نگاهی به نامزدهای بخش رمان و داستان بلند جایزه جلال/ شماره سه؛ سیدمیثم موسویان
واقعه تاریخی نباید شخصیتهای داستان را به جبر خودش دربیاورد
سید میثم موسویان، نامزد دریافت چهاردهمین جایزه جلال آلاحمد میگوید: در همه داستانهایم شخصیت برای من ارجعیت داشته و سعی کردم اجازه ندهم که فضای تاریخی و وقایع تاریخیِ ماجرا، شخصیتپردازیام را تحتالشعاع قرار دهد.
این نویسنده که پیشتر نیز مجموعه داستانهای کوتاه «تفنگمو زمین نذار» از او به عنوان کاندید جایزه جلال آلاحمد معرفی شد، گفت: «داستان «بینام پدر» زیرلایههایی دارد که در واقع کهن اسطورههای رستم و سهراب و کهن الگوی نظریه ادیپ در آن شکل گرفته است.»
موسویان درباره چگونگی شکلگیری فضاهای داستانش میگوید: «در دورهای چند باری به سردشت رفتم، مدتی نزدیکی مرز بودم، ازگله و ثلاث باباجانی را دیدم و به این مناطق رفتم. حتی قسمتهایی که تپههای آن نیز در داستانم آمده را دیدم و سعی کردم سفرها، رفتها، دیدنها و معاشرت با ساکنان آن در نگارش و فضاسازی داستانم تاثیرگذار باشد.» در ادامه این گفتوگو میخوانیم:
کتاب «بینام پدر» که در سال 1399 و از سوی انتشارات کتاب جمکران به چاپ رسید، پیشتر جایزه نوزدهمین دوره قلم زرین را کسب کرده است. ابتدا کمی درباره درونمایه، روایت و فضای داستان بگویید.
کتاب «بینام پدر» مقطع تاریخی دارد و شامل ماجراها و خرده داستانهایی است که به همدیگر پیوند میخورند. ماجرای کتاب از خودمختاری مهاباد توسط قاضی محمد آغاز میشود. در ادامه تیمساری از طرف محمدرضا شاه به این منطقه اعزام میشود تا قاضی محمد را سرکوب کند. او وارد داستانی عاشقانه میشود. تیمسار قمارباز است و این مساله یکی از خصوصیات رفتاری اوست. در بازی قمار دختری را از پدرش خواستگاری و با او ازدواج میکند؛ اما به خاطر مسائل جنگی که برای رسیدگی به آن به این منطقه منتقل شده بود، از دختر جدا میافتد که در واقع این شروع ماجراست. در ادامهی داستان سرنوشتِ فرزند این دو دچار پیچیدگیها و ماجراهایی میشود؛ چراکه در ماجرای جنگ بین کُردها و سرکوب مهاباد از خانواده دور میافتد و در نتیجه کودک دور از پدر و در همدان بزرگ میشود؛ اما سرنوشت دوباره او را به پدرش مربوط میکند و داستان ادامه مییابد.
شما در این اثر به چند دوره تاریخی و وقایع تاریخی پرداختید که قطعا لازمه آن تحقیق و پژوهشهای بسیاری بوده است. اطلاعات مورد نیازتان را چگونه به دست آوردید؟ نگارش و ویرایش آن چه مدت به طول انجامید؟
داستان «بینام پدر» زیرلایههایی دارد که در واقع کهن اسطورههای رستم و سهراب و کهن الگوی نظریه ادیپ در آن شکل گرفته است، به هر حال از زمانی که اتوود داستان زده شد تا زمانی که به چاپ رسید، شاید چند سالی طول کشید؛ یعنی در حملههای مختلفی که داشتم، کار انجام شد؛ به این صورت که نوشتم، بازنویسی کردم و نوشتم. بنابراین چند سالی صرف نوشتن و ویرایش داستان شد تا کار به پایان برسد.
با توجه به موضوعی که در داستان به آن پرداختهاید، از انتخاب سوژه داستان بگویید. ایده اولیه داستان چطور به ذهنتان رسیده است یا چطور با آن آشنا شدهاید؟
به خاطر ندارم؛ اما همیشه در نظر داشتم که داستانی با الهام از داستان رستم و سهراب بنویسم ولی به خاطرم نیست که چرا به آن سمت رفتم؛ در واقع اصلا یادم نیست. فقط میدانستم که داستان «بینام پدر» با صحنه شکار شروع میشود که تیمسار به شکار گوزن در منطقه غرب کشور، نزدیک مرز میرود که این بخش داستان برگرفته از داستان رستم است که با رخش به مکانی میرود که در آنجا با تهمینه؛ مادر سهراب آشنا میشود. این ماجرا در ذهنم بود و داستان را از همین نقطه آغاز کردم.
با توجه به اینکه داستان با ذکر وقایع تاریخی همراه بوده و در بستری از واقعیت رخ میدهد، نسبت آن را با شخصیتپردازی و فضاسازی چطور میبینید؟
معمولا اغلب فضای کارهایی که تاکنون از من چاپ و منتشر شده، همه پیش از انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است. در همه داستانهایم شخصیت برای من ارجعیت داشته و سعی کردم اجازه ندهم که فضای تاریخی و وقایع تاریخیِ ماجرا، شخصیتپردازیام را تحت الشعاع قرار دهد. به نظر من میشود این موارد را کامل و مستقل از همدیگر کار کرد؛ یعنی نویسنده میتواند هر شخصیتی که مدنظرش قرار دارد، در هر فضای تاریخی که میخواهد، بگذارد. به نظر من یک واقعه تاریخی نباید شخصیتهای داستان را به جبر خودش دربیاورد.
با توجه به مکانهای بسیاری که در رمان «بینام پدر» با آن مواجه هستیم، برای اینکه فضاهای ارائه شده در کتاب را به درستی در بیاورید از چه راهکارهایی بهره بردهاید؟
من سفر کردم، رفت و آمدهایی داشتم و از نزدیک این مناطق را دیدم. در دورهای چند باری به سردشت رفتم، مدتی نزدیکی مرز بودم، از گله و ثلاث باباجانی را دیدم و به این مناطق رفتم. حتی قسمتهایی که تپههای آن نیز در داستانم آمده را دیدم و سعی کردم سفرها، رفتها، دیدنها و معاشرت با ساکنان آن در نگارش و فضاسازی داستانم تاثیرگذار باشد. به علاوه از نزدیک هم کسانی بودند که شخصیتشان بر شخصیت داستانم موثر بوده است.
جایگاه جوایز ادبی را در معرفی آثار ادبی چطور ارزیابی میکنید؟ آیا جوایز ادبی میتواند نقشی در پیشبرد اهداف نویسندگان داشته باشد؟
من فکر میکنم جوایز ادبی میتواند تاثیر بهسزایی بر سرنوشت هنرمند داشته باشد، از دلخوش کردن او گرفته تا موارد دیگر؛ همین تبریکها به خودی خود نویسنده را از خستگی در میآورد. همچنین از نظر مالی میتواند کمکی برای نویسنده باشد و در نهایت او را به افرادی که میتوانند بر سرنوشت ادبیاش تاثیرگذار باشند، میشناساند؛ از استادان این حوزه تا ناشران. متاسفانه ناشران بر اساس همین جوایز ادبی است که اعتماد میکنند تا کار ارایه شده از نویسندهای را بررسی کنند.
در حال حاضر کتابی در دست نگارش یا آماده انتشار دارید؟
من همیشه در زندگیام مینویسم، و دائم مشغول نوشتن هستم. در حال حاضر چند کتاب- سهچهار عنوان- هم دست ناشر دارم که این کتابها از قبل جمع شده و هنوز به چاپ نرسیده است. دو تای از این کتابها مجوز انتشار را دریافت کرده و در حال حاضر در مرحله طراحی طرح جلد است که فکر نمیکنم تا آخر سال هم بتوانند کتاب را در بیاورند. یکی از آن دو، رمان عاشقانه و دیگری رمان نوجوان است. کتابی دیگری دارم که نشر دیگری در حال بررسی آن است؛ اما نگارش رمان جدیدی دستم نیست.
نظر شما