یثربی در نشست «از سهروردی چه میتوان آموخت؟» :
عمده مطالب سهروردی مشائی است و فقط نامش عوض شده/ نگاه احساسی شیخ اشراق به ایران
یحیی یثربی میگوید: او نوآوریهایی داشت که از آن همان جوانب قابل نقد است. عمده مطالب او مشائی است و تنها نامش عوض شده است.
او ادامه داد: سهروردی بر خلاف عرف و سنت آن روزها نگاه انتقادی داشت و به همین دلیل از مشائیان انتقاد میکرد و برخی از مباحث منطقی آنها را زیر سوال میبرد و مباحثی را نیز به سبک خودش اغاز کرد و درباره تقسیم جهان به نور و ظلمت و ... سخن گفت.
این استاد فلسفه با اشاره به پیدایش جهان ماده از نظر سهروردی گفت: او با آن سن کمش در شهرهای مختلف چرخید و از درسهای اساتید مختلف استفاده کرد و نام و آثاری از خود به جا گذاشت و علی الظاهر هم اعدام شد. برخی میگویند او را در زندان حلب خفه کردند و برخی گفتند که بیان کرده گرسنه بماند تا بمیرد. او بر خلاف دیگران از افلاطون و ارسطو با هم استفاده کرده او حتی متنی را که نام اثولوجیا معروف است بیان کرد که از ارسطو نیست با اینکه بعدها مشخص شد این مال ارسطو نیست. سهروردی به خوبی این تفاوت را تشخیص داده بود.
یثربی با ارزیابی کارهای سهروردی گفت: درباره شخصیتهای معروف نمیتوان به صورت مشخص آنها را نقد کرد چون هوادارانی دارند که از نقد گریزانند اما مخالفان سهروردی طبیعتا از نقد او لذت میبرند و از ستایش او ناراحت میشوند. من نه شیفته سهروردی هستم و نه مخالفش! من به عنوان شخصی که سالهاست دارای تفکر انتقادی هستم به دیده نقد به او نگاه میکنم. سهروردی برخلاف گفته هواداران الکی اش که میگویند بزرگ بود باید این سوال را مطرح کرد که او چه کرد؟ او نوآوریهایی داشت که از آن همان جوانب قابل نقد است. عمده مطالب او مشائی است و تنها نامش عوض شده است به طور مثال تقسیم جهان به مجرد و ماده به نور و ظلمت هم از این دست است.
او با بیان اینکه عرفای ما تعریف درستی از نور نداشتند گفت: نور آن است که به خودی خود دیده میشود و باعث دیده شدن چیزهای دیگر میشود سهروردی هم به همین اشاره میکند و همین نور را از نظر ذات با نور جوهری مشترک میداند و بعد ماده را ظلمت میداند. مباحث فلسفی او عمق زیادی ندارد و به نوعی فلسفه مشائیان است و از نظر واژهها تنها تغییر یافته است و از این منظر که به انسان معرفت جدید بدهد نیست. حالا ممکن است هواداران او به مانند کلیشه بگویند شما نمیدانید که او چه گفته است!
به گفته این استاد فلسفه؛ سهروردی عمر کوتاهی داشته و کتابهایش نوعی شعار و رجز خوانی دارد. اما نگاهش به ایران احساسی است نه تحقیقی و تاریخی. او عشقی به ایران زمین دارد و برداشتی از شاهان ایران دارد که مطرح کردنش توسط انجمن فلسفه در زمان شاه به دلیل همین دیدگاه سهروردی بود. او حکومت را اختصاص به قطب و شخص انسان کامل که به حق وصل است ربط میدهد. اما نظر احساسی او درباره ایران دلیل ندارد و نمیتواند نشان دهد که چرا شاهان ایران خوب بوده است بنابراین هیچ دلیلی ارائه نمیدهد.
یثربی گفت: من زمانی که کتاب حکمه الاشراق سهروردی را مینوشتم مطالعاتی کردم که ببینم کجاها اثر پذیرفته است در قلعه و قلندر شخصیت عرفانی او را بررسی کردهام. اما توجه به ایران او از کجا نشئت گرفته است؟ در مقدمه حکمهالاشراق من سندی در این باره آوردم در متون قدیمی که به حوادث صدر اسلام میپردازد آمده است در زمان خلیفه دوم اذربایجان، کردستان و ... را فتح کردند و برادر رستم هرمزان کشته شد و این آقا شکست نخورد و سرانجام مسلمانان پیمان بستند این پیمان موادی داشت که میگفت کردستان سالی 800 هزار درهم به خلافت خرج بدهد و در عوض خلافت تخت سلیمان را تخریب نکردند و زرتشیان را هم در اداب و رسوم خود ازاد گذشتند و مسلمانان از سوی دیگر از این منطقه برده نبردند. در ضمن این مطلب من به اینجا رسیدم که در این کردستان گاه گاهی شورشهایی بر علیه این باج و خارج و وابستگی به خلافت اسلامیمیشد سران شورشی را وقتی شکست میدادند به سهرورد تبعید میکردند و سهرورد یک سابقه ای داشته که تبعیدگاه ایرانیان متعصبی بوده که تسلیم خلافت عباسی نشدند. من استنباط میکنم که اجداد سهروردی از این منظر تحت تاثیر ایران دوستان بودند و سهروردی هم شاید ریشه این مطلب را نداند چیست.
او به جایگاه سهروردی در تاریخ فلسفه اسلامیاشاره کرد و گفت: سهروردی زندگی اش در اواخر قرن ششم پایان یافته و غزالی اوایل قرن ششم از دنیا رفته و غزالی در زمان سهروردی زنده بود. ابن رشد هم در اواخر قرن پنجم از دنیا رفته است. غزالی هم زمان با سهرورد اما دور از سهرورد بر علیه فلسفه و مشائیت قیام کرد و ضربه سنگینی بر پیکر عقلانیت در جهان اسلام وارد کرد او پرچمدار جنبش عمومی و عوامیانه علیه مطالب یونانیان بود. او فلسفه و کلا علوم حتی ریاضیات را حرام اعلام کرد. او در اوایل قرن ششم در سال 505 از دنیا رفت. سهروردی حدود چهل سال بعد از مرگ غزالی به دنیا آمد. سهروردی اسلام را مصادف با تصوف دانست و روش عرفانی را ترویج کرد. بهترین تعریف از مکتب اشراق را جرجانی بیان کرده است اگر راه عقل آزاد باشد فلسفه است اما اگر مقید به دین باشد کلام است و راه سلوک اگر ازاد باشد حکمت اشراق و اگر مقید به دین باشد تصوف است.
یثربی با بیان اینکه سهروردی تصوف را ترویج کرد و خودش هم یک صوفی بود گفت: مندر قلعه و قلندر روی این موضوع سخن گفتم و اینکه او در نهایت چوب صداقت خود را خورد. سهروردی هم مشائیت و عقلانیت را کوبیده است. ابن رشد بعد از این دو بر احیای عقلانیت آمد و دیدیم که چنان بلایی بر سرش آوردند که در کل جلدهای اسفار ملاصدرا نامی از او نیست. در جامعه ما آدمها دو جورند؛ برخی میخواهند حرف درست را بیابند اما ممکن است اشتباه کنند برخی هم اصلا تکان نمیخورند و اساسا هیچ کاری نمیکنند این افراد باعث رکود و جمود هستند. از این منظر نباید از نقد و مطالب جدید بترسیم. سهروردی از این منظر اهل حرکت بود و اینکه به کجا این راه رسید سوال دیگری است اما به قول سعدی به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل.
نظر شما