد رسید.
وی افزود: امروزه وقتی سفر میرویم نرم افزارهای کتاب را داریم. و کتاب کاغذی و بوی کاغذ و... درست است که هنوز و شاید تا همیشه برای ما جذاب باشد اما واقعیت این است که دسترسی به کتاب این روزها آسانتر شده است. در فضای مجازی دور هم جمع میشویم و کتاب میخوانیم. به نظر من در آینده هم فیزیکی کتاب خواهد بود اما تغییرات تکنولوژی هم چشمگیر است. اما اینکه کتابها چه شکلی خواهند گرفت. تغییرات احتمالا بخشی از آن نرم افزاری و بخشی سخت افزاری خواهد بود. نرمافزاری آن را کنار بگذاریم، سخت افزاری حتما تغییرات زیادی خواهیم داشت. اکنون با یک «کیوآر کد» عکسهای آخر کتاب را میتوانید ببینید. در چند سال دیگر شاید کاغذی باشد که شما با لمس آن رایحه مکانی که از آن صحبت می شود را حس کنید. شاید اکنون با واقعیت فاصله داشته باشد ولی بعید نیست.
با هوش مصنوعی درباره آینده کتاب گفت و گو کردم
ضابطیان درباره هوش مصنوعی و اتفاقاتی که رقم خواهد زد، گفت: من از هوش مصنوعی خواستم درباره آینده کتاب بگوید. اول مواردی گفت که معمولی بود که در آینده «کیو آر کد» می گذارند و... که برایش نوشتم این موارد را ما هم خبر داشتیم بعدش را بگو که در پاسخم چند نکته را مطرح کرد. ابتدا گفت که متاسفم اگر نکات قبلی مطالب جدیدی را درباره آینده کتابها نگفت.
وی ادامه داد: در نظر گرفتن آینده کتابها فراتر از فناوریها و روندهای موجود، چند احتمال تخیلی نیز وجود دارد. اول اینکه کتابهای مغزواکنشی خواهیم داشت. کتابهایی که می توانند به صورت مستقیم با فعالیت مغز ما ارتباط برقرار کنند و تجربهای کاملا متفاوت از خواندن ارائه کنند. مثلا می توانیم بگوییم قهرمان کتاب ابله را به فضای کتاب بینوایان ببر و چیز جدیدی را خلق کن. ترسناک است! دوم، روایت هولوگرافیک خواهیم داشت.
این نویسنده گفت: کتابهای آینده می توانند شامل هلوگرافیک پروجکشن باشند که شخصیتها و صحنهها را به صورت سه بعدی به زندگی اضافه کنند. مثلا یک فصل کتاب را خوانید بقیهاش را می خواهید به شما نشان بدهد. سوم اینکه دنیای داستانهای واقعیت مجازی با استفاده از این فناوری مخاطب میتواند با دنیای داستانی مختلف ارتباط برقرار کند. مثلا قهرمان قصه را با چاقو می کشند و شما می خواهید چاقو را جای دیگری پنهان کنید و این در کار نویسنده خلل ایجاد می کند. چهارم، داستان های با الهام گرفتن از تلپاتی است. کتاب های آینده ممکن است به صورت مستقیم با ذهن خواننده ارتباط برقرار کند. به اشتراک گذاشتن افکار و احساسات شخصیتها با مخاطب به شکلی که بازتاب عمیقی از همدلی را به دنبال داشته باشند.
در بخش دوم این رویداد نیز که پس از اجرای زنده موسیقی در سالن همایش ادامه یافت، مخاطبان به مطرح کردن سوالاتی درباره آینده کتاب با توجه به وضعیت جامعه، پیشرفت تکنولوژی و هوش مصنوعی پرداختند و با گفتگویی صمیمی با منصور ضابطیان همراه شد. در ادامه این برنامه نیز ضابطیان به خوانش بخش کوتاهی از کتاب نوشابه زرد پرداخت که با تشویق حضار مورد استقبال قرار گرفت.
در بخش پایانی این مراسم نیز جشن امضای کتاب «نوشابه زرد» در محوطه جهاد دانشگاهی در جمع پر شوری از علاقمندان به کتاب برگزار شد که با دیدار و عکس یادگاری و امضای کتاب این نویسنده برای علاقمندان به پایان رسید.
منصور ضابطیان در کتاب «نوشابه زرد» نوشته است: «وقتی نسل ما بچه بود، کانادا برایش یک نوشابه پرتقالی خوشمزه بود که با وقوع انقلاب دیگر پیدا نمیشد. ما کانادا را کمتر به عنوان یک کشور مهم و مستقل میشناختیم. من اما وضعیتم فرق می کرد. پدرم یک پسر دایی داشت که چند سال قبل از به دنیا آمدن من رفته بود به مونترال و آنجا پزشک شده بود. من هیچ وقت او را ندیدم. اما هر از چند وقتی یک نامه توی حیاط خانهمان می افتاد که رویش یک تمبر زیبا بود. در ذهن من کانادا سرزمین تمبرهای زیبا بود.»
نظر شما