در اولین شب از هفته بیست و چهارم برنامه چراغ مطالعه ابتدا مهمترین اخبار حوزهی کتاب، نشر و ترجمه مرور شد.
اسامی هشت نامزد نهایی جایزه ادبی فولیو اعلام شد. این جایزه ادبی یک جایزه ادبی تازه تاسیس و معتبر است که سال 2014 به عنوان رقیبی برای جایزه بوکر شکل گرفت. این جایزه به بهترین اثر داستانی، غیرداستانی و شعر که به زبان انگلیسی نوشته شده باشد تعلق میگیرد.
جینک تسو استاد دانشگاه ییل کتاب «پادشاه کارکترها» را منتشر کرده است که از مصائب سازگار شدن زبان چینی با دنیای جدید میگوید و به نوعی تاریخی از گذشته، حال و آینده این کشور است.
مَتئو آیکینزروزنامه نگاری که اخبار افغانستان را پوشش می داد در سفری با دوست و مترجم افغانستانی خود که میخواست به اروپا پناهنده شود همراه شد و روایت این سفر را در کتابی با عنوان «برهنه ها از آب نمی ترسند» نوشت.
و خبر پایانی اینکه به تازگی کتابی با نام «نمایه» توسط یکی از اساتید یونیورسیتی کالج لندن نوشته شده است که در آن درباره تاریخچه وسیر تحول نمایه ها از قرون وسطی تا عصر دیجیتال صحبت شده است. اما در بخش چی را چطور بخوانیم، محمد حنیف در مورد «رمان دینی» و اینکه چطور باید آثار مرتبط با این حوزه را خواند سخن گفت.
وی گفت: احتمالا بسیاری از شما در همین ابتدا خواهید گفت که رمان دینی یا اخلاقی وجود ندارد و دلیلش هم این است که رمان چون ظرف غربی است و در ذاتش نسبیگرایی و تکثراست پس نمیتواند دینی باشد چون دین درست در مقابل آن است و نسبیگرا نیست. برخی هم معتقدند که بستگی دارد چه چیزی از رمان بخواهیم به همین خاطر عده ای اعتقاد دارند با قدری تسامح رمان دینی پدید آورد.نمونه ش رمان «آخرین بار کی پدرت را دیدی» اثر بلیک ماریسن. بسیاری از افراد احادیث بسیاری را درباره احترام پدر و مادر میشنوند ولی چون خیلی شبیه وعظ و خطابه است تاثیر هنرمندانه ای که باید داشته باشد را ندارد ولی با خواندن یک رمان احساسی حتما فرد تحت تاثیر قرار میگیرد.اگر رمان نویس رمان را بشناسد مثل ویکتورهوگو ابتدا زمینه همذات پنداری مخاطب را با شخصیت اصلی داستان فراهم میکند و تاثیر بسیار عمیقی خواهد گذاشت. مثلا درون مایه برادران کارامازوف این است که بشر میتواند در صلح و آرامش زندگی کند به شرطی که آرامش درون داشته باشد و این آرامش درون هم با فروغ ایمان محقق میشود.
حنیف افزود: برخی معتقدند اگر ما انتقال مفهوم دینی را در حد زندگینامه ها نیاوریم و به مفاهیم بپردازیم پس بسیاری از رمان هایی که نویسندگانشان ادعای خلق رمان دینی ندارند، رمان دینی هستند نمونه ش روی ماه خدا را ببوس مصطفی مستور یا هر زندگی یک قصه است قاسمعلی فراست، علاوه براین گاهی رمان دینی به سمتی می رود که کارش شبیه به زندگی نامه می شود مثل آثاری که آقاقی سرشار، حسن بیگی و سعید تشکری نوشتند.
در بخش فارسیوار با «مظهرالاسلام»، دانشجوی بنگلادشی ادبیات و زبان فارسی در ایران، در مورد «بنگلادش و زبان فارسی» گفتوگوشد.
وی در ابتدای سخنانش گفت: با این بیت از شعر حافظ که «شکرشکن شوند همه طوطیان هند. زین قند پارسی که به بنگاله میرود» به زبان فارسی علاقمند شدم. وقتی رفته بودم برای کنکور شرکت کنم میخواستم زبان سانسکریت بخوانم اما ترجمه بنگالی این شعر حافظ را روی تابلوی دانشگاه دیدم و به نظر با وزن وقافیه آمد و علاقمند شدم که در این رشته تحصیل کنم. در سه دانشگاه دولتی در بنگلادش زبان فارسی تدریس میشود و حدودا هرسال صد نفرثبت نام میکنند و حدود دوسال به صورت مقدماتی زبان فارسی را یاد میگیریم اما برنامه درسی مان مشکل دارد و مشکلش هم این است که به جای یادگیری زبان فارسی بیشتر برروی ادبیات فارسی تمرکز دارند و مثلا به ما بیشتر سعدی، حافظ، شاهنامه و متون 500-600 سال پیش را یاد میدهند که این کار سختی است.
این دانشجوی بنگلادشی در ادامه در مورد علاقه ش به مولانا اشاره کرد و توضیح داد: به اشعار مولانا خیلی علاقه دارم واشعار ابتدایی نی نامه را حفظ هستم. مظهر الاسلام سپس به معرفی زبان بنگالی پرداخت و گفت: زبان بنگالی 46 حروف الفبا و 10 مصوت دارد. شباهت هایی هم با زبان فارسی داریم مثل اینکه ابتدای جمله با فاعل آغاز و با فعل تمام میشود. در یادگیری فارسی هم ابتدا با کلمات ساده مثل آب و واژه های مشابهش و سپس با جملات احوالپرسی وامثال اینها شروع کردیم. ولی صرف کردن افعال برایم سخت بود. البته یکی از دلایل سخت بودن یادگیری زبان فارسی برایم، برنامه درسیمان بود که پیشرفته نیست و خیلی سنتی تدریس میشود و به همین دلیل دانشجویان خیلی به یادگیری علاقه پیدا نمیکنند البته تازگی ها بنیاد سعدی روی این موضوع خیلی تمرکز کرده و اساتید زیادی را تربیت کرده و کتابهای خوبی را برای آموزش زبان فارسی تهیه کرده اند. البته سختی های یادگیری زبان فارسی برای من با بقیه فرق دارد چون من عربی بلد بودم ولی اولین سختی دانشجویان الفبای فارسی است. اولین نکته یادگیری زبان، انگیزه است متاسفانه امروزه در بازار جهانی همه دوست دارند انگلیسی یاد بگیرند خیلی انگیزه ای برای یادگیری زبان فارسی وجود ندارد ولی کسانی که علاقمندند خیلی خوب یاد میگیرند. با این حال برای من مهارت شنیدن و صحبت کردن خیلی سخت بود و بسیاری از واژه ها را اصلا بلد نبودم. چون در دانشگاه های بنگلادش به ما ادبیات محوز زبان فارسی را یاد می دهند و ما واژه های امروزی و روزمره را خیلی خوب یاد نمیگیریم.
وی اضافه کرد: من قبل از یادگیری ز بان فارسی با ز بان عربی آشنا بودم برای همین یادگیری زبان فارسی به نسبت بقیه برایم کمی آسانتر بود وبا خط هم کمی آشنا بودم. من عاشق هنرهای ایرانی هستم و وقتی می خواهم فیلم ببینم یا موسیقی گوش دهم فیلم ایرانی می بینم و موسیقی ایرانی گوش میدهم درواقع زندگی من خیلی متاثر از فرهنگ و هنرایران است. زبان فارسی برای من زبان عشق است و بنظرم خیلی لطیف است مثلا در چه ز بانی چنین شعری داریم: بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند.
مظهرالاسلام ادامه داد: در زبان بنگالی هم ما شاعران بزرگی داریم که غزل می سرودند مثل رابیندرانات تاگور که پدرش اشعار حافظ را به زبان بنگالی ترجمه میکرد. سرود ملی مان را هم تاگور نوشته است. در داستان نویسی هم نویسنده ای به نام همایون احمد داریم که کتابهای بسیاری نوشته است.
این دانشجوی زبان فارسی در مورد علاقه بنگالی ها به زبان فارسی گفت: این بیت سعدی «بلغ العلی بکماله کشف الدجی بجماله حسنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله» بسیار در مناسبت هایی مثل مبعث، موقع نماز و حتی در قنوت نمازهایشان خوانده میشود. من قبل از یادگیری ز بان فارسی در ایران، تاریخ ادبیات را خوانده بودم و از وقتی به ایران آمدم شعرهای شاعران معاصر مثل سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج، قیصر امین پور و فاضل نظری را میخوانم.
وی در پایان افزود: در مدتی که ایران هستم تا حدودی با لهجه ها هم آشنا شدم و از لهجه اصفهانی و یزدی خیلی خوشم میآید و معمولا ویدئوی آنها را جستجو می کنم ومیبینم. من اگر بخواهم سوغاتی از ایران به بنگلادش ببرم کتابهای فلسفه قدیم مثل سهروردی و کلاسیک را می برم و اگر قرار باشد یک روز کتابی را ترجمه کنم کتاب فیه ما فیه مولانا را ترجمه خواهم کرد.
اما در بخش «تجربه خواندن» منصورزرتشت از تجربه خواندنش کتاب «قاف: بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متن کهن فارسی» نوشته یاسین حجازی صحبت کرد. وی گفت: شاید ابتدای خواندن کتاب 10- 20 صفحه ابتدای کتاب برایتان سخت باشد اما در ادامه برایتان شیرین و خواندنی میشود. علاوه براینکه این اثر مثل کتابهای دیگر، دستوری نیست که بگوید این کار را بکن یا این کار را نکن و متن خیلی شیرینی دارد ومثل یک داروی شیرین است نه یک داروی تلخ که زود تمامش میکنید.
زرتشت در ادامه به بخش هایی از این اثر اشاره کرد. اما در دومین شب از هفته بیست و چهارم برنامه چراغ مطالعه در مورد کتاب «ناباب و نایاب: گفتارهای ناباب در تعلیم و تربیت نایاب» نوشته عبدالعظیم کریمی با حضور نویسنده اثر بحث و گفتگو شد.
نجفی در ابتدای این گفتگو از کریمی پرسید که در تعلیم و تربیت چه کارهایی باید بکنیم، چه کارهایی باید نکنیم؟
کریمی گفت: تربیت سلبی به این معنا نیست که ما هیچ کاری نکنیم اما حقیقتش این است که اقدام نکردن دشوارتر و زمان برتر از اقدام کردن در تربیت سلبی است. ما در ابتدای تولد فطرتمان خیلی فزون یافته است اما درخلال تربیت کم و کاسته میشویم و خیلی از چیزهایی که فطرتا داشتیم را از دست میدهیم. وظیفه ما به قول آیت الله جوادی املی دفع و رفع است یعنی بانی رودخانه باید مواظب باشد که چیزی در آن نیفتد و آب زلال بماند.
وی افزود: تربیت یک امر سیال است که بین دوقطب سیال مربی و متربی هرلحظه در حال شکل دهی و شکل یابی است و ما نمیتوانیم آن را قطع کنیم به بیان دیگر تربیت یک پروسه است نه یک پروژه. البته اغلب ما تربیت را پروژه تعریف کردیم. پدر و مادری که فرزند خود را بستر عقده های فروخورده و تجربه های نازیسته خودش میکند، کار تربیتی نمیکند.
این نویسنده در ادامه بیان کرد: ما قرار نیست بذرهای وجودی، ذهنی یا عقده ای خودمان را در کودک بکاریم بلکه بناست بذرهای بالقوه رشد شده را بکاویم. اینکه می گویند کودک باید هفت سال اول بازی کند بازی به معنی play است نه game. بیشتر بچه های ما game میکنند نه play. فرقش هم این است که play یک فعالیت لذت بخش و خودانگیخته و خود به خودی است که هدف آن در خود آن است اما به محض اینکه برای بازی هدف بگذاریم play تبدیل به game میشود.
کریمی اضافه کرد: من همیشه نگاه آزاد به مسائل تربیتی داشتم وبدون تعصب به این موضوعات نگاه کردم. کلام اصلی من این است که ما باید بگذاریم فطرت اصلی ما که مثل مسیر رودخانه است کار خودش را بکند و ما در آن مداخله نکنیم البته مداخله نکردن به معنی انفعال نیست. من بارها گفتم تربیت پرهیزی صدها برابر انرژی میگیرد. درواقع عمق عظمت انسانها به فرورفتگی و ر یشه یابی وجودی شان است اما ما معمولا بچه ها را خیلی ماشینی و دیکته ای و یکسان تربیت میکنیم در حالیکه باید بگذاریم خودشان دنیا را کشف کنند.
نویسنده کتاب «ناباب و نایاب: گفتارهای ناباب در تعلیم و تربیت نایاب» درباره تعریف خوشبختی گفت: ما دو نوع خوشبختی داریم؛ خوشبختی اختراعی و خوشبختی اکتشافی. این بحث را شهید مطهری هم در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام هم دارد که سعادت یک امر اکتشافی است نه یک امر اکتسابی. ولی اغلب محرک های خوشایند از بیرون به ما میرسند تا خوش باشیم و اگر محرک های خوشایند قطع شوند ما بدبخت میشویم. بچه ها در ابتدا به صورت فطری نشاط درونی دارند یعنی نشاط بچه بی بدیل و بی دلیل است و رهایی دارد. اینکه یک بچه با یک اسباب بازی سرگرم و شاد میشود به خاطر این است که به دنیا مثل ما قلاب نشده است.
این روانشناس گفت: در یک کتابی نوشته بود که تمدن آستانه تحریک پذیری ما را بالا میبرد و ما در حال پیشرفت به سمت ناخوشایندی هستیم چون بشر قبلا از ساده ترین چیزها لذت میبرد اما الان از پیچیده ترین ومتنوع ترین محرک ها هم لذت نمی برد. خیلی از مسائلی مثل شادی و صداقت و اینها را کودک آدمی از خود آدمی بیشتر دارد و ما باید مراقبت کنیم که کودک نگه دارد و از دست ندهد ولی ما مراقبش نیستیم، کودک اینها را از دست میدهد و بعد مصنوعی آنها را به او میدهیم.
وی اضافه کرد: من همواره گفته ام که بهترین مربیان نامربیان هستند. مربی زمانی کارش را درست انجام می دهد که اصلا نداند در حال کار تربیتی است چون اگر بداند برایش وظیفه و شغل و جعل میشود. مادر در نقش خودش فانی است. تربیت یک امر درونی، خود به خودی و قلبی است که از وجود به وجود منتقل میشود بی انکه دو طرف بدانند. به محض اینکه برای تربیت برنامه ریزی کنیم، خاصیت قلبیش را از دست میدهد.تربیت یک امر آموزشی به معنی صورت بندی های علمی نیست یک امر سلوکی و طریقت است و طریقت با روش فرق دارد. طریقت، روشی است که با منش یگانه است.
کریمی در پایان گفت: ما متاسفانه به صورت ناخودآگاه در حال تدسیه هستیم نه تزکیه یعنی به جای دین یابی به بچه ها، دین دهی میکنیم و دین دهی بزرگترین دین یابی است. آبریزی در چاه بزرگترین مانع آب یابی در چاه است. به بیان دیگر ما با روش های دین دهی موجب میشویم که دین درونی و فطری هیچ گاه احیا نشود و همیشه با یک دین تصنعی و جعلی و رتبه ای و مسابقه ای مواجه میشویم و خلاثه اینکه تدسیه جایگزین تزکیه شده است و این راهبرد باید تغییر کند هم در نظام رسمی و هم در نظام غیررسمی.
در بخش تفکر انتقادی، معصومه توکلی درباره این موضوع صحبت کرد که چطور باهم کتاب بخوانیم. وی گفت: در ده سال اخیر شیرین ترین کتابخوانی هایم، کتابخوانی هایی بوده که با آدم ها رخ داده است نه کتابهای که تنهایی خواندم .باهم خواندن انگیزهبخش است چون هم دوستی ها را غنی میکند و هم آدمها را به هم وصل میکند و باعث میشود یک درک جدیدی از کتاب ها پیدا کنید. بی اغراق یکی از بهترین ساعتهای زندگی من ساعتهایی بودند که به گفتگو درباره کتابها اختصاص داشته است.
توکلی در ادامه از تجربه کتابخوانی دسته جمعی کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» که با دوستان خود داشته سخن گفت و توضیح داد که در این کتابخوانی تجربه هایی کسب کرده که اگر تنهایی این کتاب را میخواند به این تجارب دست نمییافت. علاوه براینکه کتاب خواندن با آدمهای دیگر دنیای کتابخوانی ما را بزرگتر میکند و هرکدام از ما میتوانیم شروع کننده یک حلقه کتابخوانی باشیم.
نظر شما