آمریکاییها به هدف نجات گروگانهایی که در ایران گرفتار شده بودند، عملیاتی موسوم به عملیات پنجه عقاب را به اجرا گذاشتند. شکست خوردند و به آنچه میخواستند نرسیدند. ما آن را دست حمایت خدا دیدیم، اما روایت آنان از این ماجرا چیست؟
«بحران» خاطرات روزنوشت ویلیام هامیلتون جردن است که آن زمان رئیس کارکنان کاخ سفید و یکی از نزدیکترین مردان به جیمی کارتر، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا بود. راوی، نگرانی کاتر را به چشم دید و در التهاب و نگرانی او درباره چگونگی آغاز و اجرا و فرجام عملیات شریک بود. همچنین دید که کارتر بعد از شنیدن خبر شکست چه واکنشی داشت و چگونه برای حفظ آبرو و وجهه خود تقلا میکرد. در بخشی از کتاب میخوانیم: «از صبح امروز نمیتوانستم هیجان خود را پنهان کنم. مرتبا به ساعت خود نگاه میکردم و پیش خود مجسم میکردم چارلی و افراد او الان در چه وضعی هستند. هیجان و نگرانی من بالاخره توجه الئانور (منشی دفتر رییس ستاد کاخ سفید) را هم به خود جلب کرد و گفت: امروز شما را چه میشود؟ حالتان عادی نیست.»
راوی ادامه میدهد: «ماجرای ماموریت نجات از موارد نادری بود که الئانور در جریان کار من از آن خبر نداشت. کارتر به همه ما سپرده بود که در این مورد با هیچکس حتی منشیهای محرم و رازدار خود هم صحبت نکنیم. نزدیک ظهر رییسجمهوری مرا احضار کرد، وقتی که وارد دفترش شدم او را خیلی افسرده و ناراحت دیدم. پیش از اینکه من سخن بگویم خود او شروع به صحبت کرد و گفت: الان خبر بدی به من دادند. دو هلیکوپتر ما در شروع عملیات سقوط کرده است. و بلافاصله اضافه کرد: اما من برای دادن این خبر شما را احضار نکردهام، ونس (وزیر امور خارجه آمریکا) میخواهد استعفا بدهد. از شنیدن این خبرها گیج و مبهوت شدم. سقوط هلیکوپترها و احتمال شکست عملیات نجات و استعفای ونس ضربه سنگینی بود. کارتر که متوجه بهت و ناراحتی من شده بود، گفت: راجع به این موضوع فعلاً با هیچکس صحبت نکن، من فقط ماندیل را در جریان گذاشتهام. فکر کن چه باید بکنیم.»
پنجه عقاب، عملیات نافرجام
عملیاتی که آمریکاییها آن را عملیات پنجه عقاب مینامیدند، به هدف نجات گروگانهایشان در ایران طراحی و اجرا شد. البته اقدام نظامی، آن هم به این شکل و شیوه، نخستین انتخابشان نبود. ابتدا از تهدید و فشار استفاده کردند و بعد – طبق عادت همیشگی - به تحریمهای اقتصادی روی آوردند. اما نه از تهدید و فشار به آنچه میخواستند رسیدند و نه از تحریمهایی که اعمال کردند نتیجه مطلوبشان را گرفتند. ایران انقلابی، مرعوب نشد و پا پس نکشید. همین مقاومت، برای آنان که عادت کرده بودند همهچیز را به زور پیش ببرند و گره کارشان را با ارعاب باز کنند، بسیار عجیب بود. حتی شاید یکی از دلایل سردرگمی کارتر و مشاورانش، و خطاهای مکرری که در آن مقطع مرتکب میشدند به همین تعجب عمیق و ناتوانی در تحلیل درست ماجرا برمیگشت. نمیدانستند باید با ایران انقلابی چه بکنند و چون نمیدانستند، عملیات نظامی محدودی که به زعم خودشان به نقشهای دقیق و پیچیده متکی بود به اجرا گذاشتند. میدانیم که شکست خوردند.
اما تازهترین کتاب درباره ماجرای طبس و اقدام نظامی بدفرجام آمریکاییها در ایران، «عملیات پنجه عقاب» نام دارد که اواسط سال گذشته منتشر شد و عنوان فرعی آن، به خوبی محتوایش را توضیح میدهد: «تلاش نافرجام در خاتمه دادن به بحران گروگان گیری در ایران.» این کتاب نیز، مثل کتاب «بحران» روایت آمریکایی از آن ماجرا است، با این تفاوت که حوادث از زبان عدهای از کسانی روایت میشود که خودشان در متن عملیات حضور داشتند و اتفاقات را از نزدیک مشاهده کردند. همچنین نویسنده کتاب، جاستین ویلیامسون، به کمک اسنادی که گویا از سال ۱۹۹۲ از طبقهبندی محرمانه خارج شدهاند، شکافها و ابهامات موجود در خاطرات شاهدان را پُر میکند و سیری نسبتاً کامل از عملیات، از شروع تا شکست به خواننده ارائه میدهد. به عبارت دیگر، این کتاب، پژوهشی درباره شکست نظامی آمریکاییها در طبس و تأملی بر چرایی و چگونگی این شکست است و نویسندهاش میکوشد تا واقعیتهای آن ماجرا را از غبار فراموشی و جعل و پنهانکاری بیرون بکشد. ناگفته نماند که کتاب «عملیات پنجه عقاب» با ترجمه محمد معماریان از سوی موسسه انتشاراتی روزنامه ایران منتشر شده است.
نظر شما