ابوالقاسم عارف قزوینی از جمله شاعران ادبیات معاصر ایران بود که مضامین حماسی در سرودههای سیاسی و اجتماعی وی مشهود است.
عارف، این شاعر ملی عصر مشروطیت، دغدغه ایران و تاریخ و فرهنگ این مرزوبوم را داشت و از اساطیر و شخصیتهای اسطورهای برای تصویرسازی و بیان دغدغههای ذهنی و آرمانی سازگار با روحیه حاکم بر دورهاش استفاده میکرد.
عارف، ستایشگر عظمت عصر باستان بود و به دنبال کشف رازهای جهان پیرامون خویش و جاندادن به آنها در قالب کلمات بود تا به اسطورههای همیشگی بشر چون آزادی، عدالت و حقیقت لباس حقیقت بپوشاند.
عارف در اشعارش از شخصیتهای اسطورهای نام برده که بیشتر از پهلوانان ایرانی هستند و اگر به پیشینه و سرشت قهرمانی و اساطیری آنها توجه کنیم میبینیم تمام این اسطورهها به نحوی با امور مملکتداری از دوره کیومرث تا روزگار کیخسرو در ارتباط هستند و گویی عارف میخواهد کشوری را ترسیم کند که آرزوی همه ایرانیان بهویژه در تب و تاب مشروطه است.
از جمله شخصیتهای اسطورهای مورد اشاره عارف میتوان به جم، رستم، کاوه و کیخسرو اشاره کرد:
همچو رستم از تیر غم کنم
کور چشم اسفندیار دل
سیاوش برای عارف نمادی از شهیدان و جانبازان راه آزادی وطن است:
زنده به خون خواهی است هزار سیاوش
گردد از آن قطره خون که از زند جوش
عشق به ایران به خون کشیدت و این خون
کی کند ایرانی ارکس است فراموش
ز خاک پاک شهیدان راه آزادی
بینی که خون سیاوش چه سان به جوش آمد
این گونه عارف قزوینی، این شاعر راه میهن و آزادی، توانست تلفیقی زیبا میان ادبیات حماسی و ادبیات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه ایجاد کند و به عنوان یکی از برجستهترین شاعران معاصر جاودان بماند.
نظر شما