یازدهم اردیبهشت ماه سالروز وفات استاد رضا سیدحسینی است. به همین مناسبت معصومه رامهرمزی نویسنده و پژوهشگر، یادداشتی را در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانید.
جرقة نگارش کتاب مکتبهای ادبی زمانی در ذهن استاد زده شد که به طور جدی مشغول مطالعة ادبیات فرانسه بود. سیدحسینی به خوبی نیاز جامعة ادبی ایران را فهمید و تلاش کرد برای پاسخ به آن رهاوردی داشته باشد.
عبدالله کوثری از نسل مترجمان معاصر ایران، درباره کتاب مکتبهای ادبی چنین میگوید: برای نسل ما که اطلاعات کمی دربارة مکاتب ادبی مانند سورئالیسم داشت و هر از چند گاهی متنی یا مقالهای از جایی یا کسی دربارة مکتبی ادبی میخواند، انتشار کتاب «مکتبهای ادبی» یک اتفاق خاص بود. رضا سیدحسینی همه آن چیزهایی که ما میخواستیم در آن کتاب آورده بود.
جالب است که مترجم تراز اولی چون سیدحسینی در خانوادهای متولد شده که پدر و مادر از نعمت سواد بیبهره بودند. پدر با اینکه خواندن نمیدانست داستانهای زیادی برای او تعریف میکرد. بعد از آنکه به مدرسه رفت و سواد آموخت، پدر برایش کتاب مختارنامه را خرید و از آن پس او کتاب مختارنامه را برای اعضای خانواده قرائت میکرد. رضا چشم بیدار پدر و مادر بود. با خواندن قصههای زیبای امیر ارسلان نامدار، شور و شعف شنیدن داستان فارسی را در خانه زنده میکرد. اینکه رضا میتوانست به جای پدر و مادرش کتاب بخواند و با خواندن داستانهای ایرانی آنها را سرذوق بیاورد، عامل مهمی در گرایش و علاقة او به ادبیات بود.
استاد خاطرات زیبا و شنیدنی از نقش پدر و مادرش در علاقهمندیاش به کتاب و مطالعه دارد: کتاب خواندن من با پدرم شروع شد که سواد نداشت. او میرفت پای وعظ سخنرانان و چیزهایی را که میشنید در خانه برای ما تعریف میکرد؛ مخصوصاً حوادث مربوط به صحرای کربلا و قیام مختار و... را. یک روز کتاب «مختارنامه» را به خانه آورد و گفت: «پسر بیا شروع کن به خوندن این». من هم شروع کردم زیر کرسی به خواندن مختارنامه. این کتاب به قدری شیرین بود که باعث شد از آن به بعد کتاب خواندن را دنبال کنم. بعد از مختارنامه کتاب «امیر ارسلان» را خواندم. مادرم گفت این کتاب را تمام نکن چون میگویند اگر کسی امیر ارسلان را تمام کند سرگردان میشود. من هم تمامش نکردم با این حال سرگردان شدم. آن موقع پنجم ابتدایی میخواندم. بعد از کلاس پنجم شروع کردم به خواندن «کنت مونت کریستو»، «سه تفنگدار» و کتابهایی از این قبیل. اولین کتابفروشیای که رفتم در «بازار سرپوشیده» اردبیل بود. اسمش کتابفروشی «جلایی» بود. یک کتابفروشی هم حوالی «سرچشمه» بود. صاحب این کتابفروشی مرد جوانی بود که کتابهایش را از تهران میآورد و ما هم شروع کردیم به کرایه کردن کتابها. روزی ده شاهی میدادیم و کتاب امانت میگرفتیم. من به قدری کتاب گرفتم که دیگر در آن مغازه کتابی نمانده بود که نخوانده باشم.
ابتدا قصد داشت شاعر و نویسنده شود اما جریان حوادث او را به سمت ترجمه هدایت کرد. خودش اولین شور و هیجاناتش نسبت به شعر و زبان را اینگونه نقل میکند: «اولین هیجان در برابر شعر را وقتی احساس کردم که آقای فاضلی معلم آموزش خط، بعد از تعطیلات نوروزی روی تخته سیاه کلاس نوشت: «عَلَم دولت نوروز به صحرا برخاست.» سیدحسینی در همین تکبیت دنیایی از معنی را یافت و شیفتة شعر فارسی شد. در عین علاقهاش به ادبیات و هنر، روحیة کار فنی داشت و با علاقه آچار به دست میگرفت. رضا برای تحصیل به مدرسة پست و تلگراف تهران رفت و بعد از آن تحصیلات تکمیلی را در مدرسه عالی مخابرات فرانسه ادامه داد و تکنسین مخابرات شد.
اولین تجربههای ترجمه
اولین تجربههای سیدحسینی در ترجمه زمانی رخ داد که روسها در سال ۱۳۲۰ اردبیل را اشغال کرده بودند. در این زمان روزنامهای به نام «وطن یولوندا» (در راه وطن) به دستش رسید. او تلاش کرد متنی ادبی از مجله را به فارسی ترجمه کند. این ترجمه در روزنامة شهرشان با نام «جودت» چاپ شد که بسیار برای سیدحسینی انگیزهآفرین بود. ترجمة بعدی او داستانی بود از ماکسیم گورکی به نام «نغمة شاهین». او از اسماعیل دیباج، پدر دوستش که در آن سالها رئیس فرهنگ بود، خواست که برایش کتابهای ترکی بیاورد و این داستان را از یکی از همین کتابها ترجمه کرد که به خط سیریلیک نوشته شده بود. «نغمة شاهین» نیز در مجلة «جودت» منتشر شد.
اولین ترجمههای او از آذری به فارسی بود. اما ترجمة های جدی او از همکاری با عبدالله توکل شروع شد. عبدالله توکل که دوست قدیمی او بود، رضا را تشویق کرد همراهش به تهران برود و ادامه تحصیل دهد. توکل در رشتة حقوق تحصیل میکرد. سیدحسینی در تهران چند کتاب به زبان ترکی استانبولی خواند و این زبان را فراگرفت. توکل بر زبان فرانسه تسلط داشت. آنها تصمیم گرفتند به صورت مشترک به ترجمة کتاب بپردازند. توکل از زبان فرانسه و سیدحسینی از زبان ترکی استانبولی کتابی را ترجمه میکردند و جمله به جمله ترجمههایشان را تطبیق میدادند. حاصل این همکاری، انتشار شش جلد کتاب ترجمه شده و همچنین آشنایی سیدحسینی با زبان فرانسه بود.
سیدحسینی در نوجوانی، سه سال در کلاسهای زبان فرانسة مدرسهاش شرکت کرد اما این کلاسها برای او ثمری نداشت. بعد از آن دکتر روشنضمیر معلم با تجربة زبان فرانسه، استاد مدرسه شد اما چون روند آموزش او بر مبنای شاگردان توانمند کلاس بود، سیدحسینی نتوانست با کلاس همراه شود و همیشه در درس دیکتة فرانسه نمرة صفر میگرفت. همراهی با توکل شروع دوبارة او برای یادگیری زبان فرانسه بود. بعد از انتشار شش جلد کتاب ترجمه شده، توکل برای سربازی به کرمانشاه اعزام شد و سیدحسینی نیز از طرف ادارة مخابرات به آنجا رفت. او کمکم به زندگی در کرمانشاه عادت کرد. آنجا در منزل فردی نظامی زندگی میکرد. همسرش از قوم و خویشهای همان افسر بود. بعد از ازدواج به تهران بازگشت. به دلیل از دست دادن شغل و بالا رفتن مخارج زندگی با مشکلات زیادی روبرو شد. برای تأمین معاش، نزد فردی کلیمی که رادیوسازی داشت، مشغول به کار شد. در کنار این کار، شروع به نوشتن مقاله کرد و آخرین مقالهاش را برای مجلة فرهنگ نو فرستاد.
بعد از تجربة همکاری با توکل، سیدحسینی ترجمههای مشترک دیگری نیز با ابوالحسن نجفی و جلال خسروشاهی انجام داد. ابوالحسن نجفی به جهت همکلاس بودن با توکل در دانشگاه با سیدحسینی آشنا شد. نجفی سردبیر مجلة سخن بود. زمانی که تصمیم گرفت برای ادامة تحصیل به فرانسه برود، سیدحسینی را بهعنوان جانشین خود به پرویز ناتلخانلری معرفی کرد. سردبیری مجلة سخن در دهة چهل و ترجمة مقالههای نظری و همچنین مباحثه و مصاحبت با خانلری، برای سیدحسینی بسیار پربار بود. او در دهة پنجاه سردبیر مجلة تماشا شد. در این سالها با داوری منصفانهاش زمینة آشنایی مخاطبان را با بسیاری از نویسندگان، مترجمان و شاعران جوان فراهم کرد.
مکتبهای ادبی
کتاب مکتبهای ادبی در چاپ اول آن یعنی سال ۱۳۳۴ حجم کمی داشت و او طی پنجاه سال آن را ویرایش کرد و به آن افزود تا جایی که چاپ سیزدهم کتاب در دو جلد و هزار و دویست صفحه منتشر شد. «مکتبهای ادبی» از مهمترین کتابهای مرجع و آکادمیک است که زمینة آشنایی مخاطبان ایرانی با مکتبها و «ایسم»های متعدد ادبی را فراهم کرد و تا کنون به چهل زبان دیگر ترجمه شده است.
فرهنگ آثار
رضا سیدحسینی بعد از پیروزی انقلاب و در سال ۱۳۶۸، به پیشنهاد هیئتمدیرة انتشارات سروش از جمله احمد سمیعی گیلانی، سرپرستی و مدیریت پروژة ترجمة مجموعة ششجلدی «فرهنگ آثار» را بر عهده گرفت. پروژة سترگی که بیش از ده سال طول کشید و دستاورد بزرگی برای سیدحسینی و فرهنگ ایران به حساب میآمد.
استاد همواره از کارهای فرهنگی استقبال میکرد. دغدغة او بیشتر فرهنگ بود تا سیاست. همهجا آغوشش برای مترجمان و نویسندگان نوپا و تازهکار گشوده بود و شاعران و نویسندگان بزرگی چون منوچهر آتشی را کشف کرد. مترجمی بود که با اندیشه و فکر، آثار مورد نظرش را انتخاب و ترجمه میکرد. او در گزینش کتابهایی که ترجمه میکرد متوجه رسالت و نقش فرهنگی مترجم در جامعه بود و این وظیفه را به نیکوترین شکل ممکن انجام میداد. آفرینش ادبی او در ترجمههایش، زبان و لحنی که در ترجمة آثار آندره مالرو استفاده کرد و ترجمة درخشان و خوشخوانش از رمان «طاعون»، همچنان و بعد از گذشت سالها، نظرگیر و شاخص است. با پذیرفتن سرپرستی ترجمة زمانگیر «فرهنگ آثار» عملاً سالهای پایانی عمرش را که میتوانست در آنها ترجمههای بیشتری انجام دهد، وقف انجام کاری کرد که به نظرش برای فرهنگ جامعه لازم بود. او با ترجمه، پلی از فرهنگهای دیگر به فرهنگ ایران زد و مسیر جدیدی به روی مخاطبان ایرانی گشود. او با آثار و فعالیتهایش، بر سه نسل از اهالی فرهنگ ایران اثر گذاشت. سیدحسینی سرانجام در سن ۸۳ سالگی و پس از مدتی درگیری با بیماری عفونت ریه در تهران درگذشت.
سیدحسینی در نگاه دیگران
احمد سمیعی گیلانی از مترجمان مشهور ایرانی درباره استاد سیدحسینی میگوید: سیدحسینی در جامعة مترجمان و مؤلفان، شناختهشدهتر از آن است که معرفی شود. نام او را در هر فهرستی از کتابها و مقالات میتوان یافت. شاید سالی در این نیمقرن اخیر نبوده که ترجمهای تازه و خلاقی از او به دست نیامده باشد. همه ترجمههای وی خلاق و بسیاری از آنها از مهمترین آثار ادبی جهان هستند. او در ترجمهها، نوشتههای مطبوعاتی و مصاحبهها، زبانی روشن، ساده، بیتکلف و دلنشین دارد و در ترجمههایش، سرزندگی، شادابی، فصاحت و بلاغت را جمع کرده است. سیدحسینی یک انسان به معنی واقعی است. ویژگیهایش او را از روشنفکران مردمگریز متمایز میکند.
علی دهباشی مدیر مجله ادبی «بخارا» نیز در وصف سیدحسینی گفته است: بیش از هر چیز، روحیة انساندوستی، صمیمیت و طرز رفتار وی برای ما آموزنده بوده است. ما از سیدحسینی آموختیم که به زبان و ادبیات کهن فارسی عشق بورزیم و برای درست نوشتن، در لابهلای متون فارسی غوطه بخوریم و از واژگان و معانی زیبای آن بهره ببریم.
عبدالله کوثری از مترجمان پیشکسوت ایران در جایی دیگر دربارة وی میگوید: رضا سیدحسینی با ترجمههای درخشان از آثار نویسندگان بزرگ، ادبیات ایران را برای همیشه وامدار خود کرده است. سیدحسینی از مهمترین مترجمان تأثیرگذار ادبیات بود که بسیاری از مکتبهای فکری غرب را به جامعة ادبی شناساند. او با ترجمة آثار نویسندگانی مثل سیمون دوبووار و آندره مالرو گنجینههای ادبی آن دوره را وارد ادبیات ایران کرد؛ کتابهایی که هنوز هم تجدید چاپ میشوند. سیدحسینی نزدیک به شش دهه یعنی از سال 1320 ه.ش تا سال 1380 ه.ش در حوزة ترجمه فعالیت داشت. وسواس خاص او در کار ترجمه باعث شده است کتابی حتی با ارزش متوسط هم در میان کارهای او پیدا نکنیم. مرحوم سیدحسینی با نوشتن کتاب مکتبهای ادبی، همة ما را مدیون خود کرد. زمانی که ما هیچ تعریفی از واژههای منتسب به مکتبهای رایج آن دوران نداشتیم، او با انتشار این کتاب به نسل جوان احساس اعتماد به نفس داد و تا پایان عمر هم به تکمیل و تصحیح آن متعهد بود. من به جرأت میگویم که هیچ کتابی به پای این کتاب نمیرسد.
جواد مجابی شاعر و نویسنده در خصوص تلاش بینظیر حسینی در نوشتن فرهنگ آثار میگوید: هر فردی از عهدة کاری که سیدحسینی در فرهنگ آثار انجام داد، برنمیآمد؛ پایمردی، انضباط و مدیریت او باعث شد در مدت کوتاهی این فرهنگ چاپ شود.
روح استاد در سایه رحمت و غفران الهی شاد و راهشان پر رهرو باد.
نظر شما