عمر سیفالدین، نویسنده سرشناس ترک در مجموعه داستان «لاله سفید»، تجربهها، روایات و مشاهدههای تلخ خودش و سایرین از جنگ را به تصویر کشیده است.
وی از جمله بنیانگذاران در ادبیات معاصر ترک است که توانسته در سادهتر کردن کلمات و لغات ناآشنا در ادبیات ترکی تأثیرگذار باشد. این نویسنده همواره تلاش کرده، از کلماتی استفاده کند که درون جملهها توانایی انتقال معنا و مفاهیم را برای خواننده فراهم کرده باشد.
عمر سیفالدین که از حامیان و طرفداران آتاتورک بوده در حین انجام ماموریت به دست نیروهای بالیکان و متجاوز بلغاری اسیر میشود. خوی نوشتن و مهارت خلق آثار ادبی که در جان و روح او ریشه داشته در طول دوران اسارت نیز به وی اجازه سکوت را نمیدهد و در نهایت این نویسنده جوان روایات تلخ خودش و سایرین از جنگ را به تصویر میکشد.
این کتاب، سه داستان کوتاه از آثار عمر سیفالدین با نامهای «پرچم آزادی، «شب آزادی» و «لاله سفید» را شامل میشود. داستانها با توجه به جریانهای فکری پیش روی نویسنده انتخاب و سعی شده بدون نیاز به هیچگونه شرح و بسطی در دورهای جدید از زبان و ادبیات ترکی و به شکل دلخواه ارایه شود.
مترجم اثر در مقدمه اشاره کرده که مجموعه داستانی «لاله سفید» که بیشتر راوی خشونتهای جنگی است به دلیل تشابه روایتهای پشت پرده جنگ و عوامفریبی سران جنگ به عنوان داستان قابل روایت جهت ترجمه انتخاب شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«ستوان با انگشتانش چیزی نزدیک به هزار متر آن سو تر را نشان میداد. هزار متر آن سوتر روستای کوچک بلغاری! روستایی سیاه و رانده شده همچون تبعیدیها در کنار کشتزاری که در میان انبوهی از آشغال و خاکروبه قرار داشت و چند درختی که تک و توک هنوز در میان این ویرانگی باقی مانده بود. با بیدقتی نگاه کردم. ستوان از فرط خوشحالی دستانش را همچون دو دستی که مشابه شلاق زدن به هم تلاقی میکنند، به هم میزد و فریاد میزد: میبینی؟ باز با فریاد ادامه داد: مگر نمیبینی؟ آنجا در آن روستا پرچمهای قرمز رنگ آزادی را نمیبینی؟ دقت کردم و باز دقت، هر بار بیشتر رو به جلو خیره میشدم و بیشتر از قبل دقت میکردم. وسط یک روستا و روی یک مناره، پرچمهای قرمز رنگ آویزان بود، دیگر به چشمانم ایمان نداشتم. یعنی این پرچمهای قرمز رنگ، سمبل آزادی است؟! ستوان از فرص خوشحالی به یکباره لبریز و سر ریز شد، سرریز که نه، بیشتر به یکباره منفجر شد. سپس فریاد زد؛ مکان نمایتان عزیزم، مکان نمایتان را نگاه کنید. درست است. همین جاست. سپس با تحقیر ادامه داد؛ بیجهت تلاش نکن، برای دیدنش زحمت نکش، گویا توانایی دیدن حقیقت در وجود شما نیست. هنوز هم شک دارید؟ بله، ببینید، اینها پرچم آزادی است و آنجا روی کوهها در روستایی بین بلغار و عثمانها روز دهم تموز، جشن روز مقدس برگزار شده است، باور ندارید؟ آیا آنان عثمانی نیستند؟»
انتشارات مایا اینکتاب را با ترجمه سهیلا وکیلی در۸۰ صفحه و قیمت ۵۵ هزارتومان عرضه کرده است.
نظر شما