زالی گفت: عدالت پژوهی قله ای به نام رالز داشت و بنابراین درباره رالز نه منتقدانش توانستند یک نظریه ایجابی بیان کنند و نه شاگردانش توانستند جز شرح چیز دیگری بر نظرات او بیافزایند.
زالی در ابتدای این نشست طی سخنانی گفت: داغ شدن موضوعی به نام عدالت اجتماعی، مقداری جنبههای اجتماعی همانند افزایش نابرابریها و مقداری جنبه نظری دارد بیان کرد: کتابی با عنوان «تاریخ مختصر عدالت توزیعی» منتشر شده که در آن گفته شده عدالت اجتماعی یعنی دولت موظف است حداقلهای زندگی اجتماعی را برای همگان فراهم کند. ادعای عجیب نویسنده این است که این مسئله اولین بار توسط آدام اسمیت مطرح شده و از تأمین حداقلها برای همگان توسط دولت دفاع کرده است.
او ادامه داد: آدام اسمیت دفاع میکند از اینکه بازار به شایستگان پاداش دهد و این مبنایی الهیاتی هم دارد. هگل و مارکس، خود مسئله نابرابری و بازار را تحلیل کرده و گفتند برخلاف تصور ما بازار، طبقاتی از جامعه را طرد میکند و مارکس میگوید اتفاقا این طبقات یعنی پرولتاریا، طبقه محرک جامعه هستند. البته آزادی بازار نشان داد به آزادی بشر منجر نمیشود بلکه سرمایهداری را رواج میدهد. مارکس اندیشمندی است که اساسا منکر عدالت اجتماعی است چون مارکسیستها معتقدند تا در جامعه نابرابری باشد این جامعه ثبات ندارد و در جامعه ایدهآل یعنی بدون طبقه آنقدر وفور نعمت وجود دارد و خودخواهی از بین رفته بنابراین نیازی به عدالت اجتماعی نداریم. لذا مارکس را نمیتوانیم به عنوان مبدع عدالت اجتماعی معرفی کنیم بلکه چنین افرادی دلایل پدیده نابرابری را تئوریک کردند.
زالی افزود: اتفاق مهمیکه در قرن بیستم میافتد این است که شاهد افول فلسفه سیاسی هستیم یعنی به دنبال موج پوزیتیویسم و انکار ارزشها، فلسفه سیاسی هم افول میکند اما در سال ۱۹۷۰ با انتشار کتاب رالز با عنوان «نظریهای در باب عدالت» وی با بازتعریف قرارداد اجتماعی نشان داد میتوانیم چهارچوبی داشته باشیم که در این چهارچوب از ارزشهای خاصی در زندگی اجتماعی دفاع کنیم و مشخصا وی از عدالت اجتماعی دفاع کرد.
او تاکید کرد: آن چیزی که مسئله عدالت اجتماعی را در سالهای اخیر جدی کرد بحران مالی سال ۲۰۰۸ و تحولات در علم اقتصاد بود. در این دوره آن چیزی که عدالت اجتماعی را داغ کرد این بود که این بحران مالی و شکست اقتصاددانان در تحلیل آن، نابرابری را فراتر از مسئلهای اخلاقی، تبدیل به پدیدهای اقتصادی کرد. بنابراین برخی رویدادها که در سطح سیاسی و اجتماعی رخ میدهد منجر به یک سری رویدادهای تئوریک میشود که بحث عدالت اجتماعی را در جهان داغ میکند.
زالی با بیان اینکه باید عدالتپژوهی به عنوان یک مسئله فلسفی را از تحلیل توصیفی نابرابری جدا کنیم یادآور شد: فیلسوفی به نام جرالد کوهن که صبغه مارکسیستی دارد و منتقد رالز است او میگوید امروزه دیگر از یک مارکسیست تمام عیار جدا شدهام و علت این است که تحلیلهای مارکسیستی شکست خورده است. بنابراین باید تحلیل توصیفی نابرابری که مارکسیستها انجام میدهند را کنار بگذاریم چون مارکسیسم یک علم اجتماعی است و پدیدههایی همانند نابرابری را توصیف میکند و میگوید مادام که نابرابری باشد تضاد طبقاتی وجود دارد و در نتیجه جنگ کارگر و سرمایهدار ادامه دارد بنابراین اساسا در این تحلیل رایج، جایی برای عدالت پژوهشی وجود ندارد.
او با اشاره به چالش عدالت پژوهی خاص در ایران بیان کرد: نظریههای عدالت در جهان به ویژه این چهار نظریه اصلی در سطح نظری آزادی را در مرحله اول قرار میگیرند و به طور مثال مساله آزادی دگرباشهای جنسی در این سطح میشود اما در ایران ما در سطح مبانی با نظریههای رایج عدالت اجتماعی اختلاف جدی داریم.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه ما در سطح مبانی با نظریههای رایج سرسازگاری نداریم اما در نقد نابرابری حتی به لحاظ دینی هم با این نظرات سازگاری داریم عنوان کرد: آنچه رالز به ما یاد میدهد این است که کاهش نابرابری یک ارزش است و ما هم با توجه به دینمان این را میپذیریم. رالز میگوید عدالت موضوع اصلی ساختار جامعه است و این شاکله کتابش است. او این را در مقابل این نظریه مطرح میکند که میگوید عدالت امری میان ارتباطات دوسویه بین افراد است. رالز میگوید عدالت چیزی است که ما آن را به گردن دولتها میاندازیم. ما برای کاهش نابرابریها نمیتوانیم دولت را کنار بگذاریم و آن را بر عهده ارتباطات دو سویه بین مردم بگذاریم. دولت باید جدای از افراد باشد و باید بر عهده آن وظایفی گذاشت.
او با بیان اینکه یکی از مهمترین چالشهای نظریه عدالت این است که لوازم نهادی نظریه عدالت در سیاست گذاری واقعی چیست؟ عنوان کرد: نظریههای عدالت مبتنی بر الگوهای ایده آل ترسیم میشوند و نظریههای عدالت نظریههای الگودار ایده آل هستند اما انتقال از موقعیت نامطلوب به ایده آل چطور باید صورت گیرد؟ مثلا ما به این نتیجه برسیم که نظام آموزش و بهداشت دولتی شود آیا با یک ابلاغیه درست میشود؟ بسیاری از مشکلات اخلاقی و اقتصادی برای جامعه درست میشود! پس شما هر چه مدلتان ایده آل باشد این مساله است که چگونه باید در یک جامعه نامطلوب به مطلوب رسید.
او درباره اینکه چرا نظریه رالز در جهان اجرا نشده گفت: یکی از شاگردان رالز در پاسخ به من بیان کرد: ما در دهههای اخیر فقط یک درخشش داشتیم و آن هم رالز است چون نظریه رالز درباره عدالت قابل اجراست. به طور مثال نوزیک نظریه ای درباره عدالت بیان میکند اما قابلیت عملیاتی شدن ندارد. برخی از شارحان رالز هم تنها توانستند جزئیاتی درباره نظر او مطرح کنند بنابراین درباره رالز نه منتقدانش توانستند یک نظریه ایجابی بیان کنند و نه شاگردانش توانستند جز شرح چیز دیگری بر نظرات او بیافزایند.
زالی تاکید کرد: عدالت پژوهی قله ای به نام رالز داشت و بنابراین درباره رالز نه منتقدانش توانستند یک نظریه ایجابی بیان کنند و نه شاگردانش توانستند جز شرح چیز دیگری بر نظرات او بیافزایند. البته انتقادات زیادی به او شده اما ایجابی نبوده است. از سوی دیگر در هیچ جامعه ای نظر رالز اجرا نشده است و نشان داده نشده که لوازم بنیادین برای اجرای این نظریه چیست؟
او با تاکید بر اینکه ما در عرصه آکادمیک هیچ تلاش جدی درباره عدالت پژوهی نداشتیم و اساسا فلسفه سیاسی را جدی نگرفتیم بیان کرد: در عدالت پژوهی در نقطه صفر هستیم و هیچ تدریس و تحقیقی هم وجود ندارد! حتی پایان نامههای در این باره پنج عنوان شاید باشد. پایان نامههای کانت و هایدگر ببینید چه قدر است و ادبیات این حوزه چه قدر؟
زالی با بیان اینکه در عدالت اجتماعی بین دو جریان دولتی سازی مفرط و آزاد سازی مفرط در نوسانیم تاکید کرد: در دهه 60 قوطی کبریت هم کوپنی بود! اما در دهه 70 دهه آزاد سازی بود و خصوصی سازی صورت گرفت. ما به شکل طنز آمیز بین این دو در نوسانیم گاهی حتی یک دولت هر دوی اینها را در سیاستهایش اجرا میکند! بنابراین این تناقضها گویی در ایران حل نمیشود!
هوشمند در بخش دیگری از این نشست با اشاره به تطور مفهوم عدالت اجتماعی در ادوار تاریخی گفت: بحث عدالت اجتماعی در دهه 1970 شامل عدالت اقتصادی بود اما در دهه بعد این مطرح بود که آیا عدالت برگرفته از ارزشهای مشترک جامعه است یا ارزشهای لیبرالی؟ در دهه 1990 مساله حقوق اقلیتها و شهروندی مطرح میشود و بیان میشود مهاجرت به جامعه غربی چالش ایجاد کرده و دیگر جامعه یکپارچه لیبرالی وجود ندارد. در دهه بعدی بحث فمینیستها مطرح میشود که میگویند رالز حق زنان را در خانواده توجه نکرده است. در نهایت در یکی و دو دهه گذشته مقوله عدالت جهانی مطرح شده است.
او ادامه داد: رالز معتقد بود در جوامع دموکراتیک غربی تنها میتوان عدالت اجتماعی را برقرار کرد اما برخی از شاگردان او به مخالفت با وی برخاستند و گفتند که عدالت جهانی را میتوان فارغ از فرهنگ و جامعه ای به آنجا برد. رالز در نظریه عدالت جهانی اش میگوید این نظریه دامنه اش بسیار محدودتر است تا نظریه عدالت لیبرالی. چون میگوید این نظریه تنها در جامعه ای میتواند اجرا شود که جامعه سلسله مراتبی موجه است و مدل خاصی از حکومت در آن برقرار است. من فکر میکنم این بسیار شبیه مدل جمهوری اسلامیاست.
هوشمند با بیان اینکه عدالت جهانی امروزه هم مهم است و نزاع درباره عدالت اقتصادی در میان جریانهای مختلفی چون اجتماع گرایان و لیبرالها وجود دارد یادآور شد: همچنین عدالت برای اقلیتها، فمینیستها و عدالت جهانی و نسبت دین و دموکراسی از دیگر مسایلی است که در جامعه ما امروز با چالشهایی مواجه است.
او در پاسخ به این سوال که چرا نظریه رالز در جهان اجرا نشده گفت: نوزیک هم گفت وقتی درباره عدالت حرف میزنیم باید مشخص کنیم که رالزی هستیم یا نه! رالز میگوید اساسا فهمیدن نظرات یک فیلسوف بسیار از نقد کردن آن سخت تر است. بنابراین رالز یک پارادیمیرا ایجاد کرده و همه فیلسوفانی چون نوزیک، کوهن و ... به دیالوگ با آن میپردازند اما چارچوبش را نمیتوانند انکار کنند.
هوشمند با بیان اینکه رالز در کتابش پنج نظریه اقتصادی و اجتماعی را نام میبرد و میگوید سرمایه داری لجام گسیخته با نظریه من هماهنگی ندارد افزود: رالز میگوید سوسیالیزم دولتی هم به دلیل اینکه آزادیهای اساسی را نقض میکند هماهنگی ندارد. دولت رفاه هم باعث میشود ثروت کلان در اختیار عده ای قرار گیرد و آزادیهای اساسی ارزش واقعی خود را از دست میدهد. او دو مدل ارائه میدهد و دموکراسی مبتنی بر مالکیت فراگیر را که از مید گرفته شده به عنوان مدل ارائه میدهد و میگوید در این دولت منابع اساسی جامعه در مالکیت خصوصی جامعه نقض نمیشود و اداره شرکتهای بزرگ باید از طریق کارگران صورت بگیرد و سهمیدر شرکت داشته باشند. این باعث میشود انگیزه کاری بالاتر برود. مدل دیگر رالز سوسیال دموکراسی است که میگوید نظر او را محقق میکند.
نظر شما