مهرو پیرحیاتی، داستاننویس و منتقد ادبی یادداشتی را درباره نمادهای کمدی الهی دانته نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانید.
انسان درهرعصری برای پیدا کردن جواب این معمای حل نشده دست به آویختههایی ازنوع مفاهیم باطنی «شهودی» میزند؛ گواینکه خبر از دنیای ارواح وی را در این دنیا ماندگارتر میکند. یا تمامی راز و رمز ندانسته دنیای خاکی را کشف میکند. ناگفته پیداست نوشتن در این مورد مهم، محدود به زمان و مکان خاصی نیست. در هر برهه از زمان به مقتضیات روزگارخویش عدهای دست به سفرنامهنویسی آن هم از نوع تخیلی و یا موشکافی درمورد تجربههای ازوتریسم «معرفت باطنی» زدهاند، تنها به این امید که معمایی راکه خود یافتهاند به انسان فانی بدهند یا آنکه درحلقه این معرفت به کمال مطلق برسند.
با نگاهی به ادبیات جهان متوجه میشویم که دانته اولین کسی نیست که در مورد بهشت و دوزخ نوشته است. بلکه کسانی مثل اراداویراز، سنایی، حی بن یقظان یا عطار قبل از او این راه را رفتهاند. فقط میتوان گفت که تفسیر دانته از همه مفصلتر است. اگر چه در مورد بهشت و دوزخ تفسیرهای فراوان نوشته شده است. چنانکه دون میگوئیل آسین پلاسیوس مستشرق اسپانیایی کتابی درمورد تاثیرات اسلام درآثار دانته نوشته و نشان داده است که بسیاری از سمبولها و اصطلاحات این شاعر را پیشتر علمای باطنی (شهودی) اسلام مانند محی الدین عربی به کار گرفتهاند.
قبل ازدانته، دو شاعر متفکر مسلمانِ عربزبان، یکی در غرب عالم اسلام «اندلس» به نام «ابوالعلاء معری» کتابی به نام «الغفران» و دیگری در مرکز عالم اسلام یعنی سوریه به نام «ابوعامراحمد بن عبدالملک» معروف به ابن شهید درمورد بهشت و جهنم مطالبی نوشتهاند.
به همین دلیل عمر فروخ نویسنده کتاب «ابوالعلا فیلسوف» به الهام گرفتن دانته از«رساله الغفران» در نوشتن کمدی الهی اشاره میکند. او سبک داستاننویسی و تحول فکری دانته را وام گرفته از « کتاب الغفران» میداند. همچنین نقد احوال قهرمانان داستان یعنی یکی را در بهشت گذاشتن و دیگری را در جهنم جای دادن را، تحتتاثیر این کتاب میداند. یا قصه سمبولیک «حی بن یقظان» زنده بیدار نوشته ابن سینا که ابن طفیل اندلسی به الهام از آن کتابی به همین نام نوشته و ادوارد پاک آن را به لاتین و جرج کیت به انگلیسی ترجمه کرده است جملگی را متاثر از دیگری میداند.
در تمامی زمانها از گذشتههای دور تا به امروز انسانها با ادبیات زندگی کردهاند. «شعر، داستانهای فولکوریک، آوازها و آواهای محلی» همه نشان از این دارد که ادبیات دارای موجودیتی زنده و پویاست و در مسیر رویش خود ناگزیر از اقتباس، ترکیب، تاثیر و بازآفرینی است. البته شاید در تمامی مقولههای نامبرده با موضوع و مضمون جدیدی روبهرو نشویم؛ اما این تکرار و بازخوانی متنها خود باعث حفظ آثار ارزشمندی از دور تا هنوز است. اگرچه منتقدان در این مورد معتقدند در ادبیات و هنر هرحرف و نگاهی باید تازه باشد؛ اما نمیتوانیم از موارد نابرده به طور کامل چشم پوشی کنیم. با این تفاسیر در این نوشته برآنیم تا با بعضی مفاهیم دراین اثربزرگ روبه روشویم و این معانی را واکاوی کنیم. مفاهیم کلیدی مانند دوزخ، برزخ، بهشت، سالک یا رهرو، پیر یا خضر راه، سوفیا، اعداد و رعد و برق آورده شده است.
دوزخ
عارف کامل عزیز نسفی میگوید: «جمله آدمیان را اول گذر بر دوزخ خواهد بود و
آنگاه به بهشت رسند. بعضی در دوزخ بمانند و از دوزخ نتوانند گذشت و بعضی از دوزخ
بگذرند و به بهشت برسند که حقیقت بهشت موافقت است و بعضی از دوزخ بگذرند و به بهشت برسند که حقیقت بهشت موافقت است و حقیقت دوزخ مخالفت و بدانکه بهشت و دوزخ در میان جان تست و با خود حمل میکنی. بهشت اخلاقهای پسندیده تست و جهنم اخلاقهای ناپسند تست». بنابراین تعریف؛ دوزخ چیزی جز خاموش شدن باطن و نوردرون آدمی نیست، آدمی اگر توجه به عنایت خداوند نداشته باشد کم کم باطنش رو به خاموشی میرود، آنگاه عنایت جایش را به تحمل میدهد و اگر در مرحله تحمل سالک تلاش نکند هر روز سرد و سردتر میشود. شاید روزی به سکون کامل برسد و آن روزاست که انسان موجودی میشود در قالب تن بدون معنای نهفته در خودش، افسرده و بیروح. دوزخ در اصل مرحله سطحی آدمی است. همان مرحله که با جانوران یکسان است. یک جسم خاکی و زمینی که مثل حیوانات میخورد، میخوابد. با شهوتی حیوانی.
برزخ
فاصله بین تن و روح یا باطن است. در این مرحله سالک عنایت خداوند را حس میکند و درونش برزخ میشود (پذیرفتن رنجها) درجستوجوی این تشنگی به سر میبرد. بنابراین برای رفع این تشنگی باید بتواند با آزادی خود اختیاری به دست بیاورد تا از این مرحله هم به سلامتی گذر کند. در برزخ تضادی عمیق در درون سالک با مرحله دوزخ پیش میآید که ما این تضاد را در همان جملههای آغازین سرود درک میکنیم «بر امواجی بهتر، زورق کوچک ذهنم، بادبانهای خود برافراشت» آدمی گاهی سیر در نزول دارد و گاهی سیر در صعود تا اینکه عنایت خداوندی را با تمام وجودش درک کند. زمانی که درک وی عمیق شد. عنایت حضرت حق دردرونش مینشیند و رو به سوی کمال مینهد که مسیری است بهشتی البته در آن مرحله هم راه به نوعی دیگر ادامه دارد. همانطور که دانته معتقد است برزخ همان فرو ریختن دیوارهای زندان به هر قیمت است! طوری که روح قادر باشد سرانجام آزادی خود را بازیابد تا بتواند نور پاک و عاری از خدشه(واقعیت) را تحمل کند.
بهشت
رسیدن سالک به آرامش درونی است، جایی که خداوند را میبیند بدون اینکه یادش
رفته باشد مراحلی را طی کرده و در هر لحظه عنایت آن مراحل را درسینهاش نهفته دارد. اگر عنایت نبود، کار سالک سخت و غیر ممکن میشد وقتی سالک به این مرحله میرسد چشم او دیگر چشم زمینی نیست و او همه چیز را راهش( خدا) و خدا(راهش) را همه چیز میداند و درونش بهشتی میشود. آنگاه جهان را غوطهور در هالهای از عشق میبیند در آن لحظه است که قصد معشوق میکند چون او با جهان یکسان و یک صدا شده است هم میبیند و هم میشنود.
اعداد
در این کتاب بزرگ با اعدادی مانند: ( 3، 9، 10) مواجه میشویم. اگر این اعداد را
صرفا به جهت نمادشناسی بررسی کنیم قطعا در خور توجه است. چنانچه دانته کتاب را به سه نام دوزخ، برزخ، بهشت نامگذاری کرده است. همچنین در سه مجلد انتخاب کرده که به نظر میرسد سه نماد تثلیث است. همچنین 33 سرود که هر سرود به بندهای سه بیتی تقسیم شده است. سفر دانته به آن جهان 10 روز طول میکشد در این فاصله بئاتریس بر او وارد میشود که تا انتهای این سفر فقط 33 سرود باقی مانده است. معنای عددی اسم بئاتریس 9 و معنای عددی نام دانته هم 9 که نتیجه آن 18میشود 18 به معنای(حی زنده) است. البته عدد ده هم نمادی از مقیاس وحدت است. نکته قابل توجه در سلوک دانته صرفا سمبلیک بودن آن است؛ چراکه به نظر میرسد این اعداد فقط معنایی ظاهری برای دانته داشته است، نه مفهومی سلوکی. عارف در طی طریق و سیر و سلوکش به مراحلی میرسد که نبض وجودیش وابسته به جهان و حضرت احدیت میشود و ارادهاش در اراده او حل میشود، آنگاه گفتار، کردار و پندارش به طور اتوماتیک بویی از حضرت حق میدهد. در این زمان چون تمام افعال او از درونی پاک منبعث میشود. انعکاس حالات او در بیرون مقدس و رمز گونه است لذا اگر اعدادی را به کار برده است یا گفتاری را که بعدا هویتی رمزگونه و مستعار یا قابل بحث است همه آن به خاطر ذات متعالی عارف و سالک است. اعداد بیشتر نمادند تا اصل موضوع. شخصی مثل دانته نیز از این قاعده مستثنی نیست. اگر این گونه باشد او مقداری مسئله را فلسفی کرده است تا عرفانی. عشق جمع اعداد و ارقام نیست تا بتوان آن را به آزمایش گذاشت، آنها را زیر هم نوشت و بعد آنها را جمع کرد.
خضر راه
دانته در اینجا متوجه میشود برای سلوک در این دنیا و طی مراحل از میدانها و پلههای هولناک این جهان نیازمند پیری روحانی است. راهنمایی که با چراغ معنویت و تجربههای سلوکیاش بتواند مراحل سخت را برایش روشن کند. دانته، ویرژیل را انتخاب میکند و شاید بهتر باشد بگوییم ویرژیل او را میبیند. تمامیت وجودی دانته را میبیند. دانته بعد از طلب، ویرژیل را مییابد. در اصل پیردهر(خداوند) پیر راهش را که ویرژیل است برایش میفرستد. مواجه شدن با شبح ویرژیل نشان میدهد، ما همیشه کسی راکه دوست داریم در رویاهایمان میبینیم.
مرگ باطنی
نوشتن و گفتوگو در مورد سیر و سلوک سخت است آن قدر که قلم یاری نمیکند چون این امر مثل مصادیق دیگر تجربهای بسیار شخصی است و در عین حال بهشدت شهودی است؛ بنابراین این کار را سختتر میکند؛ اما فکر میکنم یک سالک در سیر و سلوکش با مواردی که نویسنده در چند کلمه نشان داده است مانند به هم ریختگی، بینظمی و مرگ باطنی که ختم آن است بارها درگیر شده است تا آنجا که آن را با تمام وجودش لمس میکند. این مرگ باطنی به وضوح در آنها دیده میشود. مثل یک بی هدفی و سردرگمی این آشفتگی در کل زندگیشان جریان مییابد تا آنجا که جهنم یا همان مرگ باطن را تجربه میکنند.
معنای تبعید برای دانته
دوران تبعید دانته چیزی بیش از هبوطش نبوده است او عاقل شده بود و دیگر تاب و توان
سکونت در زمین رفاه و آسایش را نداشت. حضرت حق او را به سرزمین برهوت تنگدستی، سختی و تلاش فرستاد تا بیشتر به موجودیت خویشتن بیندیشد، یعنی آنچه در خودش داشت را هویدا کند، کاری که در رفاه و آسایش سبزه و گیاه وجاه ومقام پیدا نمیشود. همان جوهری که تنها با صیقل و نداشتن آرزوهای کاذب امکانپذیر است. جوهر دانته، همان کمدی الهی دانته بود.
عذابها
عذابها در اثر دانته بیشتر روحی و روانی است با نمود فیزیکی چنانچه این شاعر
در سروده 4 از نوعی ترس قدیمی صحبت میکند. همان ترس از گناه که از ازل تا ابد همراه انسان بوده و یا ترس از ناشناختهها. ترس از انتخاب درست یا غلط. بخشی از این ترس نهفته در وجود دانته به نوع آموزش دینی او برمیگردد؛ چراکه در کلیسای زمان دانته دین را با ترس و وحشت به آنها آموزش میدادند. روحانیهای کلیسا انسانها را به دو دسته سیاه و سفید و یا خوب و بد تقسیم میکردند. برای همین دوزخ جای انسانهای خاص بود و با شگقتی میتوان دریافت که آگاه کردن و هدایت انسان از طریق ترس و وحشت همیشه به طور مقطعی و آنی میتواند کاربرد داشته باشد ولی آگاهی و آموزش با مهر و همدلی، گذشت و انعطاف عمری طولانی و بقائی جاودان دارد و ما این تاثیر منفی را میتوانیم در جهانبینی دانته بهوضوح ببینیم طرز فکری که در اصل از طریق مذهبش به او خورانده شده بود و این مسئله در سروده بیست و هشتم هویداست.
اشرف مخلوقات
با نگاهی ظریف و عمیق میتوان عمق ارتباط، تکاپو و تلاش گروهی را درعالم ملکوت به جهت نجات یک انسان ببینیم. خاصه وقتی قرار باشد کسی مورد عنایت حق قرار بگیرد همه دست به دست هم میدهند تا آن شخص مورد نظر را دریابند و این همان ارزش حقیقی انسان است. چنانکه میبینیم برای دانته «ویرژیل، بئاتریس، مریم عذرا» در اتحادی خداگونه به تلاش دست میزنند. انسان اگر بتواند این گونه مطالب را با دقت بیشتری دنبال کند، گویی کشف و شهودی عظیم بر وی رخ مینماید و باعث دلگرمی و خوشبختی بیشتر او میشود. زیرا سعی میکند کاری کند که این ارتباط را بیشتر و بهتر لمس کند یعنی همیشه این دو جاریست اگر ما هم جاری باشیم. قطعا این اتفاق در درون و بیرون برای دانته قابل درک و فهم بوده که توانسته چنین تجربه باطنی زیبایی را برای تمام قرون به ودیعه بگذارد.
گشایش
دانته در آخرین لحظه شکست نهاییاش با شبح ویرژیل مواجه میشود. همیشه لحظه نهایی ناامیدی و شکست همان طلوع فجر و ایجاد معجزه است. کلمه ناگهان آمده که منظور الهامات درونی است که در این لحظات کسانی بر درون و قلب سالک ظاهر میشوند که او به آنها بیشترین کشش و جذبه را دارد و در هر دین و آیینی متفاوت است. برای ما مسلمانها اولیا، ائمه یا عرفای بزرگ مسلمان تجلی میکند و مکان در این مسئله نقشی ندارد. با نگاهی گذرا بر ادیان و بعضی مذاهب و طرق عرفانی به حقیقت این مسئله پی خواهیم برد؛ چراکه سیندخت بر سهروردی ظاهر میشود. مریم عذرا در دین مسیحیت و بئاتریس که همان سوفیای عرفای اروپایی است در زمانی دیگر بر دانته ظاهر میشود که همگی برای دستگیری وی آمادهاند.
سلوک دانته
سالک بعد از سیر و سلوک اولین چیزی که نصیبش میشود رهایی و آزادگی در مواجه با ادیان و مذاهب دیگر است؛ چراکه مذهبش عشق میشود. جای تعجب این است که سالکی مانند دانته هنوز در بند مسیحیت زمانش گیر کرده است. او بیشتر یک روحانی کلیسایی است که اگر این را بپذیریم آن وقت میتوان قبول کرد که او در مورد اسلام آن گونه بیندیشد و بنویسد.(سروده بیست و هشتم) البته هیچ سالک و عارفی نمیتواند در بند عیب جویی از ادیان دیگر باشد؛ چراکه همه را در راستای یکدیگر و بهنوعی کاملکننده آن دیگری میداند. چون سالک به درجهای از معنای دین و دینباوری میرسد که همه چیز را در وحدت میبیند. دلیل دیگر رد دین و آیین اسلام توسط دانته شاید این باشد که اسلام با آمدنش بردهداری و پادشاهی را در جهان مردود شمرده است. اسلام با آمدنش پیرو ضعفا شد و این مسئلهای نیست که دانته از نظر سیاسی آن را پذیرفته باشد؛ زیرا نگاه جهانداری دانته اتحاد بین مسیحیت و امپراطوری بوده لذا در ذهن دانته این نحوه حکومتی قابل قبول نبوده است.
نظر شما