یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ - ۰۸:۵۹
اسلام به منبعی برای مبارزه با استعمار تبدیل شده است

خانی به مقایسه الهیات اسلامی با الهیات مسیحی در دوران استعمار پرداخت و بیان کرد: اسلام در این دوره کاملاً بر خلاف مسیحیّت –به طور خاص در آسیا و شمال آفریقا- به منبعی برای مقابله با استعمار تبدیل شده بود، به طوری که در میان مبارزان ضد استعماری آن دوره، نام بسیاری از رهبران دینی مسلمان به چشم می‌خورد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) لیلا علیزاده ده‌آبادی: ششمین پیش نشست کنفرانس بین المللی الهیّات عملی با عنوان «الهیات پسااستعماری» با سخنرانی دکتر نِستُر مِدینا (استادیار دانشکده الهیات دانشگاه تورنتو) و دکتر محمد حسن خانی (دانشیار دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع) ) به زبان انگلیسی برگزار شد.

در بخش اوّل این جلسه، نستور مدینا استادیار دانشکده الهیات دانشگاه تورنتو، به ارائه مطالب خود پرداختند. هدف اصلی مدینا از این سخنرانی مشخّص کردن کلّیت روح حاکم بر تفکّر پسااستعماری بود و مطالب خود را در چهار بخش ارائه کرد.

مدینا در بخش اوّل به بررسی ارتباط میان اندیشه پسااستعماری و سایر جنبش‌های اجتماعی پرداخت و نشان داد که اندیشمندان پسااستعماری از بصیرت‌های موجود در گفتمان‌ها و جریان‌های اجتماعی پیش از خود بهره برده و آنها را بسط داده‌اند.

او در بخش دوم سخنانش گفت: طرز تفکر پسااستعماری نوعی صورت بندی نظری خاص و منحصر به فرد را نسبت به مدرنیته، ظهور آن و ارتباط آن با پروژه استعمار غربی-اروپایی ارائه می‌دهد. از نظر متفکران پسااستعماری، مدرنیته دالّ بر استیلاء و استعمارگری است و فهم آن جز از منظر این جنبه پنهان، امکان پذیر نیست.

میدنا در بخش سوم، این مطلب را مطرح کرد که پذیرش چارچوب نظری پسااستعماری، به معنای پیکربندی معرفت شناسانه مجدد نسبت به دانش‌های غربی-اروپایی و به چالش کشیدن پذیرش این دانش‌ها به عنوان بارزترین تعبیر از پیشرفت بشری است. در واقع در تفکر پسااستعماری، صورت‌های دیگری از دانش که متعلّق به انسان‌ها و فرهنگ‌های غیر غربی است به رسمیت شناخته و مجدداً احیا می‌شوند.

مدینا در بخش پایانی سخنرانی خود، به تاثیرات اندیشه پسااستعماری در حوزه الهیات پرداخته و بدین منظور از مثال موردی «مستیساهه mestizaje» استفاده کرد و افزود: این اصطلاح در معنای اوّلیه خود بر پدیده ادغام نژادی اروپاییان با سرخ پوستان –و به معنای موسع تر با بومیان آفریقا- دلالت دارد، ولی به طور خاص از چهار جنبه برای الهیدانان امریکای لاتین حائز اهمیت است: اوّلاً، عاملی است برای یادآوری خشنوت اسپانیایی‌ها و پرتقالی‌ها در دوره استعمار نسبت به سرخپوست و همچنین یادآور تجربه طرد فرزندان دو نژاده. ثانیاً دربردارنده نوعی استرداد نسبت به ایمان اجدادی، سنت‌های فرهنگی و دانش‌های بومیان امریکای لاتین و افریقاست و مفاهیم معنوی را ناظر به این جوامع بازتعریف می کند. ثالثاً، وجه افتراقی معرفت شناختی است که مفاهیم رایج ناظر به هویّات قومی-فرهنگی به عنوان محصولاتی تمامیّت یافته و خود بسنده را به چالش می‌کشد و رابعاً چارچوب روش شناختی ارائه می دهد که عدم کفایت قرائت‌های غربی رایج از الهیات را بر ملا ساخته و همچنین منحصر به فرد نبودن لوازم فکری این قرائت‌ها را آشکار می‌سازد.

او در نهایت سخنان خود را چنین جمع بندی کرد: تفکر پسااستعماری تاکنون بسیار بهتر و قوی از هر نوع جریان فکری و اجتماعی دیگر توانسته است نشان دهد که چگونگی ساختارهای اجتماعی مختلف می‌توانند در راستای طرد بخش‌هایی از جامعه با یکدیگر مرتبط شده و همکاری کنند.

بخش دوم جلسه به سخنرانی محمد‌حسن خانی دانشیار دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع) اختصاص یافت. او در همان ابتدای سخن توضیح داد که موضوع اصلی مورد بحث ایشان «الهیات عملی و علوم سیاسی در حوزه روابط بین الملل در دوران پسا استعمار» است.

خانی به عنوان مقدمه، الهیات عملی را نوعی الهیات دانست که فارغ از جنبه‌های نظری به دنبال تاثیرگذاری بر زندگی انسان و بهبود وضعیت زندگی بشر است و سپس به بررسی تاثیر عملی الهیات مسیحی در تحوّلات دوران استعمار و پسااستعمار  پرداخت. به گفته او، الهیات مسیحی در دوره استعمار متأسّفانه مورد سوء استفاده جدّی واقع شد و به ابزاری برای توجیه کشورگشایی‌ها و استعمار گری قدرت‌های غربی بدل گشت.

او جریان‌های پسااستعماری شکل گرفته در جهان را نوعی عکس العمل اعتراضی نسبت به دوران استعمار دانست که به حوزه الهیات نیز وارد شده و الهیات پسااستعماری را شکل داده است و یادآور شد: الهیات پسااستعماری مسیحی، به سوء استفاده ای که از مسیحیت برای پیشبرد اهداف استعمار صورت گرفته واقف است و به طور کلّی پدیده استعمار غربی را مورد نقد قرار می دهد.

خانی در ادامه سخنانش به مقایسه الهیات اسلامی با الهیات مسیحی در دوران استعمار پرداخت و بیان کرد: اسلام در این دوره کاملاً بر خلاف مسیحیّت –به طور خاص در آسیا و شمال آفریقا- به منبعی برای مقابله با استعمار تبدیل شده بود، به طوری که در میان مبارزان ضد استعماری آن دوره، نام بسیاری از رهبران دینی مسلمان به چشم می‌خورد.

او در بخش پایانی سخنرانی خود، به این مطلب اشاره کرد که الهیات مسیحی در دوران پسااستعمار از لحاظ نفی رویکرد استعماری، به الهیات اسلامی بسیار نزدیک شده است که تبلور آن را در تقویت گفتمان صلح، عدالت، نفی خشونت و نفی افراطی گری می‌توان دید.

به گفته خانی، چه در مسیحیّت و چه در اسلام، این وظیفه الهیدانان است که در یک همکاری مشترک و با گسترش روز افزون گفت‌و‌گوها، به تبیین مفاهیم الهیاتی پرداخته و راه برای سوء استفاده از این مفاهیم به منظور ترویج خشونت و افراطی گری ببندند.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها