علامی به مناسبت روز جهانی نابینایان در گفتوگو با ایبنا:
برتریهای خاص ذهنی منبع الهام شاعران نابیناست
ذوالفقار علامی، پژوهشگر ادبی و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا (س) تاکید دارد که شاعر نابینا با تکیه بر تمام داشتهها و ویژگی خاص ذهنیاش شامل شنیدهها، سنتهای ادبی، ملموسات، کوشش خودآگاه، جوشش درونی، حافظه و همچنین برتریهای خاص ذهنیاش در تصور امور دیداری- شنیداری به خلق اثر میپردازد.
علامی با بیان اینکه شاعر نابینا مفاهیم انتزاعی و بسیط را به خوبی درک میکند و برای تبیین آنها در شعرش از محسوسات کمک میگیرد، ادامه داد: شاعر نابینا گاهی در برابر محسوسات، مفاهیم انتزاعی قرار میدهد، به طوری که گویی امور قلبی و ذهنی برایش واضحتر از ملموسات و محسوسات است.
استاد دانشگاه الزهرا (س) همچنین تاکید کرد: ریزتفاوتهای موجود نمیتواند شکاف عمدهای را بین شعر نابینا و بینا ایجاد کند؛ چراکه شعر از پیوند الهام آسمانی و ژرفای جان شاعر پدید میآید.
وی به ذکر غزلی از دفتر «من تو را کال نخواهم چید» مهین زورقی، از شاعران نابینای کشورمان پرداخت و توضیح داد: در این غزل شاعر آورده است «آبشار مهربانی آمدیم/ بی ریای آسمانی آمدیم/ با دلی لبریز از گرد فراق/ ما برای دردبانی آمدیم/ لحظههای زرد بی تو مرگبار/ در کنار زندگانی آمدیم/ واژههای بیرنگ بغضی رنگ رنگ/ با زبان ناتوانی آمدیم/ رسم دلجویی سکوت یاس نیست/ در پناه سایهبانی آمدیم/ سبزی حس نگاه نسترن/ مخملین ارغوانی آمدیم/ جرعهای لبخند یا لختی کلام/ آخر اینجا میهمانی آمدیم/ سوسن خامش کدامین باغ دید/ ای که ما را باغبانی آمدیم/ سر به دامان سکوتت مینهیم/ ای سراپا همزبانی آمدیم» زورقی در توضیح بیت دیداری «سبزی حس نگاه نسترن/ مخملین ارغوانی آمدیم»، معتقد است بین سبز و ارغوانی رابطه صوری مراعاتنظیر وجود دارد. از طرف دیگر، لمس برگ مخملین گل، حس لطیف بودن را تداعی میکند و هنگامی که این حس با رنگ ارغوانی آمیخته شود، صفتی نرم، لطیف و دوستداشتنی برای مخاطب شعرش میسازد. گل نسترن نیز برایش گل نرگس را تداعی میکند که در ادبیات فارسی بیشتر استعاره از چشم بوده است و منظورش از عبارت «سبزی نگاه نسترن»، اوج شکفتگی این گل بوده است.
این استاد دانشگاه الزهرا همچنین به شعری از فریبا علیزاده، شاعری که نابینای مادرزاد است، اشاره کرد و افزود: علیزاده این گونه سروده «آسمان آبی اگر وسعت توست/ پهنه دل کم از آن دریا نیست/ ماه اگر شاعر شبهای تو شد/ بازتاب غزلش اینجا نیست/ گرچه لبریز ملایک شدهای/ خالی از ولوله این پهنا نیست/ جزر و مدی که در این اخترهاست/ بی وجود دل ما گویا نیست/ شعلهها گر ز نگاهت جوشید/ آشنای دل ما آیا نیست؟» تصور علیزاده از شعله نگاه، تصور خورشید یا آتش بوده است. به عبارت دیگر گرمای خورشید و آتش را در نظر داشته و آن را به چشم نسبت داده است.
وی در پایان گفت: همچنین به طور یقین شاعر بارها و بارها ترکیب جزر و مد را شنیده و از این آگاهی برای خلق تصویر جزر و مد ستارگان سود جسته است و در این ترکیب به طلوع و غروب ستارگان و به رفت و آمدشان و سپردن جایشان به یکدیگر نظر داشته است.
نظر شما