عملیات پیچیده شناسایی و تسلط کامل بر تحرکات دشمن
چند طرح روی میز گذاشته شد و همه، هرکدامشان به دلیلی رد شدند. تا اینکه شهید حسن باقری پیشنهادی گرهگشا را مطرح کرد. شهید صیاد در خاطراتش، کتاب «ناگفتههای جنگ» (احمد دهقان، انتشارات سوره مهر) روایت میکند که «سرتیپ نیاکی مخالف جدی طرح عملیات بود و بحثها به جدل تخصصی کشیده بود. حسن باقری گفت من و سرتیپ نیاکی میرویم و رملها و دیدگاههای مسلط بر دشمن را شناسایی میکنیم. اگر در این شناسایی او به اطمینان نرسید، عملیات را به تصویب نمیرسانیم.»
شهید صیاد شیرازی ادامه میدهد «فرماندهان ارتش و سپاهی باهم به شناسایی رفتند و به نتایج خوبی رسیدند. فرمانده ارتشی میگفت مطمئنم پیروز میشویم. این برادران ما را جاهایی بردند که میتوان بهترین و کارسازترین ضربات را به دشمن وارد کرد. فرمانده سپاهی هم میگفت به ارتشیها اعتقاد پیدا کردم. میخواستیم به آنها نشان بدهیم شناسایی چقدر سخت و طاقتفرساست و آنها نمیتوانند پا به پای ما بیایند. ولی هرجا رفتیم آمدند.»
خود شهید باقری نظارت بر عملیات شناسایی را به عهده داشت و با سختگیری و جدیت، کار را پیش میبرد. به گفته حمید طرفی در کتاب «دشت آزادگان در هشت سال دفاع مقدس» (انتشارات صریر) چنان دقیق دشمن را زیر نظر گرفته بودیم که تقریباً همهچیز را درباره آنها میدانستیم. «بیست و چهار ساعته دشمن را زیر نظر داشتیم و هر بیست و چهار ساعت، آخرین اخبارشان را به کسی که برایمان غذا میآورد میدادیم. حتی میدانستیم فرمانده تیپ دشمن هر صبح از هشت تا هشت و نیم بیرون سنگرش ورزش میکند. تعداد نخلها، نفربرها، سنگرها، دیدهبانها، زمان تعویض پست، زمان تیراندازی و زمان توزیع غذایشان را هم میدانستیم.»
پیش به سوی آزادسازی بستان
نیروهای اطلاعاتعملیات، مسیر پیشروی رزمندگان را با فانوس روشن مشخص کردند و عملیات در نخستین دقایق هشتم آذر (سال 1360) با رمز یاحسین شروع شد. آن شب باران هم نمنم میبارید. عملیات در دو محور شمالی و جنوبی انجام میگرفت و نقشه این بود که نیروهای ما در شمال به چزابه و در جنوب به بستان حمله کنند. در کتاب «نبرد طریقالقدس» (مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس) میخوانیم که در محور شمالی، رزمندهها جنگ را در حالی آغاز کردند که قبل از آن که عراقیها بیدار شوند آنها خودشان را به توپخانه عراق رساند بودند. کار جنگ به درگیری تن به تن سر توپخانه عراق رسید و رزمندهها موفق شدند بعد از نبردی سخت، توپخانه عراق را تصرف کنند.
نیروهای عراقی بعد از اینکه توپخانه خودشان را از دست دادند، مجبور به عقبنشینی شدند. رزمندگان ما، به تعقیب آنان رفتند و مقر تیپ بعثی را گرفتند. اما در محور جنوبی مشکلاتی پیش آمد. عراقیها در آن منطقه پرشمارتر بودند و به آسانی تن به عقبنشینی نمیدادند. با تصمیم فرماندهی عملیات، بخشی از نیروهای محور شمالی به محور جنوبی سرازیر شدند و به نیروهای مستقر در آنجا یاری رساندند. همین نیروها بودند که بستان را آزاد کردند. خبر آزادی بستان، خبر مهم و مسرتبخشی، نه فقط برای نیروهای درگیر در عملیات که برای کل مردم ایران بود. زیرا اولین شهری بود که از دست دشمن اشغالگر آزاد میشد.
آتش سنگین دشمن و ایستادگی نیروهای ما
بستان را آزاد کردیم، اما دشمن، حداقل تا چند روز اصلاً قصد عقبنشینی نداشت. چند بار دست به ضدحمله زد و آتش خود را روی نیروهای ما سنگینتر کرد. به روایتی «هرچیزی را که حرکت میکرد با گلوله مستقیم تانک میزدند. چزابه شده بود آتش و خون.» اما هرچقدر عراقیها سرسختی نشان میدادند، ما از آنان راسختر و سرسختتر بودیم. برای رسیدن به هدف، محکم سر جای خودمان ایستادیم و ضدحملات سنگین و پیاپی آنان را، یکی پس از دیگری درهم شکستیم.
درگیریها، با شدت و ضعف تا نیمه آذر ماه ادامه داشت و درنهایت با شکست بعثیها و عقبنشینی کامل دشمن از بستان و چزابه به پایان رسید. به قول فتحالله جعفری در کتاب «چزابه» (انتشارات سوره مهر) خورشید نیمه آذر که طلوع کرد، منطقه آرام شده بود و صدام شکستی تلخ را قبول کرده و چزابه و بستان در اختیار ایرانیها بود. موفقیت در عملیات طریقالقدس، دلایل زیادی داشت، اما شناسایی دقیق نقاط قوت و ضعف دشمن و نیز پایمردی در اجرای کار، دو دلیل اصلی این کامیابی بزرگ بودند.
نظر شما