ویژه برنامه «بانوی انقلاب» برگزار شد؛
از شعرخوانی بانوان درباره انقلاب اسلامی تا رونمایی از کتاب «بهانه میکنم تو را»
بانوان شاعر و اهالی فرهنگ با محوریت رونمایی کتاب «بهانه میکنم تو را» امروز در کتابخانه پارک شهر شعرخوانی کردند.
در ابتدای این برنامه نغمه مستشار نظامی درباره کتاب «بانوی تراز در گفتمان امام خمینی (ره) و امام خامنهای» توضیحاتی را ارائه کرد و گفت: این کتاب درباره شناخت از زن تراز اسلامیتوضیحاتی را ارائه میدهد و انتشارات زاد اندیشه این کتاب را منتشر کرده است. در کتاب هم بخش بندیهای خوبی بر اساس بیانات امام و رهبر معظم انقلاب وجود دارد. امام خمینی در بخشی از این کتاب زنان را رهبران نهضت میدانند و اینگونه وظیفه سنگین زنان مشخص میشود.
او در ادامه به معرفی کتاب «تنها گریه کن» پرداخت و گفت: این کتاب نوشته اکرم اسلامی و روایت زندگی اشرفسادات منتظری مادر شهید محمد معماریان است. این کتاب از این لحاظ انتخاب شده که بخشهایی از آن به ورود امام و ایام پیروزی انقلاب اختصاص دارد. این اثر با زبان بسیار خوبی نوشته شده و میتوان آن را به علاقهمندان این حوزه توصیه کرد.
سلیحی همسر شهید لبافی نژاد در ادامه این مراسم گفت: من سال 1351 با شهید لبافی نژاد ازدواج کردیم اما زندگی مان عادی و معمولی نبود و بعد از ازدواج در جریان زندگی ایشان و شرایطشان بودم و به همراه ایشان این توفیق را داشتم که در مبارزه با رژیم پهلوی فعالیت کنم. در سال 1354 هر دو در تبریز دستگیر شدیم. آن موقع یک فرزند کوچک داشتم ولی آنها با خشونت بچه را از من جدا کردند و من را به کمیته شهربانی بردند.
او ادامه داد: 6 ماه هم همسرم تحت شکنجه زیادی بود و در بهمن 1354 توسط دژخیمان ساواک به شهادت رسیدند. من چون آن موقع 18 سالم نشده بود حکم اعدامم به دو سال تقلیل یافت و دو سال در زندان بودم.
او افزود: 10 روز قبل از تیرباران همسرم، به دلایلی ملاقاتی به من دادند و ایشان خودشان تاریخ شهادتشان و حکم اعدامشان را به من ابلاغ کردند. ایشان در آن شرایط بسیار سخت که هر دو روی زمین نشسته بودیم و بازجوها مدام به ما فحش میدادند چند دقیقه با هم صحبت کردیم. آنجا ایشان با من خداحافظی کردند و ان زمان بسیار متاثر بودم که چرا من رفیق نیمه راه شدم و گفتم چرا من را تنها میگذارید و به این سعادت دست پیدا میکنید. ایشان یکسری از مسایل را مطرح کردند و من خواستم ایشان از خدا بخواهد که من راه ایشان را ادامه بدهم. درباره فرزندمان به من توصیه کردند تربیت دینی پیدا کند. در هر لحظه ایشان برای بندگی خدا تلاش کرد و برای همین بندگی هم تا پای چوبه اعدام رفت.
سلیحی گفت: بعد از آن ملاقات، من تا 10 روز روزها را میشمردم. چون یکی از کسانی که با ایشان تیرباران شدند، شهید مرتضی صمدی لباف بود که با همسر من اعدام شدند. از آن روز من تا چند روز بعد مراسم ختم گرفتم و به تنهایی آن فراق و شهادت را سپری کردم. همان روز ایشان به خواب من آمدند. دیدم ایشان خیلی خوشحال است و شعف زیادی داشت و به من میگفت پیروز شدم و حس کردم ایشان به شعف زیادی رسیده و همین به من آرامش داد و حتی حسرت هم میخوردم.
او یادآور شد: گرچه شهادت برای مبارزان هدف نیست اما بهترین پاداش برای کسانی است که با خداوند معامله میکنند. پس از آن هم طی یک سالی که در کمیته شهبانی به صورت انفرادی بودم هیچ ملاقاتی نداشتم و سعی میکردم وقت خودم را پر کنم. در آن زمان آنقدر شرایط بازجویی سخت بود که حاضر بودم همه عمرم را در یک سلول یک متر و نیمی متعفن و کثیف سپری کنم. ما آن زمان شب و روز را نمیفهمیدیم اما حاضر بودم در آن سلول باشم اما بازجویی نشوم.
سلیحی با اشاره به وصیت نامه شهید لبافی نژاد گفت: ایشان قبل از شهادتش یک صفحه وصیت نامه نوشته است. آن زمان واژه شهید و شهادت در آن زمان غریب و گمنام بود اما ایشان چنان از شهادت حرف میزد که ما غبطه میخوردیم. ایشان در وصیتش مدام به تربیت دینی فرزندمان توصیه کرده بود.
به گفته او، شهید لبافی نژاد روی بحث حجاب بسیار حساس بود و در روز عروسی مان هم تاکید کرده بود که از حضور کسانی که حجاب کافی نداشته باشند معذوریم. در مراسم ختمش هم وصیت کرده بود که بانوان حجاب کافی داشته باشند. به هر حال این توصیهها در آن شرایط بسیار ناب و کمیاب بود آن هم از فردی که دکتر بود و تحصیلات عالیه دانشگاهی داشت. یک روز یکی از نگهبانان زندان به من گفت که همسر شما مدام نگران حجاب شماست و من به او گفتم که شما همواره حجابتان را حفظ کردید. این هم از روی تعصب نبود بلکه به دلیل میزان علاقه ایشان به خدا و رعایت فرامین آن برای نزدیکانش بود. ایشان به قدری خودساخته بود که مثال زدنی بود.
سلیحی عنوان کرد: ایشان چون رتبه اول در دانشگاه تهران بود میتوانست از آمریکا بورس بگیرد اما ایشان از حضرت امام استفتا گرفت و امام گفت شما مختارید ولی در نهایت شهید لبافی نژاد با آغوش باز این راه رفت و مزدش را در این مسیر دریافت کرد و به همت بزرگ رهبر کبیر انقلاب و همراهی مردم این انقلاب به ثمر رسید.
الهام نجمی هم در ادامه این مراسم درباره کتاب کتاب «بهانه میکنم تو را» توضیحاتی را ارائه کرد: این کتاب شامل 46 غزل و چهارپاره است. من این کتاب را به حاج احمد متوسلیان و شهدای عرصه پایداری تقدیم کردم.
او افزود: در این کتاب اشعاری را به حاج حسین همدانی، حاج احمد متوسلیان، ابراهیم همت، مرتضی آوینی، شهدای مدافع حرم، سردار سلیمانی، شهید حججی، مادران شهید، خانم حدیدچی، خانم دباغ، همسر شهدای عشایر، شهید فخریزاده، شهدای امنیت پرواز، طلبههای شهید و قدس شریف تقدیم کردم.
او شعری را که درباره حدیدچی مادر انقلاب بود قرائت کرد و درباره نام گذاری کتاب توضیح داد: من اسم کتاب را از روی یکی از اشعار کتاب انتخاب کردم. مرگ برای همه ما وجود دارد اما چرا پایان ما مرگ باشد نه شهادت! من شعری را در کتاب سرودم و آن را به شهادت تقدیم کردم و اسم کتاب را هم از روی همین غزل برداشتم.
داووی هم در ادامه مراسم شعری را با مطلع «گرچه چندین قرن زیر سنگ تاب آورده است/ روزگار از نو گل آورده، گلاب آورده است» خواند. سمانه رحیمی نیز شعری را با مطلع «از بغض ابر پیداست باران ادامه دارد...» برای حاضران در نشست خواند.
در ادامه این مراسم فاطمه مجیدی استاد دانشگاه نیشابور اشعاری را از کتاب «یک پیاله چای آتیشی» قرائت کرد و علیرضا رحمتی نیز شعری را با مطلع «از پشت حوصله آمد، از سمت باغ صنوبر، با یک تبسم شیرین، با یک صدای معطر...» خواند. ناظری شاعر و فعال فرهنگی نیز در این مراسم شعری را قرائت کرد.
نظر شما