آزاد در پیشگفتار این اثر آورده است: «کتاب پیش رو که با عنوان «جامعه ایرانی: جامعهای ناهموار» نامیده شده است، مقدمهای است بر توضيح عنصر مرکزی پروژه تحقیقاتیام تحت عنوان «مدرنیته و جامعه ایرانی». در طول سه دهه گذشته سعی اصلیام تمرکز بر جامعه ایرانی» با بهرهگیری از دانش جامعهشناسی بوده است؛ زیرا بر این باور بودهام که اغلب محققان اجتماعی بی اعتنای به نقش و ارزش دانش جامعهشناسی، بیش از تمرکز بر جامعه ایران و روندهای حاکم بر تغییرات اجتماعی و فرهنگی آن، بر نتایج یا آسیبهای ناشی از تغییرات متمرکز شدهاند که حاصل آن شکلگیری «گفتمان آسیبشناسی اجتماعی» است. در این گفتمان ضمن حضور بخش مهمی از جامعهشناسان ایرانی، افراد و متخصصان بسیاری از همه گروهها و جهتگیریهای سیاسی حاضر هستند. عدهای دیگر بی اعتنایی به این گفتمان، به جای تمرکز بر ماهیت جامعه ایرانی، با تمرکز بر جامعه غربی وطرح دیدگاههای عاریتی از غرب به صورتبندی مفهومی شبیهگونهای - شبه عرب - از ایران اقدام کردهاند.»
نویسنده درباره هدف کتاب مینویسد: «جهتگیری کتاب با مفهومپردازی «جامعه ناهموار» ساماندهی شده است؛ بدین لحاظ، فصل اول در مورد چیستی جامعه و ظهور معاصر جامعه ایرانی است. فصل دوم، به زمینههای زیست محیطی، تاریخی، جمعیتی، اقتصادی و اجتماعی بروز گوناگونی و تنوع اجتماعی که زمینهساز ظهور جامعه ناهموار است، اشاره دارد. در فصل سوم، بر مفهوم دولت (دولت ضعیف و قوی) در مقابل جامعه (ضعیف و قوی) تمرکز شده است. داعيه اصلی این فصل، نقد نظریه دولت قدرتمند و سلطهگر و جامعه منحط یا ضعیف است و به رغم آن تاکید بر دولت در معرض فروپاشی و فربهی امر اجتماعی در ایران است. از فصل چهارم تا یک فصل مانده به آخر کتاب، شرایط و بسترها و عوامل تغييرات جامعه ایرانی در گذر زمان مورد توجه قرار گرفته است. فصل پایانی کتاب، بازگشتی است به مفهوم «جامعه ناهموار» تا زمینهها، ابعاد و نتایج آن تشریح شود. در نهایت ادعای اصلی در این کتاب، دست یافتن به مفهوم «جامعه ناهموار» و صورت بندی «نظریه جامعه ایرانی» در فضایی چون «جامعهشناسی ایرانی» است.»
نویسنده در فصل نخست اشاره میکند: «با فراگیری سؤال «چیستی جامعه ایرانی و مسائل آن»، تا حدود زیادی مشکلات درونی نظام جامعهشناسی برملا شده است. زیرا با بی اعتنایی بسیاری از جامعهشناسان ایرانی به جامعه ایرانی و ساحتهای متفاوت پروبلماتیک آن، وظیفه آنها در معرفی تنها علم جامعهشناسی برای مخاطبان ایرانی شناخته شده بود. در حالیکه رویارویی با جامعه ایرانی پر مسئله و مناقشه، مشکلات فرهنگی، نظری، روشی، تجربی و سیاستی خودنمایی کرده و جامعهشناس ایرانی متعهد به شناخت علمی جامعه ایرانی را طلب میکند. در نتیجه، بازار موجود جامعهشناسی که صرفا متعهد به علم تا جامعه است، پاسخگوی سؤال اشاره شده نبوده و نیست، زیرا منطقبازان موجود با رویههای مسلط بر آن راهی و امکانی در آمادهسازی نیروها برای پاسخ دادن فراهم نکرده است.»
وی در جایی دیگر مینویسد: «در کتاب حاضر تلاش شده است تا زمینههای اجتماعی و تاریخی فهم جامعه ایرانی با ترسیم سیمای جریانها و تغییرات اجتماعی فراهم شود. از این رو ابتدا تصویری کلی از جامعه ایرانی ارائه شده و در ادامه مسیر، زمینه طرح تفصیلی ابعاد و مشخصات جامعه ایرانی فراهم شده؛ بنابراین اشاره ما به اساسیترین ویژگیهای جامعه ایرانی با محوریت این ویژگیهای بررسی جامعهشناختی موضوعات و مباحث متعدد اجتماعی در باب ایران موضوعیت یافته است. این مباحث تحت عنوان عناصر اصلی نظام اجتماعی ایرانی به شرح زیر معرفی شدهاند: شهر، نظام اقتصادی، تجارت، خانواده و خاندان، قبیله و ایل، روستا و مالکیت، دین و دولت، طبقات اجتماعی و طبقه متوسط شهری، جنگ و انقلاب، منطق تحول و دگرگونیهای بزرگ اجتماعی.»
آزاد یادآور میشود: «در این کتاب بر خلاف روایتهای موجود در مورد ایران، تلاش برای ارائه نگاهی جدید با تمرکز بر مفهوم «جامعه و دولت» است تا «دولت در جامعه». در این نگاه، دولت بخشی از جامعه »است نه اینکه دولت اصل و اساس و جامعه امری تابعی از آن باشد. در این سوگیری، مسئله (فروپاسی مکرر دولت و فربهی مستمر جامعه» موردسنجش و بحث قرار گرفته است.»
نویسنده فصل دوم را به تنوع سرزمینی / اجتماعی فرهنگی اختصاص داده و در این زمینه مینویسد: «ایران در مقایسه با بسیاری از کشورهای جهان دارای قلمرو جغرافیایی وسیع و متنوع است. تنوع سرزمینی و قلمروی ایران موجب شده است تا از آن به عنوان جامعه موزائیکی یاد شود. وضعیت موزائیکی ایران، ناشی از شرایط متنوع جغرافیایی (آب و هوا، پستی و بلندی، و ...)، ترکیب قومیتی، ترکیب جمعیتی، و ترکیب دینی و ترکیب ساختاری (مرکز و حاشیه است؛ به طور خاص در دوره جدید، مرکز ایران با اکثریت فارسی زبانان و شیعیان و حاشیه با حضور گروههای قومی، زبانی، فرهنگی و دینی متفاوت نسبت به مرکز سامان یافته است. این نوع حضور جغرافیایی، ترکیب قومیتی، گرایشهای دینی، فرهنگی و زبانی وضعیت موزائیکی ایران را بیشتر توضیح می دهد.»
آزاد در فصل سوم متأثر از مفهوم جامعه ناهموار اخذ شده از نظریه جامعه ایرانی، وضعیت و ساختار دولت را بررسی میکند و مینویسد: «در این راستا سوال قابل طرح این است؛ «دولت در ایران چه ماهیتی دارد: همگرا یا غیر همگرا، گسستی یا در معرض فروپاشی، قوی یا ضعیف، و هموار یا ناهموار؟» در یک نگاه کلی با ارجاع به وقایع سیاسی با دولتهای در معرض فروریختن روبرو هستیم. شواهد نشان از این دارند که دولتها در ایران در معرض ناهمواری، ناآرامی و در نهایت معرض فروپاشی قرار داشتهاند.
نویسنده در فصل چهارم جامعه قوی و در مسیر تغییرات اجتماعی فراگیر را بررسی کرده است: «در این فصل تلاش شده است تا معنای موردنظر از جامعه قوی ایرانی» مورد واکاوی قرار گیرد. هستی اجتماعی به نام جامعه ایرانی در شرایط و موقعیتهای متعدد و متفاوت به صورتها و اشکال گوناگون تجلی یافته است. صورتهایی که ماهیتی تاریخی دارند و در مختصات زمانی و مکانی واحد قابل جمع نیستند. در این نگاه، نوعی از فهم تاریخی وجود دارد؛ به این معنا که بسیاری از این ویژگیها و مشخصات، طی زمان ظهور کرده و دچار دگردیسیهای عمده شده است. این ویژگیها در همه زمانها و مکانها قابل رؤیت نیستند؛ بعضی از آنها عمومی و بعضی متعلق به دوره و شرایط خاص هستند. حضور تاریخی مستمر و انباشتی این ویژگیها از قبيل بوروکراسی ایرانی، خاندانهای ایرانی، دین ایرانی، آمال و آرزوهای تمدنی ایرانیان، و .... منشأ ظهور جامعه قوی ایرانی شده است.»
فصل هفتم به «جنگ و انقلاب» اختصاص دارد. نویسنده در این فصل توضیح میدهد: «بسیاری با این فرضیه با جامعه ایران مواجه شدهاند و درباره آن بحث کردهاند که «جامعه ایرانی، جامعه همیشه در التهاب، آشوب، به هم ریختگی و دگرگونی است. کمتر زمانی میتوان سراغ گرفت که ایران در معرض حادثه و واقعهای که به ناآرامی و آشوب نینجامده است. ناآرامی جامعه و به هم ریختگی آن موجب نا آرامی مردمان و بیقراری زندگی میشده و لذا زندگی ایرانیان زیستنی فاقد استواری، سامانمندی، آرامش و ثبات تفسیر شده است (کاتوزیان، ۱۳۷۹). در مقابل فرضیه ناآرامی، فرضيه رقیب است که در آن «جامعه ایرانی یک جامعه متصلب، سخت، بی حادثه و در جازننده تعبیر شده است. لذا چنین جامعهای بر سر سنتهای خود باقی مانده است و با پافشاری ارکان اصلی و متصلب خود را حفظ کرده است. از آنجا که جامعه سنتی بوده و سنتی مانده است، تلاشهای صورت گرفته در مسیر ایجاد تغییر و نوخواهی در آن کمتر به نتیجه رسیده است و تغییری در ساختار سنتی و متصلب آن ایجاد نکرده و در نتیجه مردم و زندگی دچار تغییری نشده و به شکل کهن باقی مانده است.»
در جایی دیگر از کتاب درج شده است: «به باور نویسنده، جامعه ایرانی چندکانونی و ناهموار است و به همین دلیل سخن از نیروهای اجتماعی در آن، همراه با تنوع و حضور متعدد آنان است. در این جامعه ضمن استقرار ناهموار ایران به لحاظ سرزمینی همزمان با گوناگونی ارتباط سیاستمداران، روشنفکران، بروکراتها و تجار با ساختار نهادی نیز مواجهایم. در جایی که جامعه بی اعتنا به وضعیت نهادی باشد، گروههای درگیر کار و زندگی حاضرند و خمودگی جاری است؛ نادیده گرفتن این وضعیت جامعه ایرانی از گذشته تاکنون، به تولید تعابير متعدد انجامیده است و در نهایت جامعه ایرانی زمانی در حال سكون و در زمان دیگر در مسیر تحول و ... قلمداد شده است. حاصل سخن آنکه جامعه ایرانی به دلیل بستری که در آن قرار گرفته و پیشینه تمدنی، فرهنگی و سطح توسعهیافتگیاش ساختاری ناهموار یافته است.»
نظر شما