آن چه در ادامه میآید، بررسی محتوایی گفتوگو با کامران پارسینژاد با عنوان نگاهی آسیبشناسانه به وضعیت پژوهش در ادبیات پایداری از منظر استادان زبان و ادب فارسی است.
پیدایش، ابداع، نوآوری، نواندیشی، آزاداندیشی و تحول بنیادین در گستره پویا و عظیم ادبیات پایداری به مبانی نظاممندی چون نخبهگرایی، کسب تجارت ارزشمند از رویدادها و پیامدهای پایداری، ژرفاندیشی و تحلیل اصولی بستگی دارد. پایداری و مقاومت از زمان پیدایش بشر در دورانهای مختلف همواره وجود داشته و ادبیات تا حد توانش توانسته در تبیین مقاومت و پایداری بشری نقشآفرینی کند. در طی سالیان متمادی، آثار بیشماری در حوزه ادبیات به منصه ظهور رسیدهاند و بالطبع پژوهشهای بیشماری در این وادی ارائه شده است.
پژوهشگران میدانند که ادیبان قادرند جهانی نو، بیهمتا و منحصربهفرد خلق کنند و این کار میسّر نمیشود مگر آنکه به زبان داستان اشراف کامل داشته باشند، از قدرت تخیل خوبی برخوردار باشند و اثر خود را مطابق اصول داستاننویسی و قالبهای ادبی به رشته تحریر درآورند. نویسنده داستان باید نسبت به مسائلی که در پیرامونش میگذرد بیتفاوت نباشد و تا آنجا که در توان دارد در ثبت و درک درست حقایق پنهان ساحت هستی دقت کند. او جهانی خاص را در داستانهایش میآفریند و با این کار، عملاً اندوختهها و تجارب ارزشمند بهدست میآورد و خود را از منظری متفاوت در اختیار مخاطبان قرار میدهد. این در حالی است که بسیاری از مردم از آگاهی و دانش لازم جهت درک مسائل پیچیده ساحت هستی برخوردار نیستند و اصولاً شناخت خوبی از رویدادها و مسائل مختلف پیرامونشان ندارند. ازاینرو، نقش محوری پژوهش و تحلیلگران ادبی به میان میآید. دراینراستا، مخاطب توقع دارد تا پژوهشگران ادبی کلیه مسائل پیچیده ساحت متن ادبی را برایش رمزگشایی کنند و تمامی رویدادهای مهمی را که از مقابل دیدگانش گذشته و او قادر به درک آنها نبوده، بازبینی و رصد کنند.
اصولاً پژوهش ادبی و آزاداندیشی ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و ضرورت وجود آزاداندیشی در ادبیات و هنر کاملاً احساس میشود. حیات ادبیات پایداری بهنوعی به آزاداندیشی بستگی دارد. درواقع، ضرورت درک این مسئله برای داستاننویسان ما، مانند ضرورت ماده حیاتی آب است برای انسان. ادبیات بههرصورت راه خود را پیدا میکند و در قالب و شکلهای دیگری حرفش را بیان میکند. هنرمندان ازطریق فنون، صناعات ادبی و تکنیکهای مختلفی ازقبیل ایهام، طنز، تمثیل، نماد و سایر عناصر ادبی ناگفتههای پایداری را بیان میکنند و هیچگونه جای اعتراضی هم به این مسئله وجود ندارد، زیرا مهمترین خصیصه ادبیات چندوجهی بودن آن است.
گستره و پیشینه ادبیات پایداری
ادبیات پایداری یکی از مهمترین ژانرهای ادبی تأثیرگذار در جهان است که تنها روایتگر رویدادهای جنگ و مسائل پیرامون آن نیست؛ ادبیات پایداری گستره عظیمی را شامل میشود که ادبیات جنگ، بخشی از آن بهحساب میآید. درمجموع، هر رویداد، کشمکش و مضمونی که بیانگر نوعی استقامت و پایداری در تقابل با نیرویی خارجی باشد در حوزه ادبیات پایداری جای میگیرد.
ادبیات پایداری از پیشینه بسیار طولانی و غنی برخوردار است و قرنهاست که این ژانر ادبی در غرب حضوری جدی دارد. شایان ذکر است که تاریخ و مورخان بخش ناچیزی از پایداری را ثبت و مطرح میکنند و آنچنان تمایلی به تشریح جزئیات ندارند. تاریخ غالباً به مسائل عمده و اصلی پایداری و پیامدهایش توجه دارد و به مسائل پیرامون پایداری چندان توجهی ندارد. ازاینرو، برای ثبت رویدادهای مهم پایداری باید به ژانر ادبیات داستانی روی آورد. ادبیات داستانی همواره بر آن بوده تا رویدادهای مختلف پایداری را بدون کموکاست ثبت کند؛ رویدادهایی که از چشم مورخان دور میماند و تاریخ توانایی پرداختن به آنها را ندارد. لذا در وادی پایداری، ادبیات داستانی است که فراتر از شعر میتواند به ثبت حقایق تاریخی بپردازد. جدای از آن، میزان تأثیرگذاری ادبیات فراتر از تاریخ و ثبت حقایق است. بررسی و واکاوی ادبیات پایداری بهواسطه پژوهش در این راستا امکانپذیر است. توجه به این مسئله مهم ضروری است که بخشی از منابع ادبیات پایداری ازطریق خاطرهنویسی و مستندنگاری تأمین میشود، اما بخش عمده کار باید از راه پژوهش ادبی و براساس اسناد و مدارک معتبر بهجایمانده انجام شود.
پژوهش پایداری محملی برای طرح اندیشههای نو و ناب
پژوهش در حوزه ادبیات پایداری، ضمن ترسیم چهره حقیقی پایداری، باید محملی برای طرح اندیشهها و تجارب ناب باشد و بتواند با ساختاری مستحکم، طرحی نو دراندازد و مضامین بدیعی مطرح سازد. در دوره کنونی از پژوهشگران ادبیات پایداری بیش از هر زمان توقع میرود تا بسیار مقتدرانه نقشآفرینی کنند و در بستر جامعه ادبی جریانساز باشند. برایناساس، بایسته است پژوهشگران ادبیات پایداری با تبیین ساختار و بنمایههای بهکارگرفتهشده در آثار ادبی، نواقص کار را مشخص کنند و این کار تنها با افزایش میزان تحقیق، تجربهاندوزی، دست یازیدن به آگاهی و شناخت پیرامون پایداری، نقد و ارزیابی و پژوهشهای بنیادین حاصل میشود.
برایناساس، پس از ظهور ذهنیتهای نو و خلق آثار ادبی در حوزه پایداری، لازم است هرگونه یکسونگری و برداشتهای جانبدارانه کنار گذاشته شود و منتقدان به ارزیابی، رصد و آسیبشناسی ادبیات این حوزه بپردازند و همچنین، با بهرهگیری از انواع شیوههای نقد ادبی، با دقت و ریزبینی خاصی به مصاف آثار ادبی تولیدشده بروند و فرازها و فرودهای آن را تبیین و مشخص سازند. دراینراستا، باید دید که ادبیات داستانی تا چه حد توانسته است زوایای پنهان رویدادها و پیامدهای نفس پایداری را در حوزههای مختلف رزمی، اجتماعی، فرهنگی، قومی، نژادی، جنسیتی و... نشان دهد. این در حالی است که بسیاری از صاحبنظران در ایران تاکنون به بررسی دقیق روند خلق ادبیات پایداری نپرداختهاند و برای نظریههای خود هیچگونه پشتوانه و دلیل بنیادین و منطقی ارائه ندادهاند.
چند پیشنهاد برای پژوهش و مطالعه
دراینراستا، مباحث و سؤالات طرحشده زیر میتواند مد نظر تحلیلگران باشد:
بررسی عملکرد مراکز دولتی و نیمهدولتی؛
نقشآفرینی و تأثیرگذاری جشنوارههای ادبی در خلق ادبیات پایداری؛
بررسی نقطهنظرات صاحبان نظر در این وادی؛
تحلیل و ارزیابی ادبیات پایداری و شیوههای داستانپردازی رایج؛
تحلیل جریانها و انواع گونههای ادبیات پایداری؛
تحلیل نقشآفرینی خاطرات و مستندات و تأثیر آن بر روند شکلگیری ادبیات؛
بررسی تطبیقی ادبیات پایداری در غرب و ایران؛
ارائه راهکارهای عملی برای ارتقای سطح کیفی و کمّی ادبیات پایداری؛
آیا باید پذیرفت هیچ حقیقتی حقیقت محض نیست؟ آیا میتوان تا حدودی حقایق پایداری و مضامین بهکارگرفته در آن را نسبی برداشت کرد؟
آیا در بیان حقایق پایداری تنها باید سادهنویسی کرد، بهگونهای که همه مضامین آن برای عموم قابل درک باشد؟
آیا در توصیف پایداری و شرح حقایق آن میتوان از ساختار و طرحی پیچیده سود جست؟
جایگاه عینیتنگری در این حوزه چیست؟
آرمانگرایی تا چه میزان میتواند در بازشناخت حقایق پایداری تأثیرگذار باشد؟
جدای از این، میبایست نحلهها و مکاتب ادبی با دقت و موشکافی خاصی که در نهاد نویسندگان و تحلیلگران ادبی وجود دارد، مورد ارزیابی قرار گیرند تا از این طریق بتوان ادبیات بومی پایداری را براساس انواع مکتبهای رایج ادبی تبیین و ارزیابی کرد. گرایش شدید به عنصر دلالتگری و مستندسازی و بالطبع رئالیسم، نقش محوری و تعیینکنندهای در حوزه ادبیات پایداری ایفا میکند. در گذر زمان، نویسندگان به نحلههای ادبی مختلفی روی آوردهاند، اما همواره و در همهحال رئالیسم را سرلوحه کارهای خود دانسته و از انواع رئالیسم ادبی سودها بردهاند. لذا، در ابتدای راهی که پیش رو داریم، لازم است پژوهشگران عرصه ادبیات پایداری رئالیسم ادبی را بهدقت واکاوی کنند.
دراینمیان، سایر نحلهها و جریانهای ادبی چون رئالیسم جادویی، سوررئالیسم، ناتورالیسم، مدرنیسم، که گاه بهعنوان ابزاری برای تحریف حقایق پایداری و پیامدهایش مورد استفاده شماری از نویسندگان قرار میگیرد، نباید از نظرها مخفی بماند. دگرگونی و سیاهنمایی حقایق پایداری، معمولاً با بهکارگیری تکنیکها و شگردهایی که در بطن این قبیل نحلهها نهفته است، صورت میپذیرد و برخی مخاطبان داستان، بهسبب ناآشنایی با ترفندهای مختلف ادبی، اغفال میشوند و از دست یازیدن به حقایق مسلّم بازمیمانند. باید به این مسئله توجه داشت که تأثیرپذیری مخاطب از ژانر ادبیات داستانی از مطالعه آثار علوم انسانی همچون کتب تاریخی بسیار بیشتر است. ازاینرو، داستاننویسان میتوانند تأثیر چشمگیری بر مخاطبان خود بگذارند و این کار میسر نمیشود مگر اینکه داستانهای قوامیافته با پرداختی قوی و طرح بنمایههای درخور توجه خلق شوند.
نیاز به تعیین میزان نقشآفرینی و جریانسازی مراکز مرتبط با ادبیات پایداری
یکی دیگر از مسائلی که باید به آن توجه کرد نقشآفرینی مراکز دولتی و خصوصی در رشد و شکوفایی ادبیات پایداری است. طی سالیان متمادی، آثار بیشماری در حوزه ادبیات پایداری در ایران خلق و راهی بازار کتاب شده است. در پی آن سازمانها و نهادهای مختلف دولتی در این گستره بزرگ و سرنوشتساز فعالیت کردهاند. میزان تأثیرگذاری مراکز ادبی تنها ازطریق پژوهش ادبی ممکن است. متأسفانه، در ایران پژوهشهای عمیقی در اینباره صورت نگرفته است و میزان نقشآفرینی و جریانسازی مراکز ادبی مرتبط با ادبیات پایداری هنوز مشخص نشده است. ازاینرو، این مراکز و نهادها برای برنامهریزی و اهداف آتی خود طرح مدوّن و مشخصی ندارند، زیرا با نقاط ضعف و قوّت خود آشنایی کافی ندارند.
لذا باید با سرمایهگذاری مناسب، عملکرد و نقش سازمانهای دولتی و خصوصی بررسی و تأثیرگذاری این نهادها در بستر جامعه ادبی ارزیابی شود. جدای از مسائل طرحشده، لازم است آثار مطرح ادبیات پایداری در دهههای مختلف مورد سنجش قرار گیرد و بسیاری از مسائل مطرحشده چون سفارشینویسی، شعارنویسی، تولید انبوه داستان، آرمانگرایی و سیاهنمایی و... مطرح و مورد تحلیل قرار گیرد.
نظر شما