محمدرضا توكلى صابرى، پژوهشگر و مولف درباره اهمیت زبان فارسی یادداشتی نوشته و به اهمیت توسل جستن به زبان فارسی در دیروز و امروز ایرانیان پرداخته است.
به تازگى از يک سفر به آذربايجان و کردستان و خوزستان بازگشتم. در اين سفر در چندين جا صحبت از لزوم آموزش و تدريس به زبان مادرى پيش کشيده شد. تبليغ براى آموزش و تدريس به زبانهاى محلى در کشورى که زبان رسمیاش فارسى بوده است و داراى چنين ادبيات جهانى است قابل تامل است. اگر در دوران گذشته که روزنامه و راديو و تلويزيون نبود و آموزش عمومى و رايگان وجود نداشت کودکانى که زبان مادرشان فارسى نيست مشکل يادگيرى زبان فارسى را داشتند، اکنون با عموميت رسانههاى عمومى و کانالهاى تلويزيونى و برنامههاى کامپيوترى، کتاب و کتابخانههاى عمومى اين مشکل خيلى کمتر شده است و بسيارى از کودکان غير فارسى زبان حتى پيش از رفتن به مدرسه زبان فارسى را ياد مىگيرند. وزارت آموزش و پرورش نبايد در دام تدريس زبان مادرى به جاى زبان فارسى گرفتار شود.
علت پايندگى و دوام فرهنگ ايران وجود زبانها و فرهنگهاى مختلف در اين کشور پهناور است. شايد بدون اين تنوع، فرهنگ ايران اين بالندگى و اين پايندگى را نمى داشت. بايد زبان فارسى را هم به عنوان زبان پيوند همه زبانهاى بومى ايرانى ترويج کرد. اين زبان زبان وحدت ملت ايران است. هيچ زبان نبايد جانشين زبان فارسى شود. در حالى که نبايد هيچ گونه ممانعتى براى گفتگو و انتشار به زبانهاى محلى وجود داشته باشد. آموزش کودکان بايد به زبان فارسى و در کنار زبانهاى محلى باشد نه اين که زبانهاى محلى جانشين زبان فارسى شود. زيرا که اگر هرکسى بخواهد زبان ناحيه خودش آموزش يابد، پس يک بلوچ و کرد چگونه بايد با يک آذربايجانى گفتوگو کند. جز زبان فارسى؟ پس غرض جانشين شدن زبان مادرى به جاى زبان فارسى از ميان مىرود.
زبان ترکى جزو زبانهاى خاورميانهاى مانند عربى، فارسى، عبرى، کردى، آرامى، و غير آنها نيست. زبان ترکى، بر خلاف تبليغات پان ترکيستها از زبانهاى وارداتى و از آسياى مرکزى به خاورميانه وارد شده است و از گروه زبانهاى مغولى است. اگر واژههاى فارسى، عربى، يونانى، ارمنى، و ديگر زبانهاى خاورميانهاى را از آن بگيريم تعداد کمى واژه ترکى و بعضى واژههاى مغولى و ازبکى باقى مىماند.
اگر قرار باشد که هر کسى به زبانى که در محيطش گفتوگو مىشود و يا در کودکى با آن آشنا شده است پس ممکن است که کسى درخواست کند که دولت بايد بودجهاى را براى آموزش زبان مطربى اختصاص دهد.
زبان فارسى برآيند همه زبانهاى ايرانى است که به خاطر توانايىهايش در بيان مطالب علمى، ادبى و فلسفى به اين مقام رسيده است. کمتر زبان غير اروپايى است که چنين توانايى مطابقه با زمان و وضع برابر نهادههايى براى واژههاى بيگانه داشته باشد. بودجه دولتى فقط بايد صرف آموزش زبان فارسى شود که زبان ملى است. با اين حال اگر هر قومى بخواهد به زبان خودش صحبت کند، نبايد مانع آن شد، همان طور که اکنون چنين است و در استانهايى که زبان مادرى شان غير از زبان فارسى روزنامه و مجله و راديو به همان زبانها منتشر مىشود. امکانات دولتى فقط بايد صرف آموزش زبان فارسى شود و هر ايرانى بايد زبان ملى ميهن خود را ابتدا ياد بگيرد که زبان ارتباط ميان همه قومهاى ايرانى است.
زبان يکى از جنبههاى فرهنگ يک ملت است، ادبيات، دين، فلسفه، هنر، و تاريخ مشترک بخش ديگرى از آن است. ايرانيانى که زبان مادرى شان فارسى نيست در همه موارد فوق با فارسى زبانها فرهنگ مشترک دارند و اين تفاوت زبانى نمىتواند عامل جدايى ويا افتراق باشد. زيرا اين وجوه اشتراک آنها را سخت به هم پيوند داده است.
موضوع آموزش به زبان مادرى، به جاى زبان فارسى، که گهگاه سازمانهاى داخل و خارج از ايران پيش مىکشند و رسانههاى غربى آن تبليغ مىکنند ابتدا توسط کانونهاى انديشه صيهونيستى در آمريکا و اسراييل پيشنهاد و به طور وسيعى در مورد آن تبليغ شد. غرض آن نيز ايجاد دردسر و مشکل و اختلاف بين گروههاى قومى در ايران بود. با اين طرح و برنامه آموزش زبان مادرى در استانهايى که زبان مادرى شان زبان فارسى نيست به عنوان يک درخواست فرهنگى و در اصل يک درخواست سياسى ارائه شد. به اين ترتيب قصد اين بود که با آموزش زبانى جز آموزش زبان فارسى در مدارس و دانشگاه به يک تفاوت فرهنگى و جدايى فرهنگى انجامد که به تقاضاى بعدى که خود مختارى به علت تفاوت زبانى است و سپس استقلال و پيوستن به سرزمينهاى خارج از مرز ايران برسند که به اين زبانها صحبت مى کنند.
اين تبليغات بيشتر متوجه استان آذربايجان و کردستان است. اين کشورها در حالى که سعى دارند کشورهاى خاورميانه را به کشورهاى کوچکتر و ضعيفترى تجزيه کنند وقتى به مشکلات زبانى و ملى و فرهنگى خودشان مىرسد به وجه اشتراک خود با آنها تاکيد مىکنند تا وجه افتراق. کشور انگلستان که به نظر مىرسد يک زبان واحد دارد با اسکاتلند و ويلز که جزوى از آن است و به زبان گى ليک صحبت مىکنند، هيچگاه اجازه تدريس به اين زبانها را در کشور خود نداده است. حتى وقتى در اسکاتلند براى جداشدن از انگلستان و يا ماندن با آن کشور راىگيرى شد، همه سياستمداران بر وجه اشتراک انگليسىها و اسکاتلندىها تاکيد داشتند تا اسکاتلند از انگلستان جدا نشود. همان سياستمداران براى عراق تجويز ديگرى داشتند و دارند. يعنى تجزيه به سه بخش شيعهنشين، کردنشين و عربنشين. ايالتى مانند کاليفرنيا، به علت کثرت کسانى که به زبان اسپانيايى صحبت مىکنند و فرهنگ آمريکاى لاتين را دارند از نظر فرهنگى به هيچ وجه تشابهى با ايالت نيو اورلئان که فرهنگ فرانسوى دارد و يا آلاباما ندارد. با اين حال هيچيک از سياستمداران به اين تفاوت عمده اشارهاى نداردند و آنها را، به علت وجود زبان مشترک يعنى انگليسى، بخشى از ايالات متحده آمريکا مىدانند.
کشورهاى غربى خود که اين همه به تاکيد و تبليغ تدريس زبان مادرى در ايران مىپردازند. کارنامه سياهى در اجازه به تدريس زبانهاى بومى در کشورخودشان دادند. انگليسىها در ابتدا بسيارى از مستعمرات بچهها را مىدزديدند و به انگلستان مىبردند تا مجبور شوند زبان انگليسى را ياد بگيرند و پس از چند سال آنها را به کشورهاى مستعمره بر مىگرداندند تا بتوانند مترجم آنها باشند و به بوميان انگليسى ياد بدهند. ميسيونرهاى مسيحى در استراليا و آفريقا و آمريکا انجيل را به زبان انگليسى براى بوميان آموزش مىدادند تا انگليسى ياد بگيرند. اسپانيايىها و پرتقالىها چنان قلع و قمعى از بوميان آمريکاى جنوبى کردند که فقط زبان اسپانيايى و پرتقالى زبان اين قاره شد. فرانسه تمام زبانهاى محلى را از ميان برد. اين کشورها اکنون که زبانهاى رسمى کشورهايشان فراگير شده است و رقيب جدى ندارد، به زبانهاى ديگر، اگر وجود داشته باشد، اهميتى نمىدهند چون قابليت رقابت ندارد. هم اکنون کودکان فلسطينى باید از کودکى زبان عبرى را ياد بگيرند و آموزش آنها به زبان عبرى است.
در طى دو سه دو قرن و نيم گذشته آمريکايىها و کانادايىها دهها هزارکودک سرخ پوست را به زور از خانوادههايشان جدا کردند و در مدرسههاى مخصوص بوميان آنها را وادار مىکردند که انگليسى ياد بگيرند و به انگليسى حرف بزنند. آنها را مجبور مىکردند تا لباسهاى بومى خود را به کنار بگذارند و مجبورشان مىکردند لباسهاى غربى بپوشند. در کانادا به جاى نامهاى بومى شان شمارهگذارى شده بودند و با شماره آنها را خطاب مىکردند. در اين مدارس اجبارى هزاران کودک به علت جدايى از خانواده، برخوردهاى نامناسب با آنها و تنبيهات مختلف مردند. اين مدارس در سال ١٩٩٨ در کانادا تعطيل شدند.
بسيارى از اين کودکان که اکنون در سنين پيرى هستند دولت کانادا را به خاطر اين رفتار غير انسانى تحت تعقيب قرار دادند. آنها گورستانهاى دسته جمعى اين کودکان را شناسايى کرده و علامتگذارى کردند. در مدارس آنها را به اجبار به خواندن کتاب انجيل و خواندن دعاهاى مسيحى وادار مى کردند. شعار آنها اين بود که: «سرخپوست درون آنها را بکش، ولى انسان درون آن را نگهدار». البته اکنون که اين دولتها به پيروزى قطعى و کامل براى برانداختن زبان و فرهنگ بوميان آمريکا و کانادا کردند، چهره انسانى به خود گرفتهاند و آنها را به حال خود گذاشتهاند. ولى مساله اين است که پس از اين اقدامات آنها در فرهنگ غربى حل شدهاند لباس غربى مىپوشند و به زبان انگليسى حرف مىزنند و ديگر خطرى براى آنها ندارند. البته در مراسم سنتى خود لباس سرخپوستى مىپوشند و رقص سرخپوستى مىکنند ولى اين کارها تهديد امنيتى نيستند.
ادوارد شرلى کارمند سيا که به طور مخفيانه در سال ١٩٩۴ سفر کرده است، در کتاب خود به نام «دشمن خود را بشناس» که در سال ١٩٩٧ منتشر شد. گفته است که حتى فکر جدا شدن آذربايجان به پشت سياستمداران ايرانى لرزه مى اندازد و بهترين روش مبارزه با دولت ايران را نفوذ و اختلال و خرابکارى در آذربايجان دانسته بود. پس از حمله آمريکا به عراق و خودمختارى کردستان و استقلال جمهورى آذربايجان و ورود دستگاه سياسى اسراييل به اين دو کشور برنامههاى مفصلى براى تبليغات بر عليه ايران برنامهريزى شد که هدف آن تفرقه بين مردم ايران و سپس حمله نظامى و سرنگونى حکومت و تجزيه ايران به کشورهاى کوچکترى بود. غافل از اين که اين ملت چند هزار ساله به اين آسانىها مانند کشورهاى همسايه از هم نمىپاشد و پايههاى فرهنگى و اعتقادى و سياسى و تاريخى عميق و کهنى دارد. دستگاههاى تبليغاتى کشورهاى ترک زبان همسايه همسو با دستگاههاى تبليغاتى آمريکا، انگلستان و... برنامه هماهنگى را در زمينههاى مختلف اجرا کردهاند و در دست اجرا دارند. يکى از آنها تبليغ طرح تدريس و آموزش به زبان مادرى است.
به تازگى که سفرى به شهرهاى آذربايجان داشتم و با هموطنان آذرى گفتوگو مىکردم. متوجه شدم که چقدر بعضى تحت تاثير اين تبليغات قرار گرفته و به تبليغ و دفاع از آن مىپردازند. يکى از اين تبليغاتچىهاى ژنرال آتاتورک از زبان ترکى بسيار تعريف و تمجيد مىکرد و تبليغات پان ترکيستها را به من تحويل مىداد مبنى بر اين که ترکها در زمان کوروش هم در اين سرزمين بودهاند و از خوار کردن کوروش و حتى شاه اسمعيل ترک زبان خوددارى نکرد و به ستايش دشمن او يعنى سلطان سليم پرداخت.
کوروش مردى بىنظير در تاريخ جهان است. کسى است که دشمنان يونانىاش در مورد خصايل نيکوى او کتاب نوشتهاند و در تورات به نيکى از او ياد شده است. کسانى که کوروش را مىکوبند و او را ايرانى نمىخوانند، آب به آسياب بيگانگان مىريزند. اين گونه تبليغات منفى و نادرست دارد به تدريج در آذربايجان جا مىافتد و سرمايههاى عظيمى براى آن صرف مىشود و هدف آن ايجاد نفاق و تفرقه در ميان مردم ايران در هم شکستن ايران به عنوان يک قدرت منطقهاى است. نشانی اينترنى اين گونه جايگاههاى اينترنتى که به تبليغ در ميان استانهاى غير فارسى زبان مىپردازند همگى به جمهورى آذربايجان و ترکيه بر مىگردد.
سيزده سال پيش که در آذربايجان سفر مىکردم هيچگاه اين چنين تبليغاتى را نديده بودم. بايد همگى ما، يعنى مردم و دولت، به کار فرهنگى بپردازند و اين تبليغات دروغين را خنثى کنند وگرنه سيزده سال بعد خدا داند چه خواهد شد در حالى که آذربايجان يکى از مراکز بزرگ زبان فارسى بوده است. تبريز تنها شهرى پس از نيشابور است که مقبره الشعراء دارد. در اين گورستان در حدود چهارصد شاعر فارسى زبان آرميدهاند و اين اهميت اين شهر را به عنوان يکى از کانونهاى بزرگ ادبيات پارسى نشان مىدهد. تاريخ کشور ايران دو جنبه مشخص دارد. يکى شاعران آن و ديگرى سرداران آن که با بيگانگان جنگيدهاند و مرزهاى اين کشور را امن داشتهاند. آذربايجانىها از هردو جنبه در صدر بقيه استانها هستند.
شاعران آذربايجانى از نظامى و قطران تا شهريار عشق خود را به اين سرزمين نشان دادهاند و سرداران آذرى از بابک تا باکرىها جان خود را در دفاع از اين سرزمين از دست دادهاند. در آذربايجان آثار تاريخى فراوانى از زمان ساسانيان ديده مىشود و قطران شاعر بزرگ پارسىگوى آذربايجان در يکى از اشعارش آذربايجان را سرزمين ساسانيان مى خواند. فقط از شهر شروان پنجاه شاعر فارسى زبان برخواستهاند که مشهورترين آنها خاقانى شروانى است. ترکها اگر خيلى ادعا دارند فقط پنج شاعر ترک زبان اين شهر را قبل از ورود ترکان عثمانى به خاورميانه نام ببرند.
پان ترکيستها که در جمهورى آذربايجان و ترکيه دستگاه تبليغاتى گستردهاى دارند. ايران را نيز هدف قرار دادهاند. تاريخ نشان مىدهد که ترکها يکى از مللى هستند که تساهل و تسامح کمترى نسبت به ديگر مردمانى داشتهاند که در اين منطقه زندگى مىکردهاند. قتلعام ارمنيان، سرکوب و جنگ با کردهاى درون ترکيه، سرکوب اعراب و جنگهاى طولانى با ايران نمونهاى از اينها است. هم اکنون هم قتلعام کردهاى ترکيه به بهانههاى مختلف و محدوديت براى ارامنه هنوز ادامه دارد. ترکها با يونانى هاهم رابطه خوبى ندارند و اين عدم تحمل فرهنگهاى ديگر مشکل بزرگى براى آنها شده است.
تشکيل فراکسيون ترک زبان در مجلس را هم بايد در پرتو فعاليتهاى سازمانهاى وابسته به جمهورى آذربايجان و ترکيه نگاه کرد. اگر چه به ظاهر براى درخواستهاى بعضى استانهاى ايران است که زبان ترکى در آنجا رايج است، ولى بايد دانست که محرک و عامل اين فراکسيون چند نفر بيشتر نيستند که از بعضى از منابع خارج از کشور الهام مىگيرند و بقيه نمايندگان از نيات اصلى عاملان اين فراکسيون خبرى ندارند. بعضى از اين پانترکيستهاى ايرانى دنباله افکار جعفر پيشهورى هستند. فرق اين پيشهورىهاى جديد يا نوپيشهورىها با پيشهورىهاى قديمى در اين است که او فقط يک رئيس داشت و فقط از او کمک مىگرفت و آن استالين بود، اما نوپيشهورىها چند رئيس دارند و از آمريکا و اسراييل و ترکيه و عربستان و آذربايجان کمک مىگيرند.
دستگاههاى فرهنگى بايد جورى تبليغات ضد ايرانى پانترکيستها را خنثى کنند و به فعاليتهاى فرهنگى زبانها و فرهنگهاى محلى يارى دهند. يکى از کارهاى بسيار مفيدى که ميراث فرهنگى ايجاد کرده است، ايجاد موزه مردمشناسى، که نماد فرهنگهاى مختلف اين سرزمين است، در بيشتر شهرهاى استانهاست. مجلس بايد لايحهاى تصويب کند که در آن از ايجاد هر گونه تشکيلات برترجويى بر مبناى قومى، نژادى، استانى ممنوع شده و تشکيل هر فراکسيون بايد فقط بر اساس برنامه سياسى براى همه مردم ايران باشد نه يک فرهنگ، فرقه، يا زبان ديگر. دولت بايد بودجه خاصى را در مناطق غير فارسى زبان تصويب کند و به تاسيس مراکز فرهنگى آن مناطق و ايجاد کانون پرورش کودکان، آموزش زبان فارسى، و کتابخانه هاى فارسى توجه بيشترى شود.
جنگ عراق با ايران که با پشتيبانى سه قدرت زمان يعنى جمهورى شوروى، اتحاديه اروپا، و آمريکا در گرفت، هدفش متلاشى کردن جمهورى اسلامى تازه پاى بود. اين جنگ نتيجه دلخواه هيچ يک از اين قدرتها را نداد. پس از پايان جنگ عراق با ايران و حمله آمريکا به عراق، ايران به قدرت بزرگ منطقه تبديل شد و عراق دچار جنگى داخلى شد که هنوز هم ادامه دارد. غربيان فهميدند که با عمليات نظامى قادر به تعويض رژيم ايران نيستند، به ويژه که ايران به سرعت از نظر نظامى و اقتصادى کمبودهاى خود را جبران کرد. طراحان و برنامهريزان غربى براى درهم شکستن ايران به شيوه ديگرى متوسل شدند. همان شيوهاى که بريتانيا در چند سده اخير در جهان به کار برد و آمريکايىها در برابر سرخپوستان بومى آمريکا به کار بردند. اين شيوه «تفرقه بيانداز و حکومت کن» بود. تصويب بودجههاى چند صد ميليون دلارى، ايجاد دفترهاى سياسى و پايگاههاى نظامى در کشورهاى همسايه، ايجاد تلويزيونها، راديوها و، جايگاههاى اينترنتى، کمک به تمام سازمانهايى که در خارج بر عليه ايران فعاليت مىکنند و کسانى که در فضاى مجازى به تبليغ عليه ايران مىپردازند، جزو همين طرح اصلى بود. بسيارى از کانونهاى انديشه دست راستى در آمريکا، مانند آمريکن نيو اينترپرايز، که از اسراييل خط مشى سياسى خود را مىگيرند هدف و برنامه اصلىشان در هم شکستن حکومت در ايران و تجزيه اين کشور است. تجزيه ايران به کشورهايى کوچکتر با تبليغ در ميان استانهايى است که زبانى غير از زبان فارسى صحبت مىکنند.
با تبليغات منفى که جمهورى آذربايجان و ترکيه بر عليه ايران مىکنند و با هدايت و پشتيبانى مالى و فرهنگى آمريکا و اسراييل است و به احساسات پانترکيسم دامن مى زنند، تاثيرش را به خوبى مىشد مشاهده کرد. آذربايجانىها ترک نيستند، بلکه از لحاظ نژادى و زبانى به خانوادههاى ايرانى تعلق دارند. زبان آذرى شاخهاى از زبانهاى ايرانى است شبيه تاتى و گيلکى. ترکى صحبت کردن بعضى مردم آذربايجان به اجبار و به زور شمشير سلجوقيان، ايلخانيان و ديگر حکومتگران ترک زبان بوده است. زبان ترکى در حدود پانصد سال است که در ترکيه و کمتر از آن در آذربايجان رواج يافته است. ناصرخسرو که هزار سال در راه سفر حج از مرو به بلخ از شهرهاى آذربايجان گذر کرده و به ترکيه رفته است. در شهر وان ترکيه مىگويد اينجا سه زبان رواج دارد، ارمنى، پارسى و عربى. يکى از کتيبههاى کوروش کبير در خارج از ايران در کشور ترکيه و بر صخره اى در دامنه قلعه وان قرار دارد. در سال ٢٠١٨ خبرگزارى صباح در ترکيه از کشف بقاياى يک کاخ هخامنشى در استان آماسيه خبر داد.
ايران جزو شش کشور تمدن ساز بشرى است. چهار کشور ديگر عبارتند از مصر، ايتاليا، يونان، چين و هند. ترکها که در ميان دو ملت تمدن ساز يونانى و ايرانى و نيز ارمنستان که بسيار زودتر از ترکها در اين منطقه آمدهاند، گير افتادهاند سعى دارند براى خودشان تاريخ بسازند. همچنان که آتاتورک بنیانگذار ترکیه جدید گفته است، «تاریخسازى به همان اندازه تاریخنویسى اهمیت دارد» و به این ترتیب وى بازنویسى و جعل تاریخ را براى ترکان تجویز کرد. ترکيه يکى از جاذبههاى توريستى براى اروپايىهاست، چون هم نزديک است و هم آب و هواى گرم مديترانهاى را دارد. ترکيه با استفاده از آثار تاريخى ايرانى، يونانى، رومى، و ارمنى درآمد زيادى از گردشگرى دارد. ساليانه يک ميليون و نيم نفر از مزار مولانا جلالالدين بلخى، اين سمبل عرفان و ادب ايرانى، بازديد مىکنند. اما ترکها او را اصلا ايرانى نمىداند و به نام شاعر ترک زبان او را معرفى مىکنند.
ترکيه کشور فقيرى بود که هميشه ژنرالها بر آن حکومت کردهاند. اين کشور زمين خويش را براى پايگاه آمريکايىها اجاره مىدهد و پشتيبانى نظامى و مالى مىگيرد. در طى جنگ ايران و عراق که هم ايران و هم عراق مجبور بودند از طريق ترکيه کالاهاى مورد نياز خود را وارد کنند. سودهاى سرشارى نصيب ترکيه شد و اين کشور فقير توانست صنايع خود را توسعه دهد. حال طيب اردوغان به اين اتکاء قدرت تجارى خود به سرکوب کردهاى خود و کردهاى سوريه مىپردازد و قصد احياى امپراطورى عثمانى را دارد. به همين دلیل برنامههاى دراز مدتى را در کشورهايى که اقليت ترک دارند، مانند ايران تاجيکستان، افغانستان، سوريه، عراق در دستور کار خود قرار دادهاند.
حال که کشورهاى ترک زبان همسايه احترام همسايگى را نگه نمىدارند و خط مشى سياسى اربابان غربى خود را در برابر ايران در پيش مىگيرند، بايد با تبليغات ضد ايرانى آنها مقابله کرد. آذربايجان در اثر جنگهاى ايران و روس و معاهده گلستان و ترکمانچاى از ايران جدا شد. جا دارد که سازمانهاى مردمى و غيردولتى دست به کار شوند و با اعزام هئيت هاى فرهنگى و مذهبى به جمهورى آذربايجان و تبليغ شعار «بازگشت به دامن مام ميهن» ايده اتحاد دوباره جمهورى آذربايجان را، که به حق مىتوان آن را ايران شمالى نام داد، با ايران تبليغ و ترويج کنند. جمهورى آذربايجان يک کشور سه پاره است. بخشى از آن در تصرف ارمنستان است، و بخشى از آن، يعنى نخجوان، جدا از سرزمين اصلى است و براى رسيدن به آن بايد از ايران و يا ارمنستان گذر کرد.
به علت خصومت با ارمنستان، اکنون اهالى جمهورى آذربايجان فقط از طريق ايران مىتوانند به نخجوان سفر کنند. آذربايجانىها بايد با سرمايهگذارى و خريدن زمينهاى نخجوان و برهم زدن ترکيب جمعيتى نخجوان به تدريج زمينه پيوستن اين بخش از آذربايجان را به ايران فراهم آورند و سپس سرزمين اصلى آذربايجان را. سيستم سياسى آذربايجان يک سيستم جمهورى سلطنتى است که کارگزاران آن مانند الهام على اف همان کمونيستهاى قديمى هستند. مردم جمهورى آذربايجان مردم مذهبى هستند که در زير يک حکومت ديکتاتورى خانوادگى به سر مىبرند. جا دارد که حوزههاى علميه با فرستادن مبلغين آگاه تبليغات سياستمداران اين کشور را خنثى کرده و زمينه اتحاد ايران شمالى را در طى يک برنامه پنجاه ساله و يا حتى صد ساله فراهم آورد.
جالب است که يکى از خبرنگاران غربى در گزارشى که از ايران داده بود، از يک آذربايجانى در مورد جداشدن استان آذربايجان و پيوستن به جمهورى آذربايجان سوال کرده بود. اين آذرى ميهنپرست گفته بود که من در يک کشور پهناور زندگى مىکنم که از شمال به درياى خزر و از جنوب به خليج فارس و درياهاى آزاد منتهى مىشود و به هرکجا که بخواهم مىروم. براى چه به کشور فقير و کوچکى بپيوندم که راهى به هيچ کجا ندارد و از همه طرف محاصره شده است. اگر قرار است که اتحادى برقرار شود، جمهورى آذربايجان بايد به ما بپيوندد که آنها از ما کوچکتر و کم جمعيتترند.
نظر شما