سیدهفاطمه یاحسینی، یکی از این مترجمان علاقهمند به سفرنامههاست. وی دختر سیدقاسم یاحسینی، نویسنده و مورخ صاحبنام جنوبی و متولد 1370 در بوشهر است. یاحسینی به تشویق پدر و مادر از همان کودکی به زبان انگلیسی علاقهمند شد و در دوره دبیرستان در کنار تحصیل در رشته ریاضی- فیزیک، موفق شد دیپلم زبان خود را بگیرد. وی سال 78 وارد دانشگاه خلیج فارس بوشهر و در رشته مدیریت صنعتی مشغول به تحصیل شد. در همین دوران بود که نخستین ترجمههای خود را از انگلیسی به فارسی آغاز کرد.
یاحسینی، سال 1391 دوره کارشناسی را به پایان رساند؛ چون شاگرد اول دانشگاه در رشته خودش بود، بدون کنکور در همین دانشگاه ادامه تحصیل داد. او سال 1394 موفق به اخذ کارشناسیارشد در مدیریت صنعتی شد و دگرباره چون شاگرد ممتاز رشته خود بود، اجازه پیدا کرد بدون کنکور، وارد دوره دکتری شود؛ اما چون دانشگاه خلیج فارس در آن زمان، چنین مقطعی را برای این رشته تحصیلی نداشت، موفق به گذراندن دوره دکتری نشد و به کار ترجمه کتاب و مقاله بهویژه سفرنامهها روی آورد. سیدهفاطمه یاحسینی، تاکنون دو کتاب مستقل به نامهای «آنفولانزای 1918 در آمریکا و ایران» و «ایران در دوران قحطی؛ روایتی از دیدار شرق و سفر رفت و بازگشت» و یک کتاب هم با همکاری سیدقاسم یاحسینی (پدرش) به نام «راه شاهی و راه آهن بوشهر- برازجان» و چندین مقاله منتشر کرده است. وی در حال حاضر سرگرم ترجمه یک سفرنامه دو جلدی و 800 صفحهای از انگلیسی به فارسی است.
او علاقه زیادی به ترجمه سفرنامهها دارد و در این باره میگوید: «با اینکه ترجمه سفرنامهها کار سودآوری نیست؛ ولی رسالت خودم را اینگونه تعریف کردهام؛ سراغ کارها و موضوعاتی بروم که دیگران تلاشی برای آن نمیکنند؛ اما اهمیت آنها واقعا زیاد بوده و هنگامی که کار به چاپ میرسد، افراد و محققان زیادی آن را رفرنس خود قرار میدهند.»
چه انگیزهای موجب شد به ترجمه رو بیاورید؟
من بهدلیل اینکه انگلیسی را خوب میدانستم همیشه در دانشگاه منابع را به زبان اصلی میخواندم و برای خود یا دوستان ترجمه میکردم؛ اما کار واقعی ترجمه از زمانی آغاز شد که بهصورت پارهوقت مطالبی را که پدرم، سیدقاسم یاحسینی، از من میخواست برایش ترجمه میکردم تا به منابع دست اول دسترسی داشته باشد. یک روز از من خواست تا به کتابی که نامش در پاورقی آمده بود، نگاهی بیندازم. من نیز جستوجو کرده و متوجه شدم آن کتاب ترجمه نشده است. به اصرار پدر، بخش مربوط به بوشهر آن را ترجمه کردم. با تشویق او، کمکم داستان برایم جالب شد و تصمیم گرفتم کل آن را ترجمه کنم و اینگونه شد که وارد عرصه ترجمه شدم.
اولین کتابی که ترجمه کردید، چه بود؟
اولین کتاب من «ایران در دوره قحطی» نوشته آقای ویلیام بریتل بنک است. کتاب ماجرای فردی انگلیسی است که در سال 1872 میلادی از بندر عباس وارد ایران شده و از دریای خزر ایران را ترک میکند. ماجرای سفر او داستانی خواندنی و در عین تلخی، شیرین بود. این کتاب از دورهای میگوید که ایران دچار قحطی شده و ایرانیان با مصائب زیادی دست و پنجه نرم میکنند. کتاب هم برای خودم و هم خوشبختانه برای مخاطبان جذاب بوده و تا بهحال چهار بار تجدید چاپ شده است.
چه احساسی از روزی که نخستین ترجمه شما منتشر شد، داشتید؟
من با فرایند چاپ همیشه آشنایی داشتم! از زمانی که چشمانم را باز کردم، در خانه ما کتابهای تازه به چاپ رسیده پدرم میآمد. پدرم همیشه میگوید: وقتی کتابِ تازهای چاپ میشود و برای اولین بار به دستش میرسد، گویی بچه قنداغشدهای را که ماهها برای حمل و پرورش آن زحمتکشیده، در آغوش میکشد! واقعا چاپ اولین کتاب و حتی کتابهای بعدی نیز برای من چنین حسی دارد. زمانی که فرد نتیجه یک یا چند سال تلاش و تحقیق خود را میبیند، بسیار لذتبخش است.
بهعنوان یک مترجم خانم و متاهل چه مشکلاتی را -در این سالهایی که به کار ترجمه مشغولید- تجربه کردید؟
خدا را شکر الان همه چیز با قدیم فرق کرده است. دیگر زن بودن و کنار آمدن با مشکلات خانه و کاری چندان دشوار نیست. درست است که باید ساعتهای استراحت و داشتن زمان کافی برای تفریح را کم کرد؛ اما با برنامهریزی و حمایت همسر راحت میتوان بههر دو رسید. قطعا از یک زن متاهل امروزی، نباید انتظار کاملی را داشت که از یک زن سنتی و کلاسیک میرفت! بالاخره زمانی که شما قرار است دو شغل خانهداری و در مورد من مترجمی را همزمان داشته باشی، این طبیعی است که بخشی از کارهای خانه تقسیم شده و در این زمینه حمایت همسر واقعا اهمیت دارد. از نظر من ماندگار شدن در تاریخ، ارزش این را دارد که شما صبحها زودتر بیدار شده، کمتر تفریح کنید و شبها بعد از همه به خواب بروید.
آیا در انتشار ترجمههایتان با مشکلی هم مواجه شدید؟
راستش را بخواهید برای انتشار نخستین کتابم، من واقعا خوش شانس بودم. برای این کار به راحتی با یک ناشر عالی و مشهور (نشر شیرازه) قرارداد بستم. بلافاصه بعد از چاپ هم کتاب، مورد توجه واقع شده و به چاپهای متعدد رسید؛ اما به مصداق این بیت: «عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها...» در کارهای بعدی مشکلات نشر شروع شد! برای مثال، کتاب دومم به نام «آنفلونزای 1918 در امریکا و ایران» که همزمان با شیوع بیماری عالمگیر کرونا بود، مجبور شدم آن را با هزینه شخصی چاپ کنم. این کار را دشوار کرد. کتاب سومم که اتفاقا کتاب بسیار مهمی در مورد راه بوشهر به شیراز با عنوان «راه شاهی و راهآهن بوشهرـ برازجان» است و اسناد آن بهسختی بهدست ما رسید و زحمت تحقیق آن را پدرم کشید، بسیار زمان برد تا چاپ شود.
کتاب دیگرم که از ترجمههای من در مورد مفاهیم فلسفی و روششناختی در تاریخ است که با وجود ارزش بسیار بالای تئوریکی که دارد اما هنوز به چاپ نرسیده است! چراکه نهادهای دولتی درباب چنین موضوعاتی سرمایهگذاری نمیکنند و برای بخش خصوصی نیز بهدلیل هزینههای بالای چاپ ممکن است بازگشت سرمایه خوبی نداشته باشد، بههمین دلیل گاهی اوقات کارهای واقعاً عالی و موضوعاتی که در مرز دانش هستند، مدتها طول میکشد تا به چاپ برسند (در حاشیه این را بگویم که پدرم حدود هشتاد عنوان کتاب چاپ نشده دارد! جهت اطلاع ناشران محترم!).
بیشتر با چه انتشاراتی کار میکنید؟
خوب همانطور که میدانید انتشاراتی خوب اگر اهمیتش از کتاب خوب بیشتر نباشد، کمتر هم نیست؛ چراکه کتاب شما هر چقدر هم خوب و اصیل باشد، اگر ناشر نتواند آن را خوب توزیع کند، کتاب کاملا به هدر میرود و اصلا دیده نمیشود. خدا را شکر کتاب اول من با نشر شیرازه و با همکاری استاد کاوه بیات بهچاپ رسید. انتشارات نشر شیرازه، یک بنگاه نشر کاملا نامآشنا، قوی و موفقی است. برای همین در کنار خوب بودن کتاب، توانست تقریبا در همان بدو انتشار، توجه بسیاری را به خود جلب کند. دو کتاب بعدی من از سوی نشر «هامون نو» با مدیریت مهدیه امیری و اسماعیل حساممقدم منتشر شد که یکی از نشرهای قوی استان بوشهر بهشمار میرود و توزیع خوبی نیز برخوردار است.
استقبال از کارهایتان چطور بوده است؟
کتاب قحطی ... با استقبال واقعاً خوبی روبهرو شد. بهطوری که من از همه قشر و همه سن مخاطب داشتم. برای مثال نوجوانان شانزده ساله و افراد هفتاد ساله کتاب را خواندنی توصیف کردند. یادم میآید یکی از دوستان تعبیر جالبی داشت؛ میگفت: زمانی که سفرنامه را شروع کردم، گویی من نیز چمدان خودم را بسته و با آقای بریتل بنک به جاهای مختلف سفر کردم. به گفته مخاطبان، کتاب چنان خواندنی بوده که تا پاسی از شب بیدار ماندهاند تا آن را به پایان برسانند.
در انتشار کتابی ناموفق بودید مثلا از آن استقبال نشود؟
بله؛ شکست لازمه کار است و نمیتوان گفت هیچکس در کارهایش شکست نمیخورد. کتاب آنفلونزای 1918... من با وجودی که اطلاعات دست اول، از لحاظ تاریخی و علمی در اختیار مخاطبان قرار میداد، اصلاً موفق نبود و چنانکه انتظار میرفت حتی دیده نشد! دلیل اصلی آن را هم علمی بودن و داشتن اصطلاحات تخصصی خاص میدانم. برای مثال، پزشکهایی که این کتاب را میخواندند، برایشان موضوع به شدت جالب و تازه میآمد، اما مخاطب عام خیلی نداشته و میتوانم بگویم کتاب ناموفقی بود.
چرا بیشتر وقت و انرژی خودتان را صرف ترجمه سفرنامهها کردهاید؟
دلیل اصلی آن، این است که چنین موضوعاتی زمان و حوصله زیادی میطلبد و خدا را شکر من این دو ویژگی را دارم! سفرنامهها اغلب طولانی بوده و برخلاف رمان و کتابهای انگیزشی، سودآور نیستند که مثلا شما مرتب ترجمه رمانهایتان را تجدید چاپ کرده و از آن سود بگیرد. ترجمه سفرنامه حوصله زیادی میطلبد. باید سواد و آگاهی جغرافیایی، تاریخی و حتی زبانشناختی نیز داشت. گاهی اوقات برای ترجمه صحیح یک عبارت محلی باید ساعتها تحقیق، جستوجو و مطالعه کرد.
من رسالت خودم را اینگونه تعریف کردهام که سراغ کارها و موضوعاتی بروم که دیگران تلاشی برای آن نمیکنند، اما اهمیت آنها واقعا زیاد بوده و هنگامی که کار به چاپ میرسد، افراد و محققان زیادی آن را رفرنس خود قرار میدهند. به قول حضرت عیسی مسیح در انجیل: «باید از راهی رفت که رهروان کمی دارد»! این جمله را من از دوران کودکی تا حالا، صدها بار از زبان پدرم شنیدهام!
در حال حاضر کاری هم در دست ترجمه دارید؟
در حال حاضر مشغول ترجمه یک کتاب دو جلدی و 800 صفحهای هستم؛ سفرنامه فردی است که یک سفر دو ساله به ایران و سیلان داشته است. کتاب، موضوعات مهم اجتماعی و تاریخی را مطرح میکند. فردی که به ایران آمده، خودش فارسی میدانسته و اطلاعات زیادی درباره تاریخ ایران داشته است. برای همین کتاب با ارزشتر و خواندنیتر شده است.
آیا قصد ندارید درباره بوشهر بهطور مستقل کاری ترجمه کنید؟
تا بهحال با تکنگاری که فقط مختص بوشهر باشد، روبهرو نشدهام. قطعاً اگر چنین موردی برای ترجمه باشد و حاوی اطلاعات بکر و اصیلی نیز باشد؛ چراکه نه؟! با کمال میل و افتخار ترجمه خواهم کرد. به قول آن ضربالمثل معروف ایرانی: «شمعی که بهخانه رواست، بهمسجد حرام است».
میتوانید از راه ترجمه زندگی و امرار معاش کنید؟
اگر بخواهم واقعیت را بگویم خیر! چون ترجمه آثار طولانی مثل سفرنامهها وقت زیادی میگیرد و خیلی دیر به ثمر مینشیند، به همین دلیل خیلی نمیتوان انتظار درآمد خوب داشت؛ اما هدف من از ترجمه بیشتر از نظر وجه اجتماعی و ماندگاری است که با چاپ این آثار بهدست میآید؛ اما کاش میشد از این راه امرار معاش کرده و مترجم و نویسنده بهدور از دغدغههای زندگی و تورم روزانه، میتوانست به خدمات فرهنگی و معنوی خود به جامعه بپردازد.
شما اثر مشترکی با استاد سیدقاسم یاحسینی، این همکاری چطور بود؟
ابتدای کار من با تشویقها و حمایتهای او شروع شد. طبیعتاً اگر علم و حلم و همچنین راهنماییهای پدرم نباشد، کار برای من بسیار دشوار میشود. پدر اشراف عالی بر تاریخ و خصوصاً تاریخ جنوب دارد، من هر جایی که به مشکل میخورم و نمیدانم چه چیزی درست است، به او رجوع کرده و او هم بهمانند یک دایرهالمعارف مهربان پاسخگوی تمامی سوالات من است. خیلی جاها نیز پدر برای کارش نیاز به منابع دست اول و ترجمه نشده دارد که خب، من به وظیفه و با کمال میل برای او جستوجو کرده و هر مطلبی را که نیاز باشد، یافته و ترجمه میکنم. گاهی اوقات نیز حاصل این رفت و برگشتهای اطلاعاتی کتابی میشود بهمانند «راه شاهی ...». خب! واقعاً برای من افتخار است که نام خودم را در کنار نام پدر روی جلد یک کتاب ببینم.
در برخی از کارهایتان از دکتر ویلیام فلور نام بردهاید؛ حتی او برای یکی از کتابهای شما مقدمه نیز نوشتهاست. این آشنایی چطور میسر شد؟
من تقریبا از کودکی با او آشنا بودم! دکتر فلور به مناسبهای مختلف به ایران و سپس بوشهر میآمدند و پدرم همیشه با او کار، همفکری و همکاری میکرد. از آنجایی که من و خواهرم صدیقه، همیشه در سمینارها با پدر شرکت میکردیم، او را دیده و میشناختیم. بعدها که بزرگتر شدم، برای پدرم و مراودات کاری او از طریق ایمیل، با دکتر فلور در ارتباط بودم. زمانی که کتابم را ترجمه کردم، نظرش را در باره کارم جویا شدم. دکتر فلور من را بسیار تشویق کرد و گفت که این کتاب بسیار مهم است. خودش نیز قبول زحمت کرده و مقدمهای در آغاز کتاب نوشت؛ البته ایشان یک فهذست به من داد و گفت که این آثار ترجمه نشده و مهمی است که باید درباره آنها کار شود! کتابی که در حاضر در دست ترجمه دارم نیز یکی از همین کتابها است.
برای آینده کاری خودتان چه طرحی دارید؟
فعلاً یک فهرست بلندبالا سفرنامه در دست دارم که هنوز کسی درباره ترجمه آنها کاری نکرده است. این آثار مهم به گفته دکتر فلور از اهمیت زیادی برخوردار هستند. دوست دارم اگر مجالی باشد، درباره ترجمه این کتابها کار کنم و آنها را به چاپ برسانم؛ البته که این کار یک راه طولانی بوده و به امید خدا در خلال آن به موضوعات دیگری نیز خواهم پرداخت.
نظر شما