ما معتقدیم قرآن از جانب خدا نازل شده و بدون آن نمی توانیم قرآن را بفهمیم. به همان روشی که پیامبر یک بشر بوده و خودش را در معرض خدا قرار داد و به او وحی شد ما هم باید با همان روش خودمان را در معرض خدا قرار دهیم و مخاطب او شویم تا قرآن را بفهمیم.
بازگشت به قرآن کریم یکی از موضوعات مورد توجه نواندیشان دینی با دغدغههای اجتماعی بوده است که ما آن را در آرای متفکرانی چون سید جمالالدین اسدآبادی میبینیم. این شکل از مواجهه با قرآن تا مدتهایی مدیدی مورد توجه بود تا اینکه بازگشت به قرآن به تدریج از اولویتها خارج شد. اساسا چرا بازگشت به قرآن همواره ضرورت دارد؟
تمام نهضتهایی که در خاورمیانه و دنیا اصیل بودند قرآن راهنمای عملشان بوده است؛ ما از وقتی منحط شدیم که قرآن راهنمای عمل از دستور خارج شد. از سوی دیگر کلید فهمهایی به وجود آمد به عنوان فیلتر قرآن. یعنی قرآن را از طریق منطق ارسطو، دیالکتیک، علم تجربی، هرمنوتیک و ... بفهمیم. اینها کلید فهمهایی هست که از ابتدا هدفش مشخص است و نیازی به قرآن نیست. علت اینکه قرآن از دستور خارج شده این است که کلید فهم ارسطویی بوده و بیان شده منطق ارسطو کلید فهم همه چیز از جمله قرآن است و آن وقت این سوال طرح میشود که چه نیازی به قرآن است؟ اما ما معتقدیم قرآن از جانب خدا نازل شده و بدون آن نمی توانیم قرآن را بفهمیم.
موانع فهم قرآن از نظر شما چیست؟
خصلتهای ناپسند: در فراز دوم آیه ۷ آلعمران آمده است کجدلان و کجاندیشان، هم در آیات محکم و هم در آیات متشابه، تشابه و تحریف کرده و آنگاه به میل خود تأویلبافی و فتنهجویی میکنند.
قطببندی باخدا- بیخدا؟: به لحاظ ایجابی از شیطان گرفته تا انبیا، همه به خدای خالق ایمان دارند. شیطان که پدر ملحدان، کافران، مشرکان و منافقان است در جایجای قرآن خدای خالق و عزت خدا را قبول دارد «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ». شیطان در آیه ۸۲ و ۸۳ سوره ص «قَالَ فَبِعِزَّتِک لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ/ إِلَّا عِبَادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» به بندگانی اعتقاد دارد که مخلَص یعنی خالصشده برای خدا هستند و شیطان نمیتوان آنها را بفریبد، هرچند دست از وسوسه آنها برنمیدارد.
قطب بندی بادین- بیدین؟: یکی از موانع فهم قرآن که مانع وحدت بشریت هم میشود، قطببندی کاذب «بادین-بیدین» است که به نظر من، در قرآن اثری از آن دیده نمیشود و باید به ریشهیابی آن پرداخت که از چه زمانی وارد معارف اسلامی و آموزشهای جاری ما شده است.
قطببندی کاذب باایمان ـ بیایمان: در آموزشهای جاری و ترجمههای قرآن، قطببندی «باایمان ـ بیایمان» وجود دارد که به نظر میرسد این قطببندی قرائت توحیدی از قرآن نیست. در قرآن تمام انسانها مخلوق خداوند هستند و همه اقشار مردم اعم از انبیا، اولیا، مؤمنین، منافقین و کفار و مشرکین، خدای خالق را قبول دارند، حتی شیطان نیز خدای خالق را قبول دارد(خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ/ ای خداوند تو مرا از آتش خلق کردی)؛ بنابراین هر انسان مخلوقی یک رابطه وجودی و به اصطلاح بند نافی با خداوند و کل موجودات دارد که این «عینِ ربط» بودن انسانها با خداوند را «ایمان» مینامم و موجب ایمنی و امنیت از جانب خدای رحمان و هستیبخش است.
پیشفرضهای منطقی و فلسفی: یکی دیگر از موانع فهم قرآن، داشتن پیشفرضهای منطقی و فلسفی است که با داشتن چنین پیشفرضهایی نمیتوانیم درک بهتری از قرآن داشته باشیم. در معارف دینی ما یکی از مهمترین پیشفرضها، منطق صوری یا ارسطویی است که رسماً کلید فهم قرآن شده و در تفاسیر رسمی و معروف کشور ما عنوان شده است.
بشر بودن انبیا برای ما نهادینه نشده است: یکی از موانع مهم فهم قرآن، این است که علیرغم تاکیدات زیاد خداوند در قرآن، بشر بودن انبیا برای ما و همچنین در آموزشهای جاری ما نهادینه نشده است.
برداشت نادرست از عصمت انبیا و ائمه هدی: در سراسر قرآن میبینیم که انبیا دچار «هبوط» شده و پس از هبوط به جای «سقوط»، «صعود» کرده و در پناه گرفتن در سایه خدا به ریسمان خدا چنگ زدهاند، یعنی اعتصام. در حقیقت واژه عصمت در قرآن نیامده، بلکه اعتصام و افعال آن آمده است، مانند «واعتصمو»، «فاعتصم»، «یعتصم بالله» و...
بسته شدن باب تأویل: یکی دیگر از موانع فهم قرآن، بستهشدن باب تأویل است. گفته میشود دوران بیستوسه ساله حضور پیامبر دوران تنزیل قرآن است. باورمندان آن زمان ایمان آوردند آنچه در باب هدایت در دسترس آنها قرار میگیرد از جانب پروردگار است. باز گفته میشود پس از رحلت پیامبر (ص) دوران تأویل شروع میشود. هرچند دوران پیامبر اکرم(ص) نیز خالی از تأویل نبود.
لحاظ نکردن عنصر زمان: همانطور که میدانیم قرآن طی بیستوسه سال بهتدریج در دسترس حضرت محمد (ص) و بشریت قرار گرفت. اگر عنصر زمان و تاریخ در فهم قرآن لحاظ نشود، بسیاری از آیات تناقضنما یا پارادوکسیکال به نظر میرسد.
مهمترین مسالهای که شاید جوانان ما با متنی مانند قرآن داشته باشند این است که می گویند این متن باید پاسخگوی نیازهای روز ما باشد. قرآن این ظرفیت را دارد اما چرا نتوانستیم از آن استفاده کنیم؟
یکی از ظرفیتهای قرآن این است که کتابی است که میتواند الگوی جامعه بدون حذف باشد. در قرآن حذف دیگری معنا ندارد و اساسا بی دینی و بی خدایی در قرآن به رسمیت شمرده نشده است. حتی شیطان خدا را قبول دارد. فرعون هم دین دارد و خدا را قبول دارد.
از همین منظر باید با همه گفت و گو کرد؟
در بدو امر حذف هیچ کسی در قرآن معنی نمیدهد مگر اینکه کسی جلوی حرکت مردم در بیاید البته در نقد اشکالی نیست و در دفاع نیز انهدام نیرو معنی نمیدهد.
در جریانهای تفسیری پس از انقلاب کدام جریان توانسته قرآن را آن طور که هست ارائه کند و الان هم می تواند مرجع باشد؟
تفسیر صوتی که عبدالعلی بازرگان از قرآن دارد و در این باره سه جلد تفسیر نوشته و از سوی دیگر پنج جلد کتاب درباره نظم قرآن به نگارش درآورده میتواند مرجع خوبی برای مخاطبان باشد. کسی که دانش فهمش بالا باشد کتاب پرتویی از قرآن آیت الله طالقانی برای مطالعه بسیار عالی است و خود بازرگان میگوید ما تا تفسری «پرتویی از قرآن» بود مشکلی نداشتیم اما بعد از آن منحرف شدیم.
برجسته ترین ویژگی این تفسیر چیست؟
به همان روشی که پیامبر یک بشر بوده و خودش را در معرض خدا قرار داد و به او وحی شد ما هم باید با همان روش خودمان را در معرض خدا قرار دهیم و مخاطب او شویم تا قرآن را بفهمیم.
نظر شما