احمد خیالی خطیبی، پژوهشگر ادبیات عرفانی و استادیار زبان و ادبیات فارسی تاکید دارد که کتابهای حوزه ادبیات عرفانی مملو از اشاره به مقدس و نامقدسهایی هستند که حکم توتم و تابو را دارند و تعلیم و مراعات آنها مورد تاکید بوده است.
خیالیخطیبی با اشاره به اینکه تابو شامل بایدها و نبایدها و ممنوعیتهای زندگی انسانها از زمان یهودیان تاکنون است، افزود: این مقدسات و منهیات دارای مرز هستند و عدم رعایت آن مستوجب مجازات و نکوهش است. توتم و تابو عمومیت یافته و در مسائل مختلف دینی، سیاسی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی کاربرد پیدا کرده است.
این پژوهشگر ادبی تصریح کرد: ادیبان و عرفای ایرانزمین در کتابهای خود تا اندازه زیادی برای هنجارها و ناهنجاریها ارزش و اهمیت قائل بودند تا جایی که با رعایت مقدسات و پرهیز از نامقدسات پایههای طبقه خود را محکم میکردهاند.
خیالیخطیبی به وجوب وجود مراد بر مرید اشاره کرد و توضیح داد: یکی از هنجارها و قاعدههای مهم که تجاوز و تعدی از آن به منزله گذر از خط قرمز و یک تابو در عرفان محسوب میشود، داشتن مراد است. «پیر باید راه را تنها مرو/ از سر عمیا درین دریا مرو/ پیر ما لابد راه آمد تو را/ در همه کارها پناه آمد تو را» ابوالقاسم قشیری در رساله خود تاکید کرده که باید مرید زیردست پیری شاگردی کند و اگر پیری نداشته باشد رستگار نگردد.
این پژوهشگر اعراض کلی از دنیا و زهد را یکی از هنجارهای مهم در کتابهای ادب عرفانی دانست و افزود: تحت هیچ شرایطی پذیرفته نیست که سالکی اندکی مهر، علاقه، محبت و وابستگی به دنیا داشته باشد. «هدهدش گفت ای به صورت مانده باز/ از صفت دور و به صورت مانده باز/ شاه را در ملک اگر همتا بود/ پادشاهی کی برو زیبا بود/ سلطنت را نیست چون سیمرغ کس/ زان که بیهمتا به شاهی اوست بس» ابن عربی نیز در باب 93 از فتوحات مکیه در زهد و اعراض از دنیا بیان وافی و کافی دارد و میگوید که عارف و سالک حقیقی باید نسبت به دنیا و تمام وابستگیهای دنیایی بیعلاقه باشد.
وی به هنجارهایی چون مجاهدت قرب، بعد و شوق نیز اشاره کرد و گفت: کتابهای ادب عرفانی تاکید دارند که سالک باید در گامهای بعدی مجاهدت، تلاشهای فراوانی زیرنظر مراد خود داشته باشد و با اصول قرب و بعد آشنا باشد و عوامل ایجاد آنها را در خود ایجاد کند. سرانجام شوق حقیقی در خود ایجاد کند تا اهلیت مریدی یابد. «شیخ چندانی که در صحرا بگشت/ کس نمیجنبید در صحرا و دشت/ شورشی در وی پدید آمد به زور/ گفت یارب در دلم افتاد شور/ با چنین درگه که در رفعت تو راست/ این چنین حالی ز مشتاقان چراست؟» در رساله قشیریه آمده است: «روزی داوود (ع) تنها بنشست و به بیابان رفت خدای بزرگ وحی کرد که ای داوود چه شده است که تنهایت میبینم؟ گفت بارخدایا شوق تو در دلم اثرکرده و مرا از همنشینی مردم بازداشته است. گفت: برو پی ایشان که اگر تو ره گریختهای را به درگاه من آری نام تو اندر لوح محفوظ از جمله آگاهان باشد.»
خیالیخطیبی همچنین از محو بهعنوان یکی از اصلیترین هنجارهای عرفانی یادکرد و افزود: اصطلاح محو دو معنی دارد که یکی محو و فنا در برابر وجود معبود و مراد و معشوق و دیگری محو از صفات ناپسند است. «هر که در وی محو شد از خود برست/ زان که نتوان بود جز با او به دست» مرید باید به جایگاه محو برسد تا اطلاق اسم کامل بر وی شایسته و درخور شود.
نظر شما