«تالیف یا ترجمه؟»/ شماره سه؛ محبوبه نجفخانی
بعضی نویسندگان ایرانی برای مخاطبی مینویسند که وجود خارجی ندارد
به گفته محبوبه نجفخانی، مترجم مجموعه آثار رولد دال، بعضی از نویسندگان ایرانی، کودکی و نوجوانی خود را مینویسند و از کسی میگویند که در دنیای امروز، وجود خارجی ندارد.
به گفته مترجم مجموعه «دلتورا»، بچههای امروز از خردسالی با تبلت و گوشیهای هوشمند آشنا هستند و زمان زیادی را به بازیهای کامپیوتری اختصاص میدهند و ما میتوانیم روی این موارد سرمایهگذاری کنیم. او میگوید: حالا اگر در این بازیها به تاریخ و فرهنگ هم توجه شود، اتفاق خوب و خوشایندی است. برای مثال پسربچهها به بازیهای اکشن، علاقه دارند پس میتوان در قالب بازیهای کامپیوتری آدمهایی را به تصویر کشید که ضدقهرمان و شخصیتهای منفی داستاناند و کارشان از بین بردن محیط زیست و میراث فرهنگی است؛ از آن طرف هم میتوان محیطبانها حافظان میراث فرهنگی و بناهای تاریخی را قهرمانها و شخصیتهای مثبتی دانست که با تخریبگران میجنگند و آنها را نابود میکنند.
نجفخانی، الگوسازی را یکی از کارکردهای ترجمه در همه جای دنیا دانست و افزود: البته که در ایران، چنین اتفاقی نمیافتد چون برخي از نویسندگان نمیخواهند بپذیرند و باور کنند که از نوشتههاشان استقبال چندانی نمیشود؛ چون بیشتر آنها کودکی و نوجوانی خود را مینویسند و ذهن و زبان کودک امروز را نمیشناسند. اما در ترجمه، از بازیهای کامپیوتری و سفر به فضا و دغدغه کودک و نوجوان امروز گفته میشود، پس طبیعی است که بچهها ترجمه را بیشتر دوست دارند و با آن ارتباط بهتری برقرار میکنند.
مترجم مجموعه «نامههای فیلیکس» به داستان این مجموعه اشاره و بیان کرد: خانوادهای از سفر برمیگردند و خرگوش دختر کوچولوشان گم میشود. چند روز بعد این خرگوش به دختر کوچولو نامه مینویسد که نگران نباش؛ من در سفرم. او هر بار از يک گوشه دنيا برای صاحبش، سوفی، نامه مینويسد؛ یک بار از مصر، یک بار از پاریس و یک بار از لندن و هربار یکی از این شهرها را با جاذبههای گردشگریشان معرفی میکند. آخر سر هم برمیگردد و یک پاکت پر از عکسهای یادگاری برای دختر کوچولو سوغات میآورد. این مجموعه به فارسی ترجمه و منتشر شد و من به ناشر پيشنهاد كردم از یک نویسنده ایرانی بخواهد تا در همین قالب به معرفی جاذبههای گردشگری و آداب و رسوم ایران بپردازد. سرانجام این پیشنهاد، نگارش و انتشار مجموعهای به اسم «نامههای نیلی» بود که به همت مهدی رجبی نوشته و از سوی انتشارات زعفران منتشر شد.
نجفخانی با اشاره به اینکه بسياری از نویسندگان ایرانی مخاطب داخلی ندارند گفت: باور کنید من هم در جایگاه مترجم دلم میخواهد از تالیف حمایت شود و بچهها از نویسندگان ایرانی استقبال کنند؛ اما دلخواه من، جدای از واقعیت است. آن هم در روزگاری که بچهها خودشان را در این کتابها نمیبینند. کتابهایی که بعضیشان ترجمه هم میشود و به خارج از ایران میرود؛ اما معلوم نيست واقعا مخاطبی داشته باشند. حال سوال من این است: آیا نویسندگان ایرانی جفا نکردهاند؟ مگر نه اینکه آنها از نوجوانی گفتهاند که وجود خارجی ندارد.
به گفته مترجم «آبشار یخ»، نویسندگان غربی از انجیل و افسانههای خود، به طور غیرمستقیم بهرهبرده و داستانهای جذاب نوشتهاند، در حالیکه تعداد انگشتشماری از نویسندگان ایرانی از این امکان و ظرفیت استفاده کردهاند و ناگفته نماند كه آثار درخوری، نوشتهاند؛ اما در مجموع، بیشتر بازنویسیها و داستانهای مذهبی ما برای کودکان و نوجوانان جذاب نیستند.
نجفخانی معتقد است که بومیسازی به گفتن از روستا محدود نمیشود و بیان کرد: هنوز بعضی نویسندگان ما تصور میکنند بومی کردن ادبیات به معنی گفتن از روستا و فرهنگ روستایی است. مگر چه تعداد از بچههای امروز در روستا زندگی میکنند.
نظر شما