کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» نقد و بررسی شد؛
صمیم: چطور میشود با ماندن در قلمرو انتزاع به امر واقع رسید؟/ قائمی نیا: جای اعتباریات در کتاب خالی است
صمیم گفت: فلاسفه در سنت اسلامی معتقد به شهود و کشف هستند حالا چطور میشود با ماندن در قلمرو انتزاع به امر واقع رسید و این بزرگترین چالش کتاب «کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» است. باید دید چگونه میشود از حیث روشی از قلمرو انتزاعی عبور کرد و به امر واقع رسید.
یزدان پناه در ابتدای این نشست با بیان اینکه راه اصلی در فلسفه فرهنگ اکتشاف است و خطاها را هم باید بر اساس همین روش در نظر بگیریم گفت: ما نباید منطق اکتشاف را رها کنیم و باید از این طریق به واقعها دست پیدا کنیم گرچه برخی از این واقعها بسیار پیچیده هستند.
او با بیان اینکه این نوع مباحث در فلسفه اسلامی چندان کار نشده بیان کرد: البته نمونههایی در آثار فارابی، صدرا و برخی مفسران قرآنی یا آثار شهید مطهری و علامه هست اما آن گونه که باید نیست. فارابی این کار را شروع کرد و ای کاش راه او ادامه مییافت. پس منطق ما منطق اکتشاف و قبول پیچیدگی راه است.
او با اشاره به استفاده از ادبیات نحوه وجودی در کتاب بیان کرد: فیلسوف باید روی نحوههای وجود کار کند و نحوههای مختلف وجود را تشخیص دهد و نحوه وجود فرهنگ و جامعه هم از این دست است. از سوی دیگر باید چیستی فرهنگ را حل میکردیم. فرهنگ بخشی از جامعه است چون جامعه یک فشردگی اجتماعی معنایی و ساخت عینی دارد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه نقطه آغاز در کتاب یکی از چالشهای این اثر بوده افزود: یکی از گرفتاریها این است که آغاز درست کجاست که به نتیجه درست برسیم. روی این موضوع تامل کردیم و در کارهایی افرادی مانند پارسا مطالبی را دیدم اما لزوما سر آن سفرهها ننشستم.
او با تاکید بر مساله سرشت و نحوه وجود انسانی در کتاب بیان کرد: در ادامه در کتاب به نحوه وجودی شعوری ارادی و شرح ساحتهای انسانی پرداختیم. این ساحتها دست ما را باز کرد چون ما میبینیم انسان با شعور و اطلاعات خودش کنش دارد و احساسات گاهی مایه کنشش است. من از همین جا ساحتهای شعوری و ساحتهای تعامل را در انسان بیان کردم. نکته دیگر انسان در موقعیت است؛ انسان بعد از اینکه ساحت تامل را دارد باید دید در چه موقعیتی این تعامل را پیاده میکند. اگر همه ساحتهای شعوری و ارادی را باز کنیم میبینیم که این ساحتها را باید در موقعیت تعامل انسانی توصیف کرد چون به دلیل ساحت شعوری و ارادی انباشتی به وجود میآید که در نهایت به پدیداری جامعه میانجامد.
یزدان پناه با بیان اینکه بعد از شرح چیستی فرهنگ من ردپای آن را در نحوه وجود، گستره و ... دنبال کردم توضیح داد: بعد در نحوه وجود فرهنگ 6 مولفه را یافتیم. فرهنگ گسترده است اما ما شرح دادیم که چطور فرهنگ هویت واحد مییابد. از سوی دیگر فرهنگ بسیار سیال است و این سیالیت باعث میشود مدام مفاهیم تغییر کنند. در عصر اخیر به دست رسانهها سطح سیالیت فرهنگ زیادتر شده است.
او با بیان اینکه فرهنگ مال اینک نیست و قد کشیده از دل تاریخ است یادآور شد: ما در کتاب درباره سریان فرهنگ در اعضای جامعه توضیح دادیم و اینکه هر فردی در جامعه جلوه ای از فرهنگ است با این وجود فرهنگ با همه هیمنه اش هویت استقلالی فرد را نمیگیرد چون نحوه شعوری ارادی انسان است که فرهنگ را میسازد.
قائمینیا در ادامه این نشست با بیان اینکه چهار معنی برای فرهنگ در نظر میگیرید توضیح داد: نخست معنای ارزشی فرهنگ است که در قرن 16 و 17 رخ داده است. دوم معنای جامعه شناختی فرهنگ است که در کتب جامعه شناختی وجود دارد و در کار ایشان این معنا جلوه کرده است. سوم معنای انسان شناسی از فرهنگ است که تحولی از کار جامعه شناسی است. حتی این بعد به جهان بینی و ساحتهای زندگی انسان اعم از قومیو منطقه ای شکل و بنابراین به رابطه انسان با جهان، اشیا، طبیعت و ... جهت میدهد. معنای چهارم هم در مطالعات فرهنگی به کار میرود و یک فرهنگی که معنای ملموس تری دارد را در نظر میگیرد.
قائمینیا با بیان اینکه فلسفه فرهنگ هم میتواند همین چهار معنا را داشته باشد و کتاب حاضر بیشتر به معنای جامعه شناختی میپردازد بیان کرد: در کتاب قطعا نویسنده از منابع مختلف استفاده کرده که در کتاب نیامده است چون اساسا درباره فرهنگ منابع دست اول و مهمیوجود دارد از جمله کار اسمیت و .. که به آن اشاره نشده است. امروز انبوه ترجمهها درباره فرهنگ موجود است اما انتظار بود در کتاب دست کم به این ترجمهها اشاره شود.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه ساختار بحث اشکال صوری دارد و نظم منطقی ندارد عنوان کرد: شما باید از بحث معناشناسی شروع میکردید بعد همان ترتیب بین مسایل را مطرح میکردید. بحث معناشناسی فرهنگ ضعیف ترین بخش کتاب است و باید دیدگاههای مختلف درباره این موضوع در کتاب بیان میشد.
او با طرح سوالاتی درباره کتاب ادامه داد: اساسا مباحث کتاب فلسفه محض درباره فرهنگ است یا بحثهای الهیاتی فلسفی است؟ آن طور که من استشمام میکنم گره زدن فرهنگ با روح خدا در کتاب جای نقد دارد. آیا از همه قابلیتهای فلسفه اسلامیاستفاده شده؟ چون به نظر میرسد مباحث فلسفه اسلامیدر این باره بسیار زیاد است و میشد در کتاب از آن بهره برد.
او بیان کرد: بحث اعتباریات هنوز در حوزه علمیه جای خودش را پیدا نکرده و وزن اعتباریات در این اثر به مقداری که انتظار میرود نیست. چون فرهنگ با اعتباریات ارتباطات شدید دارد و اگر ادارکات به اعتباری و حقیقی تقسیم میشود فرهنگ هم به همین صورت است بنابراین این بحث نیاز به بسط دارد.
قائمینیا گفت: در کتاب به فرهنگ به معنای معانی انباشته شده اشاره کردید اما سوال این است آیا فرهنگ این است یا فرهنگ نقش طرح واره ای و جهت دهی دارد و به ساحتهای دیگر انسان جهت میدهد؟ آیا اگر ادعاهای اصلی شما را در کتاب جمع کنیم با نگاه کانتی گره نخورده؟ چون شما سریان، انباشت فرهنگ و ... میبینید و مفر شما برای فاصله گرفتن از نگاه کانتی چیست؟
جوادی در ادامه این نشست با بیان اینکه ما در فلسفههای مضاف شاید دو دهه است که جدی تر وارد شدیم و هنوز هم در فلسفه فرهنگ و هنر و تربیت و جامعه به اجماع نرسیدیم بیان کرد: نظریه پردازی در عالم اسلا میبا غربی تفاوت دارد. در نظریه پردازی در عالم دینی ما متکی به کشف هستیم اما در عالم غربی بعد از مفهوم پردازی سعی میشود شبکه معنایی خاصی توسعه یابد. حتی اگر منسجم و منظم باشد ما نباید این مسیر را در عالم بومیطی کنیم چون عقل خودبنیاد به ما این اجازه را نمیدهد.
او با اشاره به نقد فرمی و صوری گفت: در نظریه پردازی بهتر است صورت بندی منسجم تر و منظم تر در کتاب بیان شود. اگر کتاب از نحوه وجود شروع میشد و به چیستی فرهنگ میرسید و در نهایت علت غایی فرهنگ بیان میشد کتاب نظم بهتری پیدا میکرد.
جوادی با تاکید بر استفاده کاربردی از کتاب در سیاست گذاری فرهنگی عنوان کرد: بعد از اینکه نظریه محض فرهنگی به اجماع میرسد باید کاربست آنها را در فلسفه فرهنگی، سیاست گذاری فرهنگی و ... استفاده کرد وگرنه بی مایه فتیر است.
رضا صمیم هم در بخش دیگری از این نشست بیان کرد: ادعای نویسنده این است که قصد دارد فلسفه اسلامی را به جامعه و فرهنگ بسط دهد. این ادعای مهمیاست و من را یاد ادعای در فلسفه غرب میاندازد. در غرب هم تصمیم گرفتند فلسفه را به ساحت فرهنگ بسط دهند اما بعد نتیجه گرفتند دراین صورت باید پایان فلسفه را اعلام کنند. چون وقتی بحث انتزاعی را به قلمرو عینی امتداد دهند فلسفه از کار میافتد و بنابراین پایان فلسفه را اعلام کردند.
عضو هیئت علمیموسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی بیان کرد: اما پروسه پایان فلسفه از قرن 16 شروع شده بود چون ساحت قلمرو امر واقعی ساحت عواطف و کنشهاست و چیزهایی است که فلاسفه آنها را به سخره میگرفتند. اسپینوزا هم پایان فلسفه را در غرب اعلام میکند وقتی میخواهد به جامعه بپردازد. شما در پیشگفتار گفتید من میخواهم فرهنگ را آن طور که هست بفهمم اما نتیجه ای که میگیرید مهم است پس نمیشود از فلسفه نتایج عملی برای حوزه فرهنگ استخراج کرد. البته شما اعلام کردید این آرمانتان هست. چطور میشود پایان فلسفه را اعلام نکرد و به ساحت جامعه و فرهنگ رسید؟
صمیم گفت: بعد از اعلام مرگ فلسفه جامعه شناسی پدید میآید. شما از اصالت امر انتزاعی آغاز میکنید، چون در چهارچوب فلسفه اسلامی و صدرا میمانید. فلسفه اسلامی هم در چهارچوب انتزاعی باقی میماند و حالا آرمان این است که از دل امر انتزاعی امر واقعی بیرون بکشید؟! این چطور ممکن است؟ نکند آغاز از انتزاع ما را به فراموشی امر واقعی بکشاند!
صمیم با بیان اینکه آرمان فلسفه این بود که فضیلت را ممکن کند یادآور شد: فلاسفه اما در سنت اسلامی معتقد به شهود و کشف هستند حالا چطور میشود با ماندن در قلمر انتزاع به امر واقع رسید و این بزرگترین چالش این کتاب است. باید دید چگونه میشود از حیث روشی از قلمرو انتزاعی عبور کرد و به امر واقع رسید. ما در جامعه شناسی از امر انتزاعی میگذریم و به امور عینی میپردازیم. هنوز بحثهای جامعه شناسانه در بحث فرهنگ که خودشان را در امر واقع محدود میکنند مقبول تر است در حالیکه شما در کتاب تکیه بر امر انتزاعی داشتید.
در بخشهای دیگری از این نشست آیت الله یزدان پناه به انتقادات وارده بر کتاب پاسخ گفت.
نظر شما