سلبریتیهای اینترنتی نوشته کریستال آبیدین
کتاب سلبریتیهای اینترنتی نوشته پژوهشگر فرهنگ شهرت کریستال آبیدین در سال 2017 به معرفی یک ژانر نو در میان سلبریتیها میپردازد: سلبریتیهای اینترنتی. سلبریتیهای اینترنتی کسانی هستند که در اینترنت شهرت دارند، گرچه بعدا از این شهرت برای وارد شدن به صنایع رسانه ای سنتی و به دست آوردن پول استفاده میکنند. میکروسلبریتیها و نفوذداران دو گروه از سلبریتیهای اینترنتی هستند که به خوبی توانسته اند جایگاه محبوب خود در پلتفرمهای شبکههای اجتماعی را به یک جریان پایدار درآمدی تبدیل کنند.
با پیشرفت تکنولوژیهای دیجیتال، پلتفرمهای رسانههای اجتماعی شکلهای نوی از ارتباطات میان شخصی را نهادینه کردهاند و به نظر میرسد شهرت اینترنتی به صورت فزایندهای دسترسپذیر میشود و آدمهای معمولی از همه گروه و فرهنگ میتواند از آن بهره مند شوند. در همین راستا، موفقیت سلبریتیهای سنتی و چهرههای همگانی، مانند تکثیر سلبریتیهایهالیوودی که برای ارتباط گیری با هواداران به سوی رسانههای اجتماعی رفتهاند، یا سیاستمدارانی که برای تشکیل حلقه شهروندان هوادار به سراغ رسانههای اجتماعی میروند، هم شاهدی بر اهمیت پایدار رسانههای اجتماعی به عنوان یک ابزار اصلی ارتباطی است. افزون بر آن، در میانه تلاش رسانههای سنتی برای رفتن به سمت امکانات دیجیتال و مقابله با شمار رو به کاهش خوانندگان رسانههای چاپی، و برآمدن اقتصاد گیگ که در آن جوانان برای به دست آوردن درآمد سراغ انتشار وب-بنیاد و محتوای خود-گردان میروند، شکلهای نوی از شهرت اینترنتی با فرمتهای کهنهتر رسانهها درگیرند و با نوآوریهایشان از این فرمت فاصله میگیرند.
در پاسخ به این وضعیت، کتاب کریستال آبیدین یک نگاه بهروزرسانی شده و از بالا به چیستی شهرت اینترنتی امروز و چگونگی شهرت آنلاین عرضه میکند. مطالعات موردی آبیدین به این میپردازند که امروزه چگونه شهرت اینترنتی به وسیله اکثر پلتفرمهای مردمپسند رسانههای اجتماعی انگلیسی زبان همچون فیسبوک، اینستاگرام، ردیت، تامبلر، تویتر، و یوتیوب امکان پذیر شدهاند. البته، با توجه به این که بیشتر پژوهشهای دانشگاهی روی فرهنگ شهرت به شدت روی شمال جهانی متمرکز بودهاند، و بر این اساس که تمرکز پژوهشی کریستال آبیدین روی فرهنگهای اینترنتی شرق آسیا است، مطالعات موردی کتاب عمدا طوری نمونه گیری شدهاند که مثالهای اصلی از کشورهای چین، ژاپن، سنگاپور، کره جنوبی و تایوان را در کنار نمونههایی از استرالیا، انگلستان، سوئد و آمریکا در بر بگیرند.
کریس روجک استاد جامعه شناسی دانشگاه سیتی لندن درباره این کتاب میگوید، «یک مجموعه زنده از اطلاعات بروز و اثرگذار برای حوزه میکروسلبریتیهای جهانی. این کتاب مجموعه اثرگذاری از ایدهها و استدلالهای نو را عرضه میکند تا به ما کمک کند یکی از پدیدههای اصلی زمانمان را بفهمیم و درباره آن پژوهش کنیم». همچنین، گریم ترنر پژوهشگر فرهنگ شهرت در دانشگاه کوئینزلند درباره این کتاب مینویسد، «کریستال آبیدین کتابی بسیار سودمند نوشته است. این کتاب فهم ما از سلبریتیهای اینترنتی را بروز میکند و این کار را با توجهی مثال زدنی به تکثیر گونهگونی شکل، محتوا، ساختار و مکان این شهرت انجام میدهد».
فعالیتهای انساندوستانه سلبریتیها: ایدئولوژی دهشگری جهانی نوشته ایلان کاپور
کتاب «فعالیتهای انساندوستانه سلبریتیها: ایدئولوژی دهشگری جهانی» نوشته اندیشمند معروف هندی تبار ایلان کاپور نگاهی انتقادی از پشت پرده فعالیت انسان دوستانه سلبریتیها ارائه کرده است. در این کتاب اطلاعات ارزشمندی از انگیزههای سلبریتیها برای فعالیتهای انسان دوستان، و رابطه آنها با نظام جهانی سرمایه داری و کالایی سازی ارائه شده است. ایلان کاپور با استفاده از نظریههای اسلاوی ژیژک توضیح میدهد که فعالیتهای انساندوستانه سلبریتیها نه تنها خیرخواهانه نیست، بلکه بسیار آلوده و مخرب است. این فعالیتها نه تنها انسانها را از درد و رنج نمیرهاند، بلکه آنها را برای همیشه (یا مدتی طولانی) اسیر و برده نظام سرمایه داری، مصرف گرایی، کالایی سازی، و رهبری کسانی میکند که شایستگی حکومت بر قلبها و ذهنها را ندارند. نویسنده کتاب میگوید بحران آپارتاید اجتماعی و طرد اجتماعی که آدمها را به زاغه نشینی وا میدارد و بردگی کشیدن از مهاجران را اخلاقی جلوه میدهد، با فعالیت به ظاهر انسان دوستانه سلبریتیها کمتر از میزان موجود دیده میشود و یا اصلا دیده نمیشود. سلبریتیها با رفتن به میان فرودستان و محرومان و دادن کمکهای ناچیز و مقطعی، آن هم در حضور دوربینها نه تنها از درد آنها چیزی کم نمیکنند، بلکه به آن محرومان و میلیونها محروم دیگر در سراسر جهان القا میکنند که هیچ جدایی اجتماعی وجود ندارد و جهان ناعادلانه کنونی ما، اتفاقا کاملا «عادلانه» است. فعالیت انسان دوستانه سلبریتیها، تنها سلاحی مخفی برای تثبیت سرمایه داری و تبعیض است.
با وجود این که یک مطالعه شخصی و کوتاه چنین نیات شومی را به همه شهروندان نشان میدهد، باز هم میبینیم که مردم به آسانی حاضرند از فعالیتهای انسان دوستانه سلبریتیها حمایت کنند. باب گلداف پیشتر در دهه 1970 خواننده اصلی گروه بومتاون رتز بود، در جولای 1985 بعد از اینکه کنسرت جهانی لایو اید را برگزار کرد اعلام کرد که دوباره با نام سنت باب متولد شده است. این یک کنسرت حماسی بود که بین آمریکا و بریتانیا تقسیم شده بود و برای گردآوری اعانه برای کمک به حدود 300 میلیون قحطی زده ای طراحی شده بود که در نتیجه خشکسالی در کل منطقه آفریقای سیاه گرسنگی میکشیدند. مشخص است که مصائب طبیعی و رنجهای مشابه انسانی هم وجود داشت، اگرچه کنسرت لایو اید از رسانه تلویزیون برای تاثیرگذاری بیشتر بهره برد: بینندگان در غرب ثروتمند از روی کاناپههای راحت خود مرگ کودکان را تماشا میکردند. نود و هشت درصد از تلویزیونهای جهان این برنامه را دریافت کردند. در مجموع، بیش از 1.5 میلیارد بیننده این رویداد را تماشا کردند. کنسرت لایو اید 100 میلیون دلار پول جمع کرد و این میزان بیشترین مقدار پولی بود که تا آن زمان در یک تک رویداد خیریه جمع شده بود. این اقدام جمعی آنچنان موثر بود که آغازی شد برای ورود ستارگان راک و دیگر سلبریتیها به سیاست جهانی. وجهه گلداف بین یک ستاره راک در حال افول، کسی که تکاپو میکند تا دوباره جایگاه سابق خود را به دست بیاورد، و یک کارزار کننده آگاه اجتماعی و پر شر و شور برای حقوق بشر و مخالف نابرابری متغیر بوده است. در دو دهه بعد، وجهه کارزار کننده او برنده شد. در واقع، در سال 2005 او مجموعه دیگری از ستارگان را گرد آورد تا این بار تحت عنوان لایو8 یک کنسرت بزرگ در چند جایگاه برگزار کند. نتیجه این کار افزایش قابل ملاحظه در بودجههای امدادی چند کشور بود. اما، کاپور به ما هشدار میدهد که اتفاقا این واقعیت خودش بخش خطرناک ماجرای فعالیتهای انسان دوستانه سلبریتیها است، چون سلبریتیها تنها به جمعیتهای محدودی، آن هم به صورت مقطعی و در جلو دوربینهای فیلمبرداری و عکاسی، خدمات ارائه میکنند، و جمعیتهای بیشتری را رها میکنند تا رنج بکشند. استدلال کاپور این است که فعالیتهای کسانی مانند آنجلینا جولی، جرج سوروس، بیل گیتس و غیره نه تنها یک دهشگری انسان دوستانه نیست، بلکه نقش مهمیدر تقویت و ثبات بخشی به نابرابری جهانی دارد.
خدایان بدکردار: رسانهها، دین و فرهنگ شهرت نوشته پیت وارد
کتاب خدایان بدکردار نوشته پیت وارد یکی از مهمترین منابع موجود در جهان درباره رابطه پیچیده سلبریتیها، دین و پرستش است. سلبریتیهای مجازی، ورزشی، سینمایی و غیره جای اندکی برای نفس کشیدن باقی گذاشتهاند. مخصوصا، برای نسلهای جوان تر، سلبریتیها به طرز باور ناپذیری تبدیل به الگو شده اند. پژوهش در فرهنگ شهرت نشان میدهد که بسیاری از نوجوانان این افراد را به عنوان خدایان پذیرفته اند و برای ستایش آنان از واژههایی استفاده میکنند که در واقع برای خدایان و توصیف آنها استفاده میشود. پیت وارد میگوید دهه 1950 و آغاز دهه 1960 به نام عصر طلایی افسونگری شناخته میشود. به صورت خاص ستارگانهالیوودی بخشی از این یک معبد بودند: آنها مثل خداوندان، در سطحی بالاتر از انسانهای میرا به نظر میآمدند. آنها در چنان ثروت، جلال و زیبایی آسمانی ای زندگی میکردند که رسیدن به آنها به نظر دست نیافتنی میآمد. و از یک جنبه خاص، چنین هم بود. آنها خود را از بقیه دور نگه میداشتند و به صورت قطره چکانی برای هوادارانشان ظاهر میشدند و تصاویر نقره فام به دقت کنترل شده از خودشان را در اختیار آنها قرار میدادند. حتی پایین آمدن از پله یک هواپیما فرآیندی بود که آنچنان موشکافانه تمرین میشد که عکسهای آن مثل پرتره به نظر میآمدند. این زمانی بود که در آن دوربینها ثابت بودند و برق یک فلش اعلام میکرد که ستاره ای از راه رسیده است. هر تصویری یک جهان شگفتی را به ذهن میآورد، جهانی که همزمان دور، اما لمس پذیر، و بعید، اما نزدیک بود. برخی معتقدند که این تغییر در جهت گیری در دهه 1930 یعنی زمانی که مفهوم اعتقاد به خدا شروع به افول کرد، آغاز شد. ما دیگر مخلوقاتی که تحت حمایت و حفاظت خدا هستند نبودیم: ما خودمان از عهده خودمان بر میآمدیم. به همین دلیل، ما خواستیم که بهترین حالت ممکن را از خودمان بسازیم و وقتی موفق شدیم، آن را برای دیگران نمایش دهیم. تبلیغات به ما شیوههایی داد تا خودمان را تعریف کنیم و نمایش دهیم. ستارگان همدستان تبلیغات بودند. کتاب خداوندان بدکردار از ما میپرسد چه شده که در سالهای اخیر برد پیت و آنجلینا جولی بیش از ابراهیم و ساره برای مردم آمریکا اهمیت پیدا کرده اند. او که خود زمینه مذهبی (مسیحی) دارد به صورت جدی بر آن است که فرهنگ شهرت مزاحم و علیه فرهنگ دینی در آمریکا است. او به شیوه ای علمینشان میدهد که چگونه آمریکاییها به روشهای گوناگون یک فرآیند مذاکره هویت را در پیش گرفته اند تا از خدایان جدیدی تبعیت کنند که مظهر همه گناهان هستند.
روانشناسی شهرت نوشته گیل استیور
کتاب «روانشناسی شهرت» نوشته گیل استیور دانشیار کالج سانی/امپایر استیت تلاش میکند تا «شهرت» را از دیدگاههای مختلف، مخصوصا از دیدگاه روانشناسی بررسی کند. استیور نخست از ما میخواهد به ریشههای علاقه به سلبریتیها در درون ناخودآگاهمان بیندیشیم و سپس از ما میپرسد، چرا ما این همه از سلبریتیها خوشمان میآید؟ تفاوت میان معروفیت و شهرت چیست؟ و، نقش رسانههای اجتماعی در موج نوی از سلبریتیها چه بوده است؟
کتاب خاستگاههای شهرت را بررسی میکند و تلاش میکند رابطه میان سلبریتیها و هوادارانشان را تبیین کند. کتاب به صورت خاص به نقش رسانهها در شهرت توجه دارد و نشان میدهد چگونه سلبریتیها از رسانهها برای دستیابی به شهرت و حفظ و تقویت شهرت استفاده کرده اند. به صورت خاص، در این کتاب میبینیم که چگونه رسانههای اجتماعی توانسته اند چشم اندازی نو به شهرت را فراهم کنند و سلبریتیها حالا دیگر میتوانند در شبکههای اجتماعی به صورت عاطفی به هواداران نزدیک تر شوند و برای آنها تصور یک رابطه بی واسطه و آنی را ایجاد کنند.
پیدایش رسانههای اجتماعی باعث شده برخی تغییر شکلها در شهرت آغاز شود که هم قد و اندازه تغییراتی هستند که پیشتر در زمان آمدن تلویزیون ایجاد شده بود. رسانههای اجتماعی دارند به صورت جدی مرزها میان امور همگانی و خصوصی را دگرگون میکنند و این واقعیت نشان میدهد شهرت به چه دلایلی یک کردار نمایشی است. رسانههای اجتماعی رسانههای ارائه کننده هستند، نه بازنما، و ژانرهای نو همچون «سلفیهای سلبریتیها، اسنپها و اعلامهای ۱۴۰ حرفی» و پلتفرمهایی که از اینها پشتیبانی میکنند -اینستاگرام یا تویتر- گزینههای بسیاری برای سلبریتیها فراهم میکنند تا همزمان عمومیو خصوصی شوند. یعنی اینها به سلبریتیها کمک میکنند تا خود را به صورت مستقیم – با «بلاواسطگی»، «آنی بودگی» و«اصالت»- برای هواداران و پیگیری کنندگانشان ارائه کنند. مرزها میان امر همگانی و امر خصوصی گرچه آشکارا دگرگون شده است، و پیچیده است، مطمئنا نابود نشده است.
رسانههای اجتماعی همچنین نسل سلبریتیهای خودشان را پروش دادهاند که به آنها «میکروسلبریتی» میگویند. واژه «میکرو» در این جا نه به اندازه مخاطب بلکه به کانالها و مدارهای غیرپخشگسترده اشاره دارد (گیم باز و ولاگ نویسی به نام پیودیپای بیش از ۴۲ میلیون آبونه داشت). این واژه بعدا برای توصیف شکلی از کردار اجتماعی سلبریتیهای آنلاین به کار رفت به طوری که انگار او در هر لحظه به عنوان یک برند مخاطب دارد.
گیل استیور در این کتاب به پژوهشهایی که دیگران روی سلبریتیهای مختلفی همچون کیم کارداشیان و مایکل جکسون انجام داده اند هم ارجاع میدهد تا به ما نشان دهد اثرات سلبریتیها روی زندگی امروز ما چقدر میتواند عمیق باشد و جنبههای مختلف زیست امروز ما را تحت نفوذ خود بگیرد.
استیور میگوید اگر به تاریخ نگاه کنیم میبینیم که افراد مشهور، بویژه قبل از ظهور رسانههای جمعی، فقط افرادی حساب میشدند که کاری خارق العاده انجام داده اند. با این وجود، همانطور که بورستین اشاره کرده، پس از ظهور رسانههای جمعی نوعی گرایش به آفرینش «رویدادهای کاذب» ایجاد شد تا توجه مخاطبین به افرادی جلب شود که رسانه میخواهد. اگر آنطور که ون کریکن گفته توجه یک منبع محدود باشد، آنگاه ناگزیر میشویم در مورد اینکه توجه خود را به کجا معطوف میکنیم گزینشی عمل کنیم. آنهائی که رویدادهای کاذب یا رویدادهائی ایجاد میکنند که فقط به دنبال جلب توجه باشند همانهائی هستند که هدفشان معروفیت است. اگر کسی به دنبال شهرت باشد سعی میکند کاری انجام دهد که ارزش انجام دادن داشته باشد و سپس امیدوار است بخاطر آن مورد توجه قرار گیرد. اگر کسی در واقع فقط به دنبال معروفیت باشد، آنگاه هر رفتاری که جلب توجه کند برای این مقصود کافی است. افرادی هم هستند که نه به دنبال شهرت هستند نه معروفیت.
نظر شما