یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۴:۴۶
پیچیدگی‌های داستان، در خدمت مفهوم و چون‌وچرایی مضمون است

آلاله سلیمانی، نویسنده در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده به معرفی و بررسی کتاب «جنون خدایان» اثر امیر خداوردی پرداخته است؛ کتابی که از سوی نشر ثالث منتشر شده است. این مطلب را می‌توانید در ادامه بخوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا آلاله سلیمانی: داستان در آذربایجان و ابتدای قرن بیست‌ویکم اتفاق می‌افتد. کتاب بخش بخش است. اوایل کتاب، هر بخش از زاویه دید یکی از کاراکترهای داستان روایت می‌شود؛ اما به مرور که جلوتر می‌رود پیچیدگی‌هایی پیدا می‌کند و در یک بخش از زاویه دید دو کاراکتر یا بیشتر هم داستان جلو می‌رود و این ریتم علاوه‌بر اینکه کم‌کم مخاطب را برای پیچیدگی‌های بیشتر آماده می‌کند، از طرفی کاملا در خدمت مفهوم و چون‌وچرایی مضمون داستان قرار می‌گیرد.

در ابتدا هنوز هیچ بیماری مرموزی وجود ندارد و شخصیت‌ها فقط جای خودشان زندگی می‌کنند؛ اما در جایی از داستان آقای بوغاج با تماس دستش روی شانه‌ی خانم سلین باعث به وجودآمدن بیماری در او می‌شود. بیماری‌ای که از دلایل و نحوه‌ انتقالش علاوه بر تماس فیزیکی مدارک علمی‌ای در دسترس نیست. بعد از این بیماری سلین می‌تواند ذهن آقای بو را بخواند و دنیا را از چشم‌ها، گوش‌ها و سایر حواس او تجربه کند و از همین‌جاست که دقیقا داستان هم پیچیدگی‌های فرمی پیدا می‌کند و این پیچیدگی فرم و محتوا کاملا در داستان نشسته است.

یکی از کاراکترهای مهم داستان دکتر خالد است که قصد دارد رویکرد جدیدی را به دانش بشری اضافه کند که آن وجود فئینوهاست. شاید بهتر باشد بگویم یک چیزی شبیه موجودات غیرارگانیک در تعاملات امروزی. چیزهایی که نمی‌بینیم و می‌تواند منشا انرژی‌های خیر و شر شود، منشا انرژی‌های مثبت و منفی، منشا اقبال و بداقبالی. نویسنده در کنار بیان این موارد به نقد تند‌وتیز این رویکردها هم می‌پردازد و البته یکی به نعل می‌زند و یکی به میخ و از این نظر توانسته رمانی چند صدایی بنویسد و همین کار را دقیقا با رویکردهای روان‌شناختی هم انجام می‌دهد. اینکه ما در آخر هم نمی‌فهمیم آیا نویسنده خودش این‌ها را قبول دارد یا نه، می‌تواند امتیاز ویژه‌ای بر تأیید مرگ مولف در داستان باشد. دکتر خالد جادوگر است یا نیست!؟ روان‌شناس و فیلسوف است یا نیست!؟ اما هر چه است شخصیتی کاریزماتیک است که توانسته با تکیه بر همین فئینوها دفتر و دستکی راه بیندازد و پیروان زیادی برای خودش دست و پا کند.

وجود مگس و سایر حشرات موذی در داستان ایجاد موتیف کرده است و این موتیف در زندان به اوج خودش می‌رسد. آنجایی که کاراکتر تحت شکنجه به کارهای نکرده اعتراف می‌کند و حتی بخاطر جبر جغرافیایی و تاریخی‌اش هم معذرت‌خواهی می‌کند. خیلی جاها حتی خودش داستان خود را روایت نمی‌کند و ما داستانش را از زبان یکی دیگر می‌شنویم. اینکه مامور بتواند ذهن زندانی را بخواند، جای حواس او زندگی کند، به جای او عذاب بکشد و بعضا دیوانه شود، مطلب قابل تاملی است و در خدمت مضمون داستان انجام وظیفه می‌کند. مظمون جنونی که می‌تواند گریبان مردان قدرتمند جهان را بگیرد. (برای لو نرفتن داستان از نام بردن اسامی اجتناب کرده‌ام.)

در جاهایی از داستان، سلین برای دوستش دنیز داستان‌هایی را از کتاب دده‌قورقود می‌خواند. لازم به توضیح است که این کتاب داستان‌های قدیمی و فولکلور، و سینه به سینه‌ی ترکی است که بین قرن چهارده و پانزده میلادی مکتوب شده؛ مشتمل بر دوازده داستان قدیمی‌ست در مورد فضایل اخلاقی وابسته به شیوه‌های زندگی جوامع کوچ‌نشین ترک در امپراطوری عثمانی. داستان‌هایی حماسی از جنگ‌های بین قبیله‌ای که در آن زنان نقش پررنگی دارند و جایگاه‌شان در کنار مردان و هم‌تراز با آنهاست. چیزی که در ظاهر به نظر می‌رسد با روایت‌هایی که در داستان می‌شود در تناقض است؛ چون خیلی جاها کاراکترها مطالب به شدت زن‌ستیزانه را عنوان می‌کنند؛ اما این ظاهر در تقابل با مضمون داستان است که اتفاقا به نقش پررنگ و مهم زنان در کنش‌گری‌های اجتماعی و نقش آنها در پیروزی‌های بزرگ اشاره دارد. همان‌طور که در داستان دده‌قورقود هم به همین مضمون پرداخته شده است. خود شخصیت دده که پیری فرزانه است، از گذشته و آینده خبر دارد، در پایان تمام داستان‌های کتاب دده‌قورقود وارد می‌شود و پندهای خردمندانه می‌دهد، در جنون خدایان هم به نظر می‌رسد در غالب یکی دیگر از شخصیت‌ها در آخر داستان وارد می‌شود و ورق را برمی‌گرداند. البته بیشتر از این نمی‌شود توضیح داد تا داستان لو نرود. اسم بعضی از شخصیت‌ها هم از همان کتاب برداشته شده مثل چیچک و بوغاج.

در داستان بارها به این جمله اشاره می‌شود که افسانه را نمی‌شود کشت، که به گره‌خوردن اسطوره و افسانه به زندگی آدمیان اشاره دارد.

داستان به جنگ ارمنستان و آذربایجان هم اشاره می‌کند. جنگی که منجر به جداشدن قره‌باغ از آذربایجان شده است؛ در حالی که جای خالی‌اش بین مردم آذربایجان حس می‌شود و مثل اندامی که قطع شده است و هنوز درد می‌کند ایجاد فانتوم پین می‌کند؛ یعنی دردی که به صورت حقیقی وجود ندارد و فقط به صورت مجازی حس می‌شود که البته جای تعمق دارد. از نظر من داستان فقط باید در آذربایجان اتفاق می‌افتاد، نه جای دیگر و نویسنده با هوشیاری به انتخابی که کرده واقف است و علاوه‌بر این، توانسته داستانی شهری بسازد.

داستان گذری به بسیاری از علوم مختلف اشاره می‌کند؛ اما علم اعداد و حروف را به همه ترجیح می‌دهد و این را در بخش‌بندی کتاب هم که با حرف و اعداد است نشان می‌دهد.

جنون خدایان در کنار تمام موارد گفته‌شده، به اوغات فراغت زیاد انسان‌های امروزی می‌پردازد و اینکه خیلی از همین بدبختی‌های انسان مدرن دقیقا به خاطر داشتن همین وقت اضافه‌ی فراغت است.

کتاب 409 صفحه است و در کنار روایت داستان، علامت سوال‌هایی را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که او را تشویق می‌کند مطالعات جانبی هم انجام دهد.

از متن داستان:
«انکار که می‌کنی یعنی باور داری، وگرنه انکارنکردن چیزی که باور نداری چه اهمیتی دارد؟»    

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها