مهدی یزدانیخرم، نویسنده در نشستی که به مناسبت «روز قلم» در شهر کتاب الهیه با حضور اهالی قلم در حوزه ادبیات و سینما برگزار شد درباره ادبیات امروز ایران گفت: ادبیات ایران نحیف است و از تندبادهای زیادی گذشته. زبان ادبیات ما برعکس سینما هنوز بینالمللی نیست چون آثار ادبی ترجمه نمیشوند.
در ابتدای این نشست هوشنگ گلمکانی درباره تاریخچه شکلگیری مجله «فیلم» گفت: پاییز امسال که بیاید ۵۰ سال از شروع فعالیت مطبوعاتی من میگذرد؛ نیم قرن. پاییز سال ۱۳۵۱ در ۱۸ سالگی از مشهد به تهران آمدم، کنار بیمارستان شرکت نفت، در مجله هفتگی تهران اکونومیست شروع به کار کردم. البته دو سه سال قبل آن، به شکل آماتوری نقد فیلم را برای خودم شروع کرده بودم و در دفترم درباره فیلمهایی که میدیدم یادداشت مینوشتم. بعدها که فکر کردم دیدم خیلی عجیب است که برای خودم نوشتم و به کسی نداده بودم. یک دفتر شد دو دفتر، هنوز دارم و مثل موجود عزیزی نگهداشتهام. میتوانم بگویم جزو نسلی از روزنامهنگاران هستم که دوران چاپ سنگی را ندیدهام اما به تعبیری میتوانم بگویم از عصر گاوآهن تا انفجار اطلاعات و دیجیتال کار کردهام. البته الان دیگر قلمی در کار نیست، ما همه اهل کیبورد هستیم و باید روز کیبورد هم داشته باشیم. من و آقای یاری از ۴۰ سال پیش مجله «فیلم» را شروع کردیم؛ دقیقا در تیرماه سال ۱۳۶۱ اولین شماره نشریهای درآمد که پایه مجله «فیلم» شد و راهنمای فیلمها بود؛ فیلمهایی که در کلوپهای ویدیو عرضه میشدند.
او افزود: در آنزمان انتشار این مجله توجیه اقتصادی نداشت زیرا تولیدات فیلم اتفاقی بود و تصوری از وضعیت سینمای ایران نداشتیم. ولی عاشق سینما بودیم و گفتیم کار مطبوعاتی در حوزه سینما را شروع میکنیم حتی اگر فیلمی در ایران ساخته نشود. بعدا وقتی انتشار مجله شروع شد کمکم خبرها رسید که چه اتفاقهایی دارد در سینما میافتد. انتشار مجله پاسخ به یک ندای درونی بود و بحث گذران مالی وجود نداشت. عشق ما کار مطبوعاتی در زمینه سینما بود. میگفتیم مجلهای دربیاوریم حتی صفحاتش کم هم بود عیبی ندارد. اما چند اتفاق باعث شد که مجله «فیلم» به سرعت رشد، و علاقهمند پیدا کند. ما شماره اول را در 3000 نسخه درآوردیم و آگهیای در روزنامه کیهان دادیم و این شماره دو روز بعد تمام شد. شماره دوم در 10000 نسخه چاپ، و آنهم زود تمام شد. با تشویقهای آقای یاری ما هر شماره را 5000 هزار تا افزایش میدادیم. تا قبل از پایان سال 62 به 35 الی 40 هزار تیراژ رسیدیم. علت هم برهوتی بود که ایجاد شده بود، انگیزهمان فضایی بود که در سال 60 بهوجود آمده بود؛ روزهایی غبارگرفته و دودآلود که آدم احساس نفستنگی میکرد. فکر میکردم باید دریچهای باشد که آدمها بتوانند نفس بکشند.
این منتقد سینما درباره تنوع سلیقهها در مجله «فیلم» بیان کرد: فضای آنموقع و قحطسالی و تشنگیای که وجود داشت باعث شد زود خوانندگان و نویسندگان علاقهمند به سینما به مجله ملحق شوند. در دهه 60 سینمای نوشتاری به مجله «فیلم» ختم میشد و همه زیر یک سقف بودند. با نگاهها و عقاید مختلف آمدند و نویسنده مجله شدند، که باعث افتخار ما بوده و هست. ولی مشکلاتی نیز ایجاد میکرد؛ باید به نیازهای خوانندگان و نویسندگان با سلایق و عقاید مختلف توجه میکردیم. ولی ما بنیانگذار این مجله بودیم و یکسری سیاست و روحیه خاص خود را داشتیم و نمیتوانستیم به همه نگاههای مختلف جواب دهیم. درنتیجه دلخوریهایی پیش میآمد. خوشبختانه از شروع دهه 70 فضا بازتر شد و مجلههای دیگری به راه افتاد و هرکس باتوجه به سلیقهاش به مجلههای مرتبط میرفت. چیزی که مهم است این است که در دهه 60 مجله «فیلم» تنها نشریه سینمایی بود و نشریات عمومی هم خیلی کم به سینما میپرداختند؛ اما با اینوجود مجله «فیلم» تا ابتدای سال 69 امتیاز و مجوز انتشار مداوم نداشت.
گلمکانی خبری نیز درباره فیلم جدید خود اعلام کرد که به تازگی به وزارت ارشاد برای دریافت مجوز رفته است.
او در پاسخ به سوال کیوان کثیریان که «آیا منتقدان فیلمسازان شکستخورده هستند؟» اظهار کرد: فکر میکنم همه علاقهمندانِ سینما که نتوانستند فیلم بسازند میتوانند فیلمساز شکستخورده باشند. هر منتقد فیلم علاقهمند به سینماست. غیر آنها هم علاقهمندان جدی سینما هم دوست دارند فیلم بسازند، اما سینما که گنجایش اینهمه فیلمساز را ندارد. در منتقدان خیلیها هستند که دلشان میخواسته فیلم بسازند ولی نتوانستند و البته عدهای نیز ساختند.
هوشنگ گلمکانی به یادوخاطره زندهیاد حمیدرضا صدر (نویسنده و منتقد) هم اشاره کرد و گفت: تا سال 94 من و آقای یاری خیلی به آقای صدر نزدیک بودیم. فراوان سینما، کنسرت و تئاتر میرفتیم. آخرها سوتفاهمی پیش آمد که ارتباط قطع شد ولی همیشه عزیز من بوده است. وقتهایی که قبل و بعد از فیلمدیدن با هم مینشستیم و صحبت میکردیم از خوشیهای زندگی من بود. مرگ او برایم تلخ و تراژدی بود. خیلی دوستش داشتم، تعارف نیست. از همنشینی با او لذت میبردم.
این نویسنده و منتقد سینما در پایان صحبت خود خاطرهای طنز نیز درباره آن مرحوم تعریف کرد.
سخنران بعدی نشست مهدی یزدانیخرم بود. این داستاننویس، وضعیت رمان ایرانی را نامطلوب خواند و درباره مصائب نویسنده غیرعامهپسند بودن گفت: روزهای ناخوبی در فضای فرهنگی کشور وجود دارد. من آدم همیشه امیدوار بودم ولی در این چندماهه نگران این هستم که بهطور طبیعی کتابخواندن، موسیقی گوشدادن و فیلمدیدن و چیزهایی که برایش در فرهنگ باید هزینه داد خیلی کم شود. قیمت کاغذ، قیمت آمادهسازی کتابها، وجود انبوهی از کتابهای زرد خارجی و دلایل دیگر باعث این وضعیت شده است. ادبیات ایران نحیف است و از تندبادهای زیادی گذشته. زبان ادبیات ما برعکس سینما هنوز بینالمللی نیست چون آثار ادبی ترجمه نمیشوند. مشکلات حادی که ادبیات ما را تهدید میکنند این است که اگر مردم ترجیح میدهند 100 یا 200 هزار تومان کتاب بخرند، اثر تثبیتشده را بخرند نه اثری آوانگارد یا نوشته یک جوان. ناشران نیز به این سمت میروند که در سرمایهگذاری خطر نکنند. کار نوشتن و نشر به هم متصل است و خیلی از مخاطبها فقط آخرش را میبینند.
او درباره سختیهای کار نویسندگی بیان کرد: چند نویسنده ایرانی را میشناسید که سن معقولی داشته، و در راه نشر اعصاب زیادی از دست نداده باشد؟ نویسنده مهاجرت کند نابود میشود چون ممکن است چندماه اول برایش خوب باشد ولی بهخاطر دورشدن از بستر زبانی خود وضعیتش خوب نخواهد بود. اینکه اوضاع ادبیات ایران خوب نیست به دلیل تنبلی نویسندهها نیز است؛ تنبلی در فیلمدیدن، کتابنخواندن، موسیقی گوشندادن و در ماندن در سیطره فضاهای محدود. در یکی دو سال گذشته خیلی اثر شاخصی نخواندهام که واقعا از آن لذت ببرم.
یزدانیخرم به کار اقتباس سینمایی از آثار ادبی نیز اشاره کرد و گفت: این روند داشت شکل میگرفت و دو رمان هم از خودم داشت فیلم میشد ولی تهیهکنندهها عقب نشستهاند. کاری ندارم که سریال زخم کاری یا یاغی خوب است یا بد، بالاخره اتفاقی داشت میافتاد و میتوانستیم با سینما تعاملی داشته باشیم ولی دوباره همه کارها قفل شده است. در آخر باید بگویم که نویسنده باید لذت نوشتنش را در زمان زندهبودنش ببرد. تا وقتیکه زنده باشم مینویسم و کار میکنم.
این نویسنده خبری نیز درباره کتاب جستارهای سینمایی زندهیاد حمیدرضا صدر اعلام کرد که بهزودی منتشر خواهد شد.
نسیم مرعشی (داستاننویس) مهمان دیگر نشست بود که چنددقیقهای صفحاتی از کتاب مصور خود را برای حاضران خواند.
در ادامه، زهرا مشتاق (روزنامهنگار) به بیان خاطراتی از سفر خود به افغانستان و گزارشهایی که نوشته است پرداخت و از خطراتی گفت که در این مسیر جان او را تهدید میکرد. او دراینباره گفت: شرایط سخت و ترسناکی بود. هر لحظه ممکن بود بمیرم. فیلمهای خیلی خوبی با موبایل گرفتهام زیرا میترسیدم دوربین ببرم. امیدوارم اینها بهزودی با حمایت یک تهیهکننده تدوین و منتشر شود. خوشحالم که نویسندگانی داریم که با پایمردی و پایزنی تمام، حرفه نویسندگی را حفظ کردهاند. ما که اهل نوشتنیم هیچوقت آن را رها نمیکنیم. روزنامهنگاری به من فرصت نوشتن داد و از این بابت خیلی خوشحالم. بهشخصه جهان را پر از کلمه میبینم، آدمها برای من با کلمه تعریف میشوند. و چهچیز زیباتر از این نعمتی که خداوند به ما داده است؛ کلمه و جهان کلمه.
احسان جوانمرد، فیلمنامهنویس که سریال تاریخی جیران نیز از او در اینروزها مورداستقبال مردم قرار گرفته است سخنران بعدی مراسم بود. او درباره فیلمنامهنویسی توضیحاتی ارائه داد: خوشحالم که فیلمنامهنویسی را جزو روز قلم به حساب آوردید، قبلا اینطور نبود. دیالوگی در جیران است از قول امیرکبیر: «تمام درست دنیا در سرت است و تمام غلط دنیا پیش رو»، این یعنی فیلمنامهنویسی. وقتی رمان مینویسید با مخاطب خود بیواسطه حرف میزنید. در فیلمنامهنویسی اینطور نیست و خیلی غمانگیز است؛ برای مثال دیالوگی در کار میآید که مال تو نیست و باید برایش پاسخگو هم باشی. فیلمنامهنویسی صنف مظلومی است وسط اصحاب قلم. در کار تولید یک فیلم، کاسهوکوزهها را سر آنها میشکنند و همه ضعفها را از فیلمنامه میدانند. اگر ضعیفیم همه باهم ضعیفیم و فقط یکبخش مقصر نیست. منتقدان باید نقدها را درستتر انجام دهند. شأنی که برای فیلمنامه در ایران تعریف شده است شعاری است و به آن اندازه که باید، از آن حمایت نمیشود و به رسمت شناخته نمیشود.
در بخش پایانی نشست، گروس عبدالملکیان، شاعر نیز سخنانی ارائه داد. او درباره کار شاعر و شاعری در جهان گفت: درباره آن صحبتها تمامنشدنی است. سعی میکنم مثل خود شعر که شاید مهمترین ویژگیاش فشردگی باشد، فشرده صحبت کنم. بگذارید بهجای پاسخ به این سوال که کار شاعر چیست بپرسم که فیلسوف در جهان چه میکند؟ جامعهشناس و روانشناس چه میکند؟ آنها چیزی را پیدا میکنند و به ما نشان میدهند. اما شاعر چیزی را پیدا، و بعد پنهانش میکند؛ یک پیدای پنهانشده. او گنجی را پیدا میکند و بعد زیر خاکی از تخیل، استعاره، مجاز، ساختارها، موسیقی و ... پنهان میکند.
او ادامه داد: وقتی ما شعری را میخوانیم شروع میکنیم به کنارزدن آن خاک. زیبایی ماجرا نیز همین است که خیلی اوقات به گنجی بیشتر و متفاوتتر از چیزی که شاعر پنهان کرده است میرسیم. این به ویژگی تعبیرپذیری و تفسیرپذیری شعر برمیگردد. حقیقتا گمان میکنم اگر حضرت حافظ امروز بود از خیلی از تعبیرهایی که از شعرش میشد سردرنمیآورد، بهخاطر این است که مباحث نظری عمق و گسترش پیدا کردهاند و شاخههای جدیدی بهوجود آمدهاند.
او در ادامه چند شعر از اشعار خود را برای حاضران خواند. این مراسم با تقدیر از مهمانان که اهالی قلم در حوزه ادبیات و سینما بودند به پایان رسید.
نظر شما